هوالاول و الآخر ...
پرسه می زنند خیالت در آسمان اندیشه های نازکی که جز تو را نه می بینند و نه می خواهند مرا می برند به جایی که تو نشانم داده ای " از قدس تا قدوس "
وقت رفتن یادم می ماند که کوله بار واژه هایم را با خود بردارم بقچه ای که تمام دارایی ام است تمام چیزی که وقتی پیش تو می آیم ارزانی ات کنم
یادم می ماند حرفهایم را به خاطر بسپارم تا بگویم با تو آنچه در دلم هست
یادم داده ای که پا برهنه بیا یم به دیدارت؛گفتی وقتی می آیی سپیدی یادم نرود
یادم می ماند که گل های یاس را در هاله ای از نور با خود بیاورم
سر بر سجده ای می سایم که یادم داده ای حرف های دلم را بی واسطه با تو بگویم
امن ترین ماوا و پناه گاه برای دیدارت...
پ.ن کبوتر رضوی: سلام به همه ی دوستان
این اولین پست کبوتر سپید عزیز هستش. دوست عزیزی که قراره از این به بعد نوشته هاشون تو این وبلاگ قرار بگیره و با ما همکاری داشته باشن. من خیلی خیلی خوش آمد میگم به ایشون. کبوتر جان اجرت با خود خود خود خدااا...
- ۹۰/۰۲/۰۴