دلنوشته"بخش دوم"
استادی داشتم که همیشه میگفت : هر وقت گناهی کردی و بعدش خجالت کشیدی،
مبادا روی
خودتو از سمت خدا برگردونی! همونجا بلند شو سمت مشهدالرضا بایست و بلند بگو: صلی الله علیک یا امام الرئوف "
میگفت: این وسوسه شیطونه که اون لحظه توی وجود شما رخنه میکنه و بذر ناامیدی رو توی دلاتون
میکاره.
خسته
تون کردم اما بذارید یه روایت دیگه هم براتون بگم. میگن یه جوون توی مدینه
هر روز توی مسیر
راه امام صادق می ایستاد فقط به عشق اینکه حضرتو ببینه و یه سلام به ایشون بگه.
یه روز شیطون گولش زد و مشروب خورد لذا دهنش بوی مشروب میداد. تا امام صادق رو دید که از دور
میاد از خجالت روشو برگردوند تا حضرت اونو توی حال مستی نبینه. اما یه دفعه دست مهربونی رو روی
شونه هاش احساس کرد تا سر برگردوند امام صادق رو دید.
حضرت دو جمله کلیدی بهش فرمودند:
1ـ جوون؛ چرا کاری میکنی که از ما خجالت بکشی و نتونی به دیدن ما بیایی؟
2ـ جوون! هر کاری که کردی و هر گناهی که مرتکب شدی بازم یادت باشه که هیچ وقت روتو از ما
برنگردونی و از در خونه ما جای دیگه ای نری.
یه جمله هم با حضرت رب الارباب؛
آخدا،
خودت توی قرآن گفتی: :وابتغو الیه الوسیله" خودت گفتی در خونه من که
میایید دست خالی و
تنها نیایید منم امروز دستمو گره زدم به پنجره فولاد آقام امام رضا و امام رئوف رو بعنوان شفیع آوردم.
خدایا بحق اون آقایی که آهوها هم وقت درماندگی پناهی جز او ندارند منو ببخش.
و یه جمله هم با حضرت شمس الشموس:
دامن آلوده و روی سیاه آورده ام
گرچه آهی در بساطم نیست آه آورده ام
هرکه بودم هرچه هستم برکسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آورده ام
دخیلک یا علی ابن موسی الرضا
فرستنده مطلب: یک عاشق خراب
- ۹۲/۰۶/۰۴
اون جریان امام صادق و اون جوونه واقعا میترکونه آدمو
دو روزه اومدم توی این وبلاگ اما اسیرش شدم، به دوستامم معرفیش میکنم.
اجرتون با امام رضا علیه السلام