آقا، آقاست ....
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ع
از در خانه آمدم بیرون دیدم مامور اداره پست دارد زنگمان را میزند گفتم بفرمائید.
گفت آقای گودرزی؟ گفتم بله .یک پاکت به من داد. پاکت را باز کردم دیدم پاسپورتم امده است .خیلی خوشحال شدم می خواستم بگذارمش خانه ولی گفتم بروم و به امام رضا(عنشانش بدهم .بگویم ما کارمان را انجام دادیم حالا نوبت شماست که برات کربلای مارا امضا نمایید.
رفتم دنبال حاج آقا منتج و رفتیم سمت راه اهن انجا محمد منتظرمان بود ولی هنوز میلاد نیامده بود. منتظرش شدم انقدر دیر کرد که مجبور شدم حاجی و محد را بفرستم داخل و خودم بیرون بمانم بالاخره امد دوان دوان رفتیم سمت قطار سوار شدیم و حرکت کردیم.. چه قطاری اتوبوس !از کجا بگویم از شعر خواندنمان یا از غذا خوردنمان در کف سالن یا از سرو صدا کردنمان شانس اوردیم حاجی روحانی بود....
بالاخره رسیدیم .خیلی سخت ولی خوش گذشت رفتیم سمت هتل ساعت 3 بود ساکم را گذاشتم و رفتم تنهایی سمت حرم نماز .از باب الجواد وارد شدم تا چشمم به گنبد خورد السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع(بر لب هایم جاری شد و به سجده افتادم. خدا را بابت اینکه دوباره به من گناه کار اجازه داد بیام این گنبد زیبا را ببینم شکر کردم. به سمت پاتوقم تو صحن گوهر شاد رفتم روبروی گنبد نشستم .چقدر زیباست این صحن عجب صفایی دارد. اینقدر غرق گنبد بودم که یکدفعه به خودم امدم دیدم صدای اذان میاید الله اکبر الله اکبر ...رفتم نمازم را خواندم برگشتم هتل چقدر هوا سرد بود.
ساعت ده صبح بود که یکی از بچه ها بیدارم کرد و گفت بریم حرم حاضر شدم و رفتیم سمت حرم نمیدانم چرا اضطراب داشتم تا رسیدیم حرم اذان دادند. طبق معمول صحن گوهر شاد نمازم را خواندم و رفتم جلو ی گنبد ایستادم مداح حرم داشت زیارت امین الله را می خواند وسط زیارت روضه و شعر و به قول خودمان رفت کربلا عجب حالی بود دیگر نمیتوانستم ارام گریه کنم در همین حال مداح حرم به اقا گفت: " چی میشه برات کربلا مارا امضا کنی و ما عرفه کربلا باشیم" قلبم ریخت خدایا یعنی می شود؟ بغض راه گلویم را گرفت و اشک همچون پرده ای بر چشمانم فرو افتاد...
مداحی تمام شد از حرم امدیم بیرون موبایلم زنگ خورد یکی از بچه ها بود گفت :"میای عرفه بریم کربلا؟ پاست کجاست ؟"داشتم می مردم حسن جدی میگی ؟گفت :به خدا کاروان ما یکنفر جاداره پاهام سست شد همانجا نشستم روبه حرم اقا کردم گفتم خیلی اقایی ...
تلفن قطع شد ادمها می آمدند و از کنارم رد می شدند .دوباره موبایلم زنگ خورد گفت :کجایی پس میای یا نه گفتم من مشهدم پاسم هم باهامه گفت سریع تا شب برای من بفرست. حالا یکی نبودجلوی اشک های مارا بگیرد. سریع برگشتم گوهر شاد حاجی را دیدم بهش موضوع را گفتم خیلی خوشحال شد رفتیم با هم روبروی گنبد نشستیم وحاجی شروع کرد به مناجات با آقا ...
برگشتیم هتل پاسم را برداشتم رفتم سمت فرودگاه آن را بارنامه کردم و فرستادم،.
چه بگویم زبان از بیان حالم عاجز است . چشم به گنبد دوخته ام و تنها می توانم بگویم
اقا اقاست و.....
پنچره فولاد رضا(ع) برات کربلا میده
هرکی میره کرب و بلا از حرم رضاع میره
اللهم الرزقنی التوفیق شهادة فی سبیلک
پ.ن: سلام به همه ی دوستان
باید همینجا عرض کنم که نویسنده ی این متن چند وقتیه که از کربلا برگشتن(در واقع روز عرفه ایشون کربلا بودن)... خوش به سعادتتشون... کاش یه دستی هم به سر ما بکشند تا شاید ما هم کربلایی بشیم!
ما را به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحرخیز که صاحب نفسانند
التماس دعا از همه شما...
- ۸۸/۰۹/۲۶
منم مست از می میخانه ی او
خدا لطفی به حال خسته ام کرد
شدم همسا یه ی ضامن آهو
گدای درگهت هستم رضا جان
مگیراز این گدایت لحظه ای رو
در احسان تو باز است همیشه
به هرخوب وبدی هستی تودلجو
همیشه درد من کردی مداوا
که من بیمارم و هستی تو دارو
ببویم عطر جنت را ز مشهد
نمودی شهر مشهد را تو خوشبو
دلم دیوانه کردی زآن سحر که
به من کردی اشاره چشم و ابرو
دل نادم به صحن قدس بردی
به آن سبزینه شال روی گیسو
سلام علیکم
خوشا به سعادت ایشون که با دلی پاک از آقا هدیه میگیرن
ما هم یه عمر توی حرم رفتیم و رفتیم و رفتیم و اما....... میدونم دلم خالص نشده هنوز.
اجرکم عندالله
اللهم عجل لولیک الفرج