السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

خواستگار از نوع مشهدیش!!!

جمعه, ۳ تیر ۱۳۹۰، ۰۴:۱۷ ب.ظ

زینب خانم من میتونم سفر مشهد رو واستون جور کنم...جدی میگین آره چرا که نه ....خوب چطوری؟ ....من عضو هیئت عزاداری هستم این واسه من که عضو اصلی هستم کاری نداره، در مشهد هیئت ما هتل داره .....از خوشحالی نمیدونستم چی بگم، وای خدا هنوز یک سال نشده ........او گفت :خبرش را به شما میدهم گفتم من تنها مشهد نمیروم گفت باشه ولی فعلا به کسی نگین ...

چند روز بعد گوشیم زنگ خورد ....او بود گفت جور شده، واسه تاریخ 28میتونین بیایین؟اگر بشود برای اربعین هم جور کنم خیلی خوب می شود، گفتم خبرش را میدهم و با مادر و پدرو آبجی عاطفه صحبت کردم و اونا اول راضی نبودند، میگفتند الان زمستان هست ولی من گفتم پارسال با دوستانم رفته ام و به من خوش گذشته و بلیط را خریدیم و خوشحال بودم که میخواهم به سفر مشهد بروم و اربعین را هم در جوار آقا امام رضا باشم .

علی کسی که سفر مشهد را برایمان جور کرد، بعد مدتی به من پیشنهاد ازدواج داد، گفتم اینگونه درست نیست گفت واسه من اعتقادات شما مهمه گفتم من اونی نیستم که شما میخوایین، گفت اتفاقا اون دختری هستین که من میخوام، روز ها از پی هم میگذشت وعلی منو به ازدواج با خودش راضی کرد و قرار شد جواب قطعی را در مشهد به او بدهم و برای سفر مشهد برنامه ها داشتیم او که حالا دیگر صمیمی شده بود مرا زینب جان صدا میزد و من هنوز نتوانسته بودم این قضیه را هضم کنم جز در پیام هایی که به گوشی اش میزدم در صحبت هنوز رسمی بودم او هم به احترام من رسمی صحبت میکرد اما گاهی صمیمی میشد تا اینکه روزی به من گفت : زینب جان وقتی تو را ببینم دست تو را می بوسم از این حرفش ناراحت شدم گفتم هیچوقت نمیگذارم چنین کاری را بکنید گفت از روی هوس نیست گفتم چه از روی هوس باشد و چه نباشد من چنین اجازه ای را نمی دهم چون ممکن است من و شما با هم ازدواج نکنیم آن وقت پیش وجدانم ناراحت میشوم و گفتم اگر چنین کاری را بکنید من دیگر با شما صحبت نخواهم کرد، گفت باشه چشم

تا اینکه گذشت و یک هفته مانده به سفر مشهد خواستگاری برایم پیدا شد و او اصرار داشت که اجازه بدهم به خانه بیایند، میگفت خوشبختی تو برایم مهمه ، میگفت تو برای من، مانند گلدان گلی میمانی که اگر در اتاق جایی برایش نبود آن را به زیرزمین نمی برم که در موقع لزوم از آن استفاده کنم و نمیخواهم دست هیچ نااهلی به آن برسد و من از این توصیفش تشکر کردم و گفتم امیدوارم لیاقتش را داشته باشم، لحظه شماری میکردم که سفر مشهد هرچه زودتر فرا برسد، هرچند که پدر مخالف بود، کلا با ازدواج من با غیر همشهری مخالف بود اما من روزها و ساعات و دقایق را میشمردم که لحظه دیدار فرا برسد گفت خیلی حرف ها با پدرتون دارم گفتم چه حرف هایی؟ گفت اونجا میگم، بنظر شما منو قبول میکنن؟گفتم پدرکمی مخالفه اما میدونم شما میتونین اونو راضی کنین همینطور که منو راضی کردین .

روز حرکت فرا رسید وما به سمت مشهد حرکت کردیم و در طول مسیر به این فکر میکردم که آخر چه میشود؟ ما عصر پنجشنبه به مشهد رسیدیم وقتی از قطار پیاده شدم، نسیم خنکی صورتم را نوازش داد و هوا چندان سرد نبود، او را دیدم که در سالن انتظار، منتظر من است و قدم میزند حدس زدم باید خودش باشد به او زنگ زدم و حدسم درست بود خود را به او رساندم، او پسری بود که در ذهن داشتم ،معقول به نظر می رسید، پسری قد بلند و لاغر اندام ، ابراونی کمانی و چشمانی عسلی و پوستی روشن داشت با او به کنار خانواده رفتم و با هم به هتل رفتیم.

هتل دارای سوئیتی بود که یک اتاق بیشتر نداشت، گفتم آقای صمدی مگر شما نگفتین که دو اتاق داره دارد گفت: درسته، قراره جایمان درست شود و دیدم دستش زیر چانه و در فکر است، نمیدانستم چرا؟ تا اینکه خبر دادند وسایلمان را جمع کنیم و به سوئیتی دیگر برویم که دو خوابه ، زیبا و مجهز بود،از در که وارد می شدیم یک اتاق سه تخته و یک اتاق دو تخته در سمت چپ سوئیت قرار داشت که اتاق دو تخته زیباتر از اتاق سه تخته بود و لوستری زیبا در آن اتاق نصب بود و یک اتاق پذیرایی در سمت راست بودکه مبل های نارنجی در آن قرار داشت که این مبل ها تبدیل به تشک خواب میشد و برایم جالب بود و آشپزخانه ای اپن در سمت راست اتاق پذیرایی و داری تجهیزات  کامل و در کل سوئیت زیبایی بود.

هنگام جا به جایی علی توجه و کمکی به من نمیکرد و در سوئیت جدید هم با پدر گرم صحبت شد، گویی  من اصلا  وجود نداشتم، گفتم شاید رویش نمیشود، تا اینکه فردا صبحش وقتی با هم در اتاق پذیرایی تنها بودیم او دفتر خط مرا در دست داشت ، روی مبل گذاشته بود و تمرین میکرد و خود جلو مبل روی زمین چهارزانو نشسته بود، من هم کنار مبل و پشت به دیوار تکیه زده بودم و به خط او نگاه میکردم، رویش را به سمت من کرد و گفت نظر پدرتون در مور من چیه؟ گفتم میگه شما پسر خوبی هستین البته اگر شغل مناسبی را هرچی زودتر جور کنین، سرش را به زیر انداخت و گفت فکر کنم باید همه چی رو فراموش کنین شوکه شدم و گفتم چرا؟ گفت: شما اونی نیستین که من میخوام اصلا بحث شما و ظاهر و قیافه شما نیست گفتم یعنی چی؟ گفت: نمیتونم بگم،اگر ما با هم ازدواج کنیم چند سال بعد، با هم به مشکل برمیخوریم گفتم باشه مشکلی نیست من به نظر شما احترام میگذارم هرچند ناراحت بودم که یکدفعه و ناگهانی این حرف زده شد، تا اینکه همان شب آمد و در کنار ما سکنی گزید و پیش ما کم می آمد و کلا مرا نادیده گرفته بود

تا اینکه دیدم روز سوم حتی به اعتقاداتم توهین میکند و میگوید شما باید 85 درصد اعتقاداتتونو تغییر بدین و برایم تعریف کرد که وقتی می آمدم در اتوبوس دختری را دیدم که با اینکه مانتویی بود اما آستین مانتویش را پایین می کشید و خیلی با حیا بود ،این حرف ها برایم مانند فحش  بود گویی من حیا نداشتم من که جلوی او چادرم را روی مچ پاهایم می انداختم که مبادا مچ پاهایم دیده شود اما حالا او برمیگشت و این حرف ها را به من می زد، من که حیایم را حفظ کرده بودم، من که اعتقادات خودم را داشتم، من که خدای خودم را داشتم نمی توانستم طاقت بیاورم به حرم رفتم و به امام رضا گله کردم یا امام رضا چرا مرا اینگونه طلبیدی؟ اشک ریختم تا اینکه آرام شدم و حرف مینا،دوستم به یادم آمد که گفت حالا اگر به هم نرسین خوبیش اینه که به مشهد رفتی و خوش به حالت ،وقتی حرف های مینا یادم آمد بر خود لعنت فرستادم و از امام رضا معذرت خواستم و از او تشکر کردم و از ته دل، از او خواستم مرا آرام کند و اینکه شفای مرا بدهد چون اوایل خانواده این اعتقاد را داشتند که بخاطر بیماری ام علی پا پس کشیده اما بعد متوجه شدم و برایم ثابت شد دلیلش این نیست چون علی از قبل میدانست و به من گفته بود با وجود بیماریت ،باز هم تو را میخواهم چون دختر با ایمانی هستی حالا آن حرف ها چه شد؟شفای بیماریم را نه به خاطر او بلکه بخاطر خودم خواستم، شاید هیچوقت اینگونه و از ته دل از امام رضا شفایم را نخواسته بودم و از خدا خواستم وقتی از حرم بیرون میروم به من صبری بدهد وقتی به هتل رسیدم آرامشی خاص تمام وجودم را فرا گرفته بود

روز بعد از پدر خواستم از آنجا برویم ولی او قبول نکرد، همان روز دوست مشهدی ام مرضیه عزیزم برای دیدارم به هتل آمد و من او را به سوئیت راهنمایی کردم، در اتاق پذیرایی با هم گرم صحبت بودیم که علی به داخل آمد می دیدم که حواسش به حرف های ماست برای همین او را دعوت به نشستن کردم اما او ننشست و به آشپزخانه رفت و ما همچنان گرم صحبت بودیم و حرفمان گل انداخته بود که علی وارد بحث ما شد و دوستم تعجب کرد و بعد از رفتن علی گفت این کیه؟ گفتم یکی از آشنایان است از این کار علی نه ناراحت شدم و نه حسی به من دست داد

شب آخری که خواستیم برگردیم علی کنارمان نشست و به آبجی عاطفه گفت در لابی هتل دختری را دیده ام که از او خوشم آمده و راهم را پیدا کرده ام، چقدر شنیدن این حرف ها برایم سخت بود، حتی دیگر دیدارش هم برایم سخت بود چرا؟ مرا چه شده بود؟فقط لبخند میزدم و سکوت میکردم اما از درون آتش میگرفتم خیلی از آن دختر تعریف میکرد با خود میگفتم چرا جلوی من اینکار را میکند هدفش چیست؟به آبجی عاطفه گفت: بعد این سفر، رابطه ام با خواهر شما قطع خواهد شد، موقع خواب از این پهلو به آن پهلو میشدم و خوابم نمیبرد و تمام خاطرات قبل سفر و حرف ها و قول های قبل سفر برایم رژه می رفت چرا اینگونه شده بود و اینهمه تغییر کرده بود؟به یادم آمد که روزی قبل از سفر، ساعت 12 ظهر بود، در محل کارم بودم که زنگ زد ودر آخر حرف هایم به او گفتم اگر در سفر مشهد با هم به توافق نرسیدیم رابطه ما قطع خواهد شد و او گفت مگر چه می شود ما میتوانیم به هم کمک کنیم، گفتم چون وابستگی به وجود می آید و من دلیلی برای ادامه ارتباط نمی بینم، گفت باشه  ولی حالا حرف مرا به خودم باز می گرداند و قطره اشکی از چشمانم فرو ریخت و به خواب رفتم .

صبح، برای آخرین بار به حرم رفتم و بعد اینکه خودم را با اشک ریختن آرام کردم با خدای خود عهدی بستم ،عهد کردم خدایا نگذار هیچ چیز، دیگر بین من و تو فاصله بیندازد .

حدود یک ساعت بیشتر در حرم ماندم چون قرار بود دوستم را در حرم ببینم و خیلی با امام رضا حرف زدم و اصلا دلم نمیخواست از حرم بیرون بیایم از حرم که بیرون آمدم انگار گمشده ام را در حرم جا گذاشتم دلم در آنجا مانده بود به سمت هتل آمدم و برای حرکت آماده شدم و وسایلم را جمع کردم موقع خداحافظی علی با من خداحافظی نکرد، باز مرا با این رفتارش اذیت کرد، کاش دلیل این رفتارهایش را میدانستم با من به گونه ای رفتار میکرد که انگار کافر هستم دیگر برایم اهمیتی نداشت . من که موقع آمدن به مشهد و به هتل مانتویی بودم حالا موقع بازگشت چادری شده بودم، چادر ملی ای را که از مشهد خریدم و به حرم رفته بودم و با امام رضا عهد کرده بودم که کمکم کند همیشه چادری باشم چه در شهر خودم و چه در شهر های دیگر .......

وقتی به شهرمان بازگشتم، شوهر دوستم که مشاور است به من گفت تو قضیه گوهرشاد برایت رخ داده که پسری عاشق گوهرشاد میشود و گوهرشاد به او میگوید برود کوه و دعا کند و بعد 40 روز برگردد، بعد 40 روز آن پسر به گوهرشاد اعتنایی نمیکند و می گوید عشق بزرگتری را که عشق خداست به دست آوردم و گفت تو هم برای مسائلی فرعی به مشهد رفتی اما در عوضش خدایت را بیشتر صاحب شدی خوشا به حالت کاش برای ما هم اینگونه بود، از این حرف او نمیداستم شاد باشم یا بگریم، تا اینکه چند روز بعد گفت خواب دیده ام قدیسه و نورانی شده بودی در همان حال از خدا خواستم مثل همیشه مواظبم باشد و دستم را رها نکند. گاهی مواقع به این فکر میکنم که این آشنایی و این سفر چه حکمتی داشت! شاید بالاترین حکمتش این بود که باز خدایم را پیدا کنم البته شاید ...

 

  • کبوتر سپید

نظرات  (۳۶)

سلام چه وبلاگ خوبی داری خوشحال میشم به منم سر بزنی
سلام واییییییییییی علوسی چه خوب به منم سر بزن ممنون میشم که به وب ی که دار ه توش یکی علوس میشه سر بزنی
پاسخ:
علوسی کجا بود؟!
salllam webe khooobi darii be webe manam sar bezaniid nazar ham bediiid

bye
  • مردم ایران زمین
  • سلاام
    خدا قوت
    طرح ختم 14میلیون صلوات
    شما چه سهمی از طرح ختم14میلیون صلوات را برای خود انتخاب می کنید؟
    منتظر حظور گرمتون هستم

    اجرتون با خدا
    التماس دعای فرج
    یامهدی ادرکنی
  • mimi jooooooooon!!
  • به هر جا می روی بی من
    دمی در پرنیان خاطرات خویش تنها باش
    به هر جا آشیان کردی
    سکوت سنگفرش یاد ها را یکزمان بشکن
    و در امواج رویا های رنگارنگ
    بیاد آور تو فردی را که دراعماق چشمان بلورینت
    تمام هستی اش را جستجو می کرد
    که با امید دیدارتو در رویا
    به بستر می خزید از شوق
    و با یادت سحر از خواب بر می خواست
    بیاد آور تو ابر دیدگانی را که اینک در سکوتی گنگ
    بلورین قطره های اشک حسرت بار خود را
    به مزار خاطرات خویش می بارد
    تو فردا از دیارم کوچ خواهی کرد
    ولی ....... هرگز
    تو دراین رهگذر تنها نخواهی بود دلم این کولی غمگین
    به همراهت سفر را تا ابد آغاز خواهد کرد
    تو این دیوانه را تا شهر های دور خواهی برد
    توفردا کوچ خواهی کرد
    ولی هر گز تو تنها نیستی هرگز
    تو احساس مرا با خویش خواهی برد
    تو با این کوچ ناهنگام
    هرکی میگه معجزه وجود نداره ببینه و بخونه:


    http://www.irantopleader.blogsky.com/
    راستی....
    من تا حالا نمیدونستم این وبلاگ 3 تا نویسنده داره .توجه نکرده بودم...
    کبوتر سفید.کبوتر غریب.کبوتر رضوی...
    خوبه.افرین...
    سلام. بدو بیا جواب مسابقه به قید قرعه

    [ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ]
  • vpn با کیفیت بالا
  • موفق باشید
  • کفتر ایوون طلا
  • سلام دوست عزیز..من یکی از عشاق امام رضا هستم که بارها و بارها مورد لطفو عنایتش قرار گرفتم...وبلاگ بسیار زیبایی دارین..منم به تازگی 1وبلاگ واسه آقا امام رضا ساختم..اگه مایل باشین تبادل لینک کنیم..من شمارو لینک کردم..منتظرتون هستم لطفا بهم سر بزنین
    پاسخ:
    شما هم لینک شدید...
    سلام
    خوبی
    ت روخدا اگه میخوای به یه ادمه فقیر کمک کنی یه شارژه 2هزار تومنی ایرانسل
    اگر هم در توانت هست بیشتر بگیر واسه این ادرس بفرست
    ...
    بخدا دعات میکنم
    ایشالا که خدا تمام ارزوهاتو براورده کنه ایشالا تمام مشکلاتت حل بشه
    تو روخدا بخدا نیاز دارم خودم یه ریال هم ندارم برم بخرم
    تو کمکم کن بخدا دروغ نمیگم احتیاج دارم
    خواهش میکنم
    منتظرم بیا تو وبلاگمو واسم بفرست
    بذار دله منم شاد بشه
    پاسخ:
    عجب دوره زمونه ای شده ها!!!
  • یاسین.مشهود
  • امام رضا همواره پشت و پناهتان باشد
    پاسخ:
    ممنون
    خوشحال میشم بم سربزنی ونظربدی...منتظرم
    سلام آجی
    من فدات بشم
    از خدامه تو رو هم ببرم
    خوب نمیتونی بیای؟
  • انجمن گفتگوی خادمین
  • * ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است / ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد *

    با سلام

    به اطلاع شما می رسانیم که

    انجمن گفتگوی خادمین

    در شب ولادت حضرت امیرالمونین علی - ع –

    با هدف گسترش فرهنگ مهدویت تاسیس شد.

    لذا از شما دعوت میکنیم به عنوان یکی از خادمین امام عصر - عج –

    فعالیت خود را در انجمن شروع کنید.

    امید است تا با عنایت امام زمان - عج – و حضور فعال شما

    به هدف اصلی منتظران برسیم .
  • بچه محله امام رضا
  • سلام آقا
    جالب بود زحمت کشیدید استفاده کردیم خوشحال میشم به من هم سر بزنید و با نظرات مفیدتون بنده را راهنمایی کنید اگر هم مایل به تبادل لینک بودید خبر بدید با چه اسمی میخواید لینک بشید تا با افتخار لینک بشید موفق و ولایتمدار باشید یا علی التماس دعای ظهور
    ختم ۱۰۰۰ گل صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان

    وعده همه عاشقان و منتظرانش در شب و روز نیمه شعبان

    لطفا در صورت تمایل آمادگی خود را اعلام فرمایید
    سلام دوست من.ما اعتقاد داریم کاربر ایرانی شایسته احترام است.
    سلام

    خاطرتون هم خوشحالم کرد و هم ناراحت

    ناراحت ازین بابت ک یک پسر بازهم با احساسات یک دختر بازی کرد

    و خوشحال ازینکه خدا کمکتون کرد و خدا رو پیدا کردین

    کاش من هم خدا رو پیدا میکردم...خدا منو تنها گذاشته...هرچی بیشتر دنبالش میرم بیشتر ازم دور میشه

    واسم دعا کنید
    پاسخ:
    محتاجیم به دعا...
  • فیروزه ای
  • سلام...
    اولا عیدت مبارک باشه.
    انشالا به حق همین روزای عزیز و پر برکت هر چیزی که خدا برای بنده های خوبش می خواد به توهم بده
    پاسخ:
    ممنون خانومی. شما هم همچنین
    مرکز ازدواج هم داریم میزنیدها!!!
    پاسخ:
    اگه بتونم حتما...
    بدو بیا آژجدید
    اومدم بگم دوستت دارم م م م م م . . . . . .

    بدو بیا آپم دوست جونیم.
    پاسخ:
    اندکی صبر...
  • سمانه شفیعی
  • سلام
    به زودی دارم یه وبلاگ میزنم
    به من سر بزنیها!!!
    باشه!!؟
    این داستان برا خودت اتفاق افتاده!!؟
    عجب خاطرات خوبی همشهری.موفق باشی
  • محمد مهدی
  • سلام

    از اینکه با حضورت ساغر تهی میکده را لبریز مستی و محبت نمودی صمیمانه

    سپاسگزارم .


    ادئ
    سلام. حالت خوبه؟؟؟؟؟؟

    نظرات و از تاییدی بردار بتر کونم


    میشه به پرسم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    بعدا میگم!
    سلام وبلاگ زیبا و مطالب جالبی دارید خوشحال میشم به من هم سری بزنید


    www.azadivaman.blogfa.com


    www.love-love-hamed.blogfa.com

    حتما به سر بزنید منتظرم؟
    بای
    سلام دوست عزیز عباداتتون مقبول انشالله

    برای شرکت در طرح ختم دسته جمعی قرآن و انتخاب جزء به لینک زیر مراجعه کنید. این طرح تا آخر ماه رمضان ادامه خواهد داشت.

    امام رضا (علیه السلام) فرمود: هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماه هاى دیگر تمام قرآن را بخواند.

    طرح صلوات برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان

    تا به حال بیش از 140 وبلاگ عضو شده اند و 6800000 صلوات فرستاده شده

    انشالله وبلاگ شما عضو بعدی باشه
    چقد مسخره بود جدی!
    پاسخ:
    ممنون!
    وب زیبایی دارین. با تبادل لینک موافقی؟
    سلام...

    وبلاگ زیبایی دارید... خداوند فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر(سوره قمر آیه 55) را نصیبتان کند... آمین...

    یازهرا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی