السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در آذر ۱۳۸۸ ثبت شده است

باز محرم رسید، دلم چه ماتمزده

کسی میان این دل، خیمه ماتم زده

باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست

از این همه عاشقی، دوباره‎ام مست مست

باز محرم رسید، میکده‎ها وا شدند

تمام عاشقانت، واله و شیدا شدند

باز محرم رسید، این من و گریه‎هایم

رفع عطش می‎کند، فرات اشک‎هایم

باز محرم رسید، شهر سیه‎پوش توست

دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست

باز محرم رسید، مدرسه عشق باز

کلاس درس زینب، کار نموده آغاز

باز محرم رسید، وعده‎گه بیدلان

فصل جنون و مستی، صاحبِ صاحبدلان

باز محرم رسید، تا سحر آواره‎ام

میان میخانه‎ها، مستم و دیوانه‎ام

باز محرم رسید، عاشقی سوداگریست

گرمی بازار عشق، شور دل زینبیست


با تشکر از دوست عزیزمان "الهام"

پ.ن: با سلام به همه ی دوستداران امام حسین (ع)

1. تسلیت به دلیل فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی

2. از همه ی دوستانی که تو این مدت کمکم کردن و متنای قشنگ قشنگ فرستادن خیلی خیلی سپاسگذارم... نمی دونم چه جوری باید از خجالتشون دربیام... از خیلی از دوستان حتی نتونستم یه تشکر خشک و خالی کنم...

3. واسم دعا کنین که سخت محتاجم... بسی دلم گرفته از کسایی که باید باشن و نیستن... از کسایی که در سخت ترین شرایط تنهام میذارن... گله ندارم... شکایت هم ندارم!... دوستی میگفت نباید از دیگران انتظار داشته باشی... بذار دیگران از تو انتظار داشته باشن... ولی..........................[گریه]

التماس دعا


  • کبوتر سپید

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ع

از در خانه آمدم بیرون دیدم مامور اداره پست دارد زنگمان را میزند گفتم بفرمائید.

گفت آقای گودرزی؟ گفتم بله .یک پاکت به من داد. پاکت را باز کردم دیدم پاسپورتم امده است .خیلی خوشحال شدم می خواستم بگذارمش خانه ولی گفتم بروم و به امام رضا(عنشانش بدهم .بگویم ما کارمان را انجام دادیم حالا نوبت شماست که برات کربلای مارا امضا نمایید.

رفتم دنبال حاج آقا منتج و رفتیم سمت راه اهن انجا محمد منتظرمان بود ولی هنوز میلاد نیامده بود. منتظرش شدم انقدر دیر کرد که مجبور شدم حاجی و محد را بفرستم داخل و خودم بیرون بمانم بالاخره امد دوان دوان رفتیم سمت قطار سوار شدیم و حرکت کردیم.. چه قطاری اتوبوس !از کجا بگویم از شعر خواندنمان یا از غذا خوردنمان در کف سالن یا از سرو صدا کردنمان شانس اوردیم حاجی روحانی بود....

بالاخره رسیدیم .خیلی سخت ولی خوش گذشت رفتیم سمت هتل ساعت 3 بود ساکم را گذاشتم و رفتم تنهایی سمت حرم نماز .از باب الجواد وارد شدم تا چشمم به گنبد خورد السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع(بر لب هایم جاری شد و به سجده افتادم. خدا را بابت اینکه دوباره به من گناه کار اجازه داد بیام این گنبد زیبا را ببینم شکر کردم. به سمت پاتوقم تو صحن گوهر شاد رفتم روبروی گنبد نشستم .چقدر زیباست این صحن عجب صفایی دارد. اینقدر غرق گنبد بودم که یکدفعه به خودم امدم دیدم صدای اذان میاید الله اکبر الله اکبر ...رفتم نمازم را خواندم برگشتم هتل چقدر هوا سرد بود.

ساعت ده صبح بود که یکی از بچه ها بیدارم کرد و گفت بریم حرم حاضر شدم و رفتیم سمت حرم نمیدانم چرا اضطراب داشتم تا رسیدیم حرم اذان دادند. طبق معمول صحن گوهر شاد نمازم را خواندم و رفتم جلو ی گنبد ایستادم مداح حرم داشت زیارت امین الله را می خواند وسط زیارت روضه و شعر و به قول خودمان رفت کربلا عجب حالی بود دیگر نمیتوانستم ارام گریه کنم در همین حال مداح حرم به اقا گفت: " چی میشه برات کربلا مارا امضا کنی و ما عرفه کربلا باشیم" قلبم ریخت خدایا یعنی می شود؟ بغض راه گلویم را گرفت و اشک همچون پرده ای بر چشمانم فرو افتاد...

مداحی تمام شد از حرم امدیم بیرون موبایلم زنگ خورد یکی از بچه ها بود گفت :"میای عرفه بریم کربلا؟ پاست کجاست ؟"داشتم می مردم حسن جدی میگی ؟گفت :به خدا کاروان ما یکنفر جاداره پاهام سست شد همانجا نشستم روبه حرم اقا کردم گفتم خیلی اقایی ...

تلفن قطع شد ادمها می آمدند و از کنارم رد می شدند .دوباره موبایلم زنگ خورد گفت :کجایی پس میای یا نه گفتم من مشهدم پاسم هم باهامه گفت سریع تا شب برای من بفرست. حالا یکی نبودجلوی اشک های مارا بگیرد. سریع برگشتم گوهر شاد حاجی را دیدم بهش موضوع را گفتم خیلی خوشحال شد رفتیم با هم روبروی گنبد نشستیم وحاجی شروع کرد به مناجات با آقا ...

برگشتیم هتل پاسم را برداشتم رفتم سمت فرودگاه آن را بارنامه کردم و فرستادم،.

چه بگویم زبان از بیان حالم عاجز است . چشم به گنبد دوخته ام و تنها می توانم بگویم

اقا اقاست و.....

پنچره فولاد رضا(ع) برات کربلا میده

هرکی میره کرب و بلا از حرم رضاع میره

اللهم الرزقنی التوفیق شهادة فی سبیلک

***

پ.ن: سلام به همه ی دوستان

باید همینجا عرض کنم که نویسنده ی این متن چند وقتیه که از کربلا برگشتن(در واقع روز عرفه ایشون کربلا بودن)... خوش به سعادتتشون... کاش یه دستی هم به سر ما بکشند تا شاید ما هم کربلایی بشیم!

ما را به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحرخیز که صاحب نفسانند

التماس دعا از همه شما...




  • کبوتر سپید

با تشکر از وبلاگ فاطمیون

***

اول سلام حضور آقام امام رضا که خودم هم نمیدونم با چه رویی هی دم به دم خودم رو بهش می چسبونم، امیدوارم منو ببخشه که اینقدر بی ادبم، یکی نیست بگه با این همه گناه و معصیت چطوری توقع داری آقا صدات کنه، صدا که هیچی چه توقعی داری نگاهت کنه، جواب اینه که هیچ توقعی ندارم جز اینکه رو از من برگردونه ولی باز یه امیدی ته چاه سیاه دلم سوسو می زنه که انگار آقا خیلی رئوفه همش میگم شاید، شاید منو نگاه کنه، همین احتمال نزدیک به صفر منو چنان مشتاق درگاهش کرده که پیمانه پیمانه می می خورم و سر به دیوار انگار هزار ساله که کارم مستی و دیوانگی در این بزمگه عاشقیه، چه کنم، آقا شنیدم وقتی در راه نیشابور بودید مردم دیدن یه پیر زن فقیر از کار افتاده داره دم خونه خودشه و آب و جارو می کنه ، بهش گفتن پیر زن چه می کنی، گفت؛ آقام امام رضا داره به شهرم میاد میخام ازش تو خونه خودم پذیرای کنم، بهش گفتن، پیر زن این همه خونه در خور شان امام تو این شهر هست چه طور همچین فکری کردی، گفت شاید، شاید آقام اومد، این گذشت و حضرت به نیشابور رسید، همه اعیان و اشراف شهر از آقا دعوت کردن که به منزل اونها بره، ولی آقا طبق سنت پیامبر، مرکب رو تو شهر رها کردند و فرمودند هر جا که ایستاد همانجا منزل میکنیم، اتفاقا مرکب حضرت شروع کر کوچه ها و پس کوچه های نیشابور رو پشت سر گذاشت تا رسید به در خونه پیرزن و همانجا ایستاد و حضرت مهمان پیرزن شد، میخام بگم شاید آقا تو این شبها یه سری هم به ما بزنه، شاید، از این آقا مگه تا حالا غیر رحمت و رافت چیزی دیده یا شنیده شده، یادم هست سال گذشته که یک ماه مهمان حضرت بودم، چنان مست بودم که از مستی زیاد نفهمیدم چی شد، فقط یادمه که:

هر شب تا سحر در بزم یارم تصور می نمودم او کنارم

چه بزمی و چه یاری داشتم من عجب دلدار نازی داشتم من

سخن می گفتم او را از همه چیز به دقت می شنید او کاملا ریز

نشد حاجت بخواهم نه بگوید ولی کی گوش کردم آنچه گوید

عجب شبهایی داشتم تو این سالهای گذشته ماه رمضان کنار آقا، حالا که شب قدر شده تازه قدر اون شبها رو می دونم، راستی آقا یادته یه شب قدر اومدم تو حرمت فقط به ضریحت خیره شدم، تو یه روایت دیدم نگاه به درب خانه عالم ثواب داره، به خودت قسم نگاه به ضریح و گنبد تو نه ثواب که بهشت منه


بقیه ی داستان در ادامه ی مطلب

  • کبوتر سپید

سر نام گذاری عرفات

عرفات بیابان وسیعی است در چهار فرسخی مکه که حاجیان، ظهر تا غروب روز نهم ذی الحجه را در آنجا می مانند.

حضرت ابراهیم(ع) در این روز، به آنچه قبلا برای او توصیف شده بود، معرفت و شناخت پیدا کرد.

حضرت آدم و حوا پس از هبوط از بهشت همدیگر را در این سرزمین پیدا کردند.

به مناسبت رفعت و علو مکان، این محل به این اسم نامیدند.

آنجا جبرئیل مناسک حج را به ابراهیم تعلیم داد و ابراهیم به او گفت: "عرفتُ عرفتُ /شناختم شناختم"

عرفه مشتق از اعتراف است زیرا حجاج هنگام وقوف از آن به عظمت و جلال الهی و به مقر و ذلت خود اقرار می کنند.

ای خدای عرفات!

آدمی اگر حدّ خویش را بشناسد، از مصائب و دهر مصون می ماند. ما را شناسای حد خویش قرار ده.

 


عید سعید قربان

 

لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ (٢٨)

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ (٢٩)

 

28. "That They may witness the benefits (provided) for them, and celebrate the name of Allah, through the days appointed, over the cattle which He has provided for them (for sacrifice): then eat ye thereof and feed the distressed ones In want.

29. "Then let them complete the rites prescribed for them, perform their vows, and (again) circumambulate the Ancient House."

 

(مردم را به حج دعوت کن) تا شاهد منافع گوناگون خویش (در برنامه ی حیاتبخش) باشند و در ایام معینی نام خدا را بر چهارپایانی که به آنان داده است، (و به هنگام قربانی کردن) ببرند؛ پس از گوشت آن بخورید؛ و بینوای فقیر را نیز اطعام کنیند. سپس، باید آلودگی هایشان را برطرف سازند؛ و به نذرهای خود وفا کنند؛ و برگرد خانه ی گرامی کعبه طواف کنند. (حج:28-29)

 

ای خدای مکه!

کی می شود که میزبان حقیقی خانه، ظهور کند و مکه را از دست غاصبان جاهل برهاند.

ای خدای احرام!

توفیق ده که لباس اخلاق خویش را از تن فروبریزیم و احرام اخلاق تو را بر تن کنیم.

کاش می شد که هرگز لباس خویش باز نپوشیم. کاش می شد که همیشه محرم باشیم.

ای خدای زمزم!

خواستن و چگونه خواستن را به ما بیاموز و چشمه ی معرفت را از کویر وجودمان، زلال و لاینقطع بجوشان.

ای خدای لبیک!

نیاید آن روزی که ما تو را بخوانیم و پاسخی نشنویم. رو به سوی تو آریم و روی باز تو را نبینیم.


  • کبوتر سپید

شب، وقتی شده روشن شعرای یمنی،

خاموشند و نیوشا مرغانِ چمنی،

شب، وقتی که تو از هر سویی جلوه گری،

یا رب! همسخنم کن با بی همسخنی

شب، بی شک یکی از اسماء اعظم توست

ای اسماء تو اعلی در دنیای دنی

با خوبان تو دنیا راضی شد به بدی

تا با من به چه سازد غیر از دلشکنی

یا سیراب خودت کن من را، یا که بسوز

یا پنهان چو عطش، یا چون آتش علنی

حرزی ده به من از ایمانی بی کم و کاست

ده با معرفتت من را همپیرهنی

همچون حضرت باقر جاری کن به دلم

علم منحصرت را دور از ما و منی

... امشب از چه توسل پیدا کرده به "او"

سیل گریه ی بعد از این شعر آمدنی...؟!




ای خدای باقر!

علم نیست آنچه در نزد مردمان است. علم آن است که مظهرش باقرالعلوم است. ما را سنگریزه ای از سلسله جبال علوم باقری عنایت کن.


  • کبوتر سپید