السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۸۷ ثبت شده است

   چندی ست که با یار، کسی کار ندارد    

در ســینه کـــسی آیـــنه انـــگار ندارد

از بوی بهاران خبری نیست جهان را     

بر مـــاندن گـــل یـک نفر اصرار ندارد

در شهرخموشان همه شب گوش به زنگم    

در حـــسرتِ یـــک ســـینه که زنـــگار ندارد

در شهر به دیوانگی ام شهره که یارم    

زنـــدانی قـــصری ست که دیوار ندارد

ای بی خبران! با که بگویم غم دل را؟    

ایـن جا –عجبا!- عشق، خریدار ندارد

من خسته ز هشیاری و مردم همه در خواب    

کـــس حـــوصله ی دیـــده ی بــــیدار نــدارد

با بــانگ اذان پـــرده از آن آیـنه بردار    

-ای یار!- که دل، طاقتِ بسیار ندارد

بهاران از کجاست که روح روییدن و سبز شدن ناگاه در تن خاک مرده پیدا می آید؟ و از کجاست که روح شکفتن ناگاه از تن چوب خشک، چندین برگهای سبز و شکوفه های سفید و آبی و زرد و سرخ بر می آورد؟ با بهاران روزی نو می رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مرده اند آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد.    

«و یحیی الارض بعد موتها»

سال نو مبارک

 

  • کبوتر سپید

بدانگونه از تولد تو سخن باید گفت که هستی بر نیاشوبد و حیات بی قراری نکند.

چه، هیچ رشحه ای از حیات، تو را پیش از خویش نیافته است.

و چگونه بیابد که حیات از نور تو در وجود آمده است.

هستی، طفیل آمدن توست.

چنین نبود که خداوند تو را برای هستی خلق کند.

هستی به افتخار تو آمد تو برای عالم نیامدی عالم برای تو آمد.

مگر نه خداوند، تو را پیش از همه از نور خویش آفرید و جهان به کرشمه چشم تو موجود شد؟

مگر نه فلک در غمزه نگاه تو پدید آمد؟

مگر نه تو مقصود بودی و ماسوا به تبع؟ ...

باری سخن گفتن از تو و ولادت تو نه سخت و دشوار، بل خطرناک و محال است محال از این رو که موجودات پیش از تو نبوده اند تا از ولادت تو سخن بگویند، جز خالق کسی زمان خلق تو را چه می داند؟

و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: «ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده می باشم، و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او احمد است.» (صف:6)

و خطرناک از آن جهت که تو معشوق خداوندی، تو حبیب اویی و هیچ عاشقی غیرتمند تر از خداوند به معشوق خویش نیست.

:. تو را از دوری و قطع رابطه (قهر) با دیگران نهی می کنم و اگر روزی ناچار به قطع رابطه شدی بیش از سه روز نباشد.

:. هیچ عبادتی چون فکر کردن نیست و هیچ پشتیبانی مطمئن تر از مشورت نیست.

:. از خنده ی زیاد بپرهیز. چون خنده ی زیاد موجب دل افسردگی می شود.

:. پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت شمار. جوانی را پیش از پیری، سلامت بدن را پیش از بیماری، بی نیازی را پیش از تهی دستی، آسایش خاطر پیش از گرفتاری و زندگی را پیش از مرگ.

:. از مردم زیاد خواهش کردن مایه ی ذلت است.

:. هر روز نسیم الهی می وزد (فرصت زمینه ی موفقیت به دست می آید) همی در صدد استفاده از آن برآیید.

 

  • کبوتر سپید

دیده بانان! به چه گرمید؟ خبر، آمد و رفت...     نیمه ی شب، خبر داغ سحر آمد و رفت

نه نویدی که امیدی، نه طلوعی... سحری     نه هلالی که خیالی به نظر آمد و رفت

زلف وا کرد همان دست که زد شانه و بست     نه سلیمان؛ تو بگو شانه به سر... آمد و رفت

گفته بودند که یک باره می آید. آمد!     آمد و رفت... درست عین خبر آمد و رفت!

گفته بودند می آید ولی از راه دگر     به طریقی دگر از راه دگر آمد و رفت

یوسف گم شده هرگز ز سفر بازنگشت     بوی پیراهنی از او به سفر آمد و رفت

لحظه ی آمدنش عمری و الباقیِ عمر،      نفسی بود که با خون جگر آمد و رفت

 

ای فرزند اقیانوسهای سرشار از جود و نجابت!

ای فرزند دریاهای بخشش و کرم!

ای فرزند ماه های روشن و تمام!

ای فرزند چراغهای تابان!

ای فرزند شهابهای درخشان!

ای فرزند ستارگان تابان!

ای فرزند راه اهی آشکار و عیان!

ای فرزند آیین های مشهور!

ای فرزند نشانه های بیّن!

ای فرزند معجزات موجود!

ای فرزند دلایل مشهود!

ای فرزند صراط مستقیم!...

کاش می دانستم که کدامین زمین، کدامین خاک، جای پای توست!

تو کجایی؟ عزیز دل!

چه سخت است بر من که همه را ببینم، جز تو!

چه سخت است بر من که هیچ ترنمی، هیچ صدایی، نجوایی از تو نشنوم!

 

  • کبوتر سپید

رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) را به همه ی دوستداران اهل بیت تسلیت عرض می کنم.

شـــنیده ام کـــه عیــادت کنـی مریضان را    

تبم گرفت و دلم خوش به انتظار بنشست

اباصلت گفت: در خدمت حضرت رضا(ع) بودم فرمود؛ به داخل قبه ای که هارون در آن مدفون است، برو و از چهار طرف آن، خاک برداشته، بیاور.

به داخل قبه شدم و خاک آوردم؛ فرمود: خاکهای سمت راست و بالاسر و پایین پای آن را به من بده. بدو دادم؛ آنها را بو کشیده، ریخت و فرمود: در این محلها، می خواهند قبری برایم حفر کنند که در موقع حفر آن، سنگی پدید خواهند آمد که با تمام کلنگها خراسان هم قادر به برداشتنش نخواهند بود.

سپس فرمود: خاک سمت چپ آن، خاک مدفن من است؛ بگو در این محل قبری برایم حفر کنند و هفت پله پایین روند و ضریحی بگشایند چنانچه امتناع کردند. بگوی. لحد را به اندازه یک متر قرار دهند، پس از آماده شدن قبر، در سمت سر، رطوبتی خواهی دید، آن گاه دعایی که اکنون به تو می آموزم، می خوانی، در حال، لحد پر از آب خواهد شد و ماهیهای کوچکی در آن خواهی دید، از آن نانی که به تو می دهم برای انها ریز می کنی و می خورند و وقتی تمام شد، ماهی بزرگی آشکار شده تمام ماهیهای کوچک را می خورد و ناپدید خواهد شد.

وقتی ماهی بزرگ ناپدید شد، دست بر روی آب می گذاری و دعایی که به تو می آموزم می خوانی در حال، آب فرو می رود و چیزی از آن باقی نمی ماند. تمام این کارها را نزد مامون باید انجام دهی؛ سپس فرمود: فردا پیش آن نابکار می روم وقتی خارج شدم، اگر سرم پوشیده نبود، با من حرف بزن وگرنه، با من صحبت مکن.

اباصلت گفت: صبحگاه فردا، لباس پوشیده و در محراب، به انتظار نشست تا غلام مامون وارد شد و گفت: امیرالمومنین شما را می خواهند. کفش پوشیده، از جای حرکت کرد و رفت؛ من نیز به دنبال حضرت رفتم. تا به خانه مامون وارد شد... .

بقیه ی واقعه در ادامه ی مطلب...

 

  • کبوتر سپید