السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

"کیمیا" یی که رفت پیش خدا

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۰۸ ق.ظ

همیشه دلم می خواست یک پدر بزرگ میداشتم که دستم را بگیرد و مرا ببرد هواخوری و توی راه کلی

برایم حرف بزند، حرف های قدیمی  و نوستالژیک و وقتی سوالی از من می پرسد و جوابش را می دهم

توی دستانم را پر کند از نخودچی کشمشی که مخصوص بابا بزرگ هاست...

همیشه حسرت بود برایم !

اینکه ای کاش می دیدمشان

توی حال و هوای حسرت خوردنم ، یاد مادربزرگ می افتم که این روزها جایش کنار بخاری خانه

مان خالی است. مامان بزرگ هر وقت میامد خانه ما همان جا جایش بود، کز می کرد همان گوشه و

صلوات می داد و من هر وقت می خواستم بهش ابراز کنم که چقدر دوستش دارم موهای حنایی

رنگش را برایش شانه می زدم . همیشه راس ساعت 9 صدایم میزد تا داروهایش را برایش بخوانم

این اواخر چشم هاش خوب نمی دید!

هیچ کدام از نوه ها و بچه هایش را تشخیص نمی داد، حتی از صدایشان! جز من ....

می گفت : تو نشانه ات را داری؛ دختر زجر کشیده ام ....

این روزها که ندارمش مثل قبل هوای رفتن به خانه سالمندان زده به سرم! آخر من هیچ وقت جرأت رفتن به آنجا را نداشته ام، دروغ چرا! می ترسم ...

می ترسم حال روحی ام خراب شود ....احساس می کنم یکی باید پیدا بشود کنارم باشد تا من اگر

شکستم بهش تکیه کنم! خیلی دلم می خواهد بروم پیش پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، بروم و یک

دل سیر نگاهشان کنم، باهاشان حرف بزنم و بخندم و آنها برایم حرف بزنند تا سبک شوند و

داروهایشان را برایشان راست و ریست کنم و بگویم:غصه نخورید یک وقت! من

جای همه ی بچه های بی معرفت تان برایتان فرزندی می کنم ....ولی نمی دانم می پذیرَندَم یا مثل

همان پیرمرد کتاب فروش ....!!!! همین ترس همش مثل خوره افتاده توی جانم که ایـــــــن همه وقت

تصمیمم را به تاخیر انداخته :(

کاش بتوانم با خودم کنار بیایم... دلم بی تابی می کند....


پی نوشت 1:  برای آرامش مامان بزرگ ها و بابابزرگ هایی که جای‌شان کنارمان خالیست، و همه ی

آن هایی که دل‌مان بهانه‌شان را می گیرد دعا کنیم ....

نظرات  (۳)

یاد بابابزرگ و مامان بزرگ خودم افتادم.
جواهرات ارزشمندی بودن که از دست دادمشون.
دعاشون میکنم...
خدای بزرگ بابابزرگ و مامان بزرگ شما رو هم در جوار رحمت خودش متنعم کنه ان شاءالله.
پاسخ:
خدایشان بیامرزاد
و ما را نیز هم ....
سلام یادمه گاهی اینجا میومدم
حرم رفتید خیلی برام دعا کنید لطفا . البته اگه اشتباه نکنم و شما مشهد باشید
پاسخ:
سلام
خیر مشهدی نیستیم!
محتاجیم به دعا...
سلام.
من هم هر 4 تاشون رو از دست دادم.
و البته پدربزرگ هام رو هیچ وقت ندیدم.
مادربزرگ های محشری داشتم. یکیشون عالمه ای بود برای خودش و برو بیایی داشت تو شیراز! خیلی دوست داشتنی بود... خدا همه شون رو رحمت کنه.
دقت کردی همه مون بی پدربزرگ و مادربزرگ شدیم؟! این نشون میده خودمون داریم پیر میشیما!:) هیییع دنیا....
یاد تقلبی که روز خاک سپاری مادربزرگ داشتی میرسوندی بهشون ... ;)
پاسخ:
سلام خدا بر شوما
ههههعععی دنیا
خدا همه ی رفتگان رو بیامرزه

خوش به حالش!;) انشا ال... یکی پیدا شه موقع سوال و جواب ما به نکیر منکر سوالا رو بهمون برسونه :))
حالا محاصره کردن بقیه باحال بود که می گفتن: نرسون نرسون، مراقبا میان ما رو با هم میگیرنا :))
همچین انسان نترسی ام ;-)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی