السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

معلم عزیزم...خوش به حال من

پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۴۰ ق.ظ

 

کتاب "بالهایت را کجا جا گذاشتی " رو خریدم و به سمت منزل خانوم معلم رفتم. مهربانانه پذیرفتم،از همه چیز گفتیم .

همین طور که حرف می زدم، کتاب دستم بود. خانوم معلم چای و شیرینی تعارف کرد. چشمم به میز و چیدمان شیرینی

ها بود که کتاب رو ازم گرفت.

 منتظر بودم تا حرف بزنند. خانوم معلم آروم نگاهش رو از من گرفت و شروع کرد به قصه گفتن!

از همان هایی که دلت را به خدا گره می زنه:

« روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت میکرد...خدا گفت:چیزی از من بخواهید, هر چه که باشد, شما را خواهم

داد.سهمتان را از هستی طلب کنید که خدا بسیار بخشنده و مهربان است ؛

و هر که آمد, چیزی خواست؛ یکی بالی برای پریدن, دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن

یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را...

در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت :خدایا, من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. نه چشمانی تیز

و نه جثه ای بزرگ, نه بالی و نه پایی, نه آسمان و نه دریا

تنها کمی از خودت, تنها کمی از خودت به من بده

و خدا کمی نور به او داد، نام او کرم شب تاب شد

خدا گفت:آن که نوری با خود دارد, بزرگ است. حتی اگر به قدر ذره ای باشد.

تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان میشوی. و رو به دیگران گفت:کاش می دانستید که این

کرم کوچک بهترین را خواست, زیرا که

از خدا جز خدا نباید خواست. "****

 

غر زدن هام شروع شد، هر چند خودم اصلا" به گفته هام ایمان نداشتم اما انگار دلم می خواست آروم بشم .دلم

می خواست به خانوم معلم بگم تا دوباره و چندباره دستمو بگیره و برام هجّی کنه باورهامو .تکرار کنه اونچه را که

عنوان اصلی زندگی من بود و آدم ها با یک مشت حرف و ادا و اصول باعث شده بودن عقیده مو گم کنم! البته نه

همه، "جمع زدن کار درستی نیست"


گفتم خانوم اجازه؟ در مورد ما قضیه فرق می کنه! آدم های اطراف ما عقلشون به چشمشونه ! وقتی مثل اونها ظاهر

نشی ؛ تردت می کنن. دوستت ندارن و حالم بد میشه از هر کسی که ترحم می کنه. آدم ها ابایی ندارن که با حرفاشون

مچاله ات کنن

مثل همیشه آروم نگام کرد و گفت : مگه تو خودت و نشونه ای که خدا بهت داده رو دوست نداری ؟

جواب دادم : معلومه که دارم! و خیلی با اعتماد به نفس خوندم "اگر با من نبودش هیچ میلی" ولی ... :-/

همین طور که کتاب رو ورق می زد ادامه داد:

خوب دیگه پس بقیه هم دوسِت دارن! تو اصلا" به همه فکر نکن،به فکر آدم های اصلی زندگیت باش. گاهی هیچ کسی

رو نداشته باشی بهتره چون داشتن بعضی ها تنها ترت می کنه، بذار دور و برت "آدم های آدم" باقی بمونن.

بعدشم خدا خیــــــــــــــــــلی دوسِت داره

 اصلا" چرا راه دور بریم  به قول خانوم عرفان:

"دوست داشتن کاری است آموختنی و همه کس رنج آموختن را نمی برد، ببخش کسی را که تو را دوست ندارد،

زیرا که هنوز مومن نیست،زیرا هنوز دوست داشتن نیاموخته ، او ابتدای راه است، مومن دوست دارد همه را

دوست دارد...." ***

راست گفتید

آدم های مهم زندگی من ...

از همون ها که لباسشون تقواست و دوست واقعی ان

از همونایی که جنسشون با همه فرق می کنه

اصلا" خیلی هم بهتر .

حالم خوب شد . الهـــــــــــــــی شکر بخاطر تمام آنچه میتونستی و ندادی "لک الحمد حمد الشاکرین "

ممنون خانوم. سعی می کنم درسامو خوب یاد بگیرم :)



* روز معلّم مبارک

** از اونجایی که گهگاه مدرسه میرم و نقش معلم رو ایفا می کنم از دیروز تا حالا چند تا پیامک "معلم کوچولو

روزت مبارک" حسابی ذوق زده کرده منو ... دلخوشیم دیگر چه می شود کرد :D

**** قسمت های برجسته پست از کتاب "بالهایت را کجا جا گذاشتی - عرفان نظر آهاری" انتخاب شده ...

 التماس دعا

  • کبوتر سپید

تبریک

روز معلّم

نظرات  (۲)

سلام به معلم کوچک الان و استاد بزرگ روزهای نزدیک:)
روزت مبارک دوست مهربونم
چه پست قشنگی بود،‌ دلم برای معلم اول ایتدائیم تنگ شد!
بچه که بودم ( و البته در شهر راز،‌ شیراز!) تا چند سال بعد از سال اول ابتدائی، این که ناگهانی معلم اول ابتدائیم رو توی خیابون ببینم چند باری اتفاق افتاده بود. با این که ما نه هم محله ای بودیم و نه نزدیک. هنوز هم که سال هاست اومدیم تهران، با خودم فکر میکنم حتماً‌ هنوز هم میشه باز ناگهانی ببینمش و بسیار ساده انگارانه چشم انتظارم!:) چه دل گنده ای دارم من نه؟:)
دعاگوتم دوست دوست داشتنی و خالص من :*:)
پاسخ:
سلام بر مهربان مهندس ما
:) خیلی ممنونتم
ای خواهر! این لطف شوماست ما تا این شغل انبیا راه درازی در پیش داریم
آره منم تجربه اش کردم .حق داری، خوب شاید معلمتم تهران اومده باشه!خدا می دونه :)
شک نکن که دلت بزرگه 3>
و من نیز هم دعاگوتم رفیق ِجان من :) :*
سلام کبوتر سپید من، خوبی معلم کوچک؟
متن عالی بود متشکرم. راستی همان روزی که ایمیل کردید آدرس وبلاگتون رو با گوشی اومدم و متن زیبای مادر رو هم خوندم و از خوندنش هم بسیار لذت بردم. منتها چون با گوشی اومده بودم و متاسفانه گوشی من در شرایط ضروری خودش رو به اون راه میزنه :-) نتونستم پیام بگذارم!!!! یعنی نمی نوشت!!!! :-)
وبلاگتون زیباست.
خدا پناه و یاورتان باد.
"از خدا جز خدا نباید خواست" پس خدا را برایتان آرزو دارم.
موفق و شاد و سلامت باشید. 3>
پاسخ:
استاد عزیز و دوست داشتنی من سلام
خیـــــــــــــــــــــــــــلی خوش اومدید. ممنون از حضورتون
باز هم روزتون بر شما مبارک باشه :) مهربان استاد اخلاق ما :*

3>

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی