سپید شد پر و بالم، سیاه شد جگرم...
سلام بر آن امام
روزى که دیده به جهان گشود
روزى که نگاهش را از این سراى فروبست
و روزى که به رستاخیز برخواهد خاست
***
روز عجیبى بود. فرستاده مأمون ـ خلیفه عباسى ـ آمده بود تا امام را از مدینه به سوى خراسان روانه کند. چهره و حرکات امام ، همه و همه، نشانههاى جدایى بودند. وقتى خواست با تربت پیامبر(ص) وداع کند، چند بار تا کنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدایى را .
طاقت نیاوردم. جلو رفتم و سلام کردم. به خاطر مسافرت و این که قرار بود امام به جاى مأمون در آینده خلیفه شود، به ایشان تبریک گفتم، اما با دیدن اشک امام ، دلم گرفت. سکوت تلخى روى لبهایم نشست. امام فرمودند:
"خوب مرا نگاه کن!... حرکتم به سوى شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست... سجستانى! ... بدن من در کنار قبر هارون ـ پدر مأمون ـ دفن خواهد شد."
***
فرا رسیدن آخر ماه صفر، سالروز شهادت
یاور ضعفا و یار فقرا،
حضرت امام علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام)،
را به تمامی مسلمین جهان و به خصوص شما دوست گرامی تسلیت عرض میکنم.
لینک واقعه ی جانگداز شهادت امام رضا (ع)
- ۸۸/۱۱/۲۵