السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در مهر ۱۳۸۹ ثبت شده است

باز دلم هوایی شده ، هوایی حرمت ، هوایی کبوتر شدن در آسمان بی کران صحن و سرایت ،

ای رئوف !

دلم می خواهد دوباره گوشه ای از خانه ی عشقت مأوا بگیرم،

سر بر دیوار گذارم و به پنجره های ضریحت خیره شوم،

آنگاه با شکوفه های الماسی که از مژگانم می شکفد قصری از توسل

ساخته و به امید اجابتت، مهربانیت را در آغوش کشم.

تشنه ام ، تشنه ی جرعه ای از آب سقا خانه ات،

عزیزا !

جان این میهمان ، شوق سیراب شدن از شراب نابی که از جام دستانت می جوشد را تمنا می کند.

 

بی قرارم ، بی قرار لحظه ی دیدار، لحظه ی تولددوباره ی گنبد طلائیت در قاب انتظار چشمانم .

لحظه ی دق الباب حریم رهاییت با طپش های دل بی تابم .

لحظه ی پر گشودنی که زمز مه های لطیف وصال تا اوج حضورت پرواز می کند که 

 

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

***

سلام به همه ی دوستان

اگه خدا بخواد تولد امام رضا(ع) حرم خواهم بود و دعا گوی همه ی دوستان

فقط آمدیم که حلالیت بطلبیم و...

نمی دونم چه جور شد که این سفر جور شد... چون کلا برناممون بهم خورده بود که یکهو....................... به قول یکی از دوستان مشهدی "تو هنوز همسایه ی مارو نشناختی!"

واقعا هم نشناختم!... اماما ممنونتم... هنوز باورم نمیشه... کاشکی خواب نباشه!

اینجاست که می فهمم نه باور دارم نه ایمان و نه اعتقاد! یا شاید هم دارم ولی خیلی ضعیف!... وقتی میگه همه ی کارا رو بسپار به من یعنی....................... یعنی کبوتر جان اندکی صبر سحر نزدیک است...

امام خوبم حس میکنم دوستم دلخوره که نمیتونه باهام بیاد پابوستون... ولی خودتون که دیدین تقصیر من نبود... من همه ی سعیمو کردم ولی نشد... یه کاری کنین که اونم بتونه هر چی زودتر بیاد پیشتون... خواهش میکنم...

التماس دعا از همگی

  • کبوتر سپید

خورشید طلوع کرد. آسمان آبی بود و تنها چند تکه ابر در این جا و آن جا به طور پراکنده دیده می شد؛ باد نمی وزید. شب گذشته، باد ابرها را جارو کرده بود.

سید محمد رفت تا کنار در حرم بایستد. پرتو آفتاب، گنبد و گلدسته ها را گرم می کرد. رویای شب پیش همچنان بر ذهن سید محمد چیره بود. هنوز آن صدای آسمانی در درون شعله ورش طنین می افکند.

زایران دسته دسته می آمدند و به حرم، ادای احترام می کردند. نزدیک در، مسافران با تنپوش های پشمینه بر تن نشسته بودند؛ چای می نوشیدند و از این طرف و آن طرف حرف می زدند. یکی از آنها سرش را تکان داد وگفت: "چگونه از این دوشیزه به خاطر کاری که دیشب کرد، تشکر کنیم؟!"

-          کولاک عجیبی بود. راه را گم کرده بودیم.

-          اگر چند دقیقه دیرتر گلدسته ها را روشن کرده بودند، ما مرده بودیم.

-          دوست من! اهل بیت، لنگرگاه آدم های سرگردان هستند.

-          پس فردا برای زیارت برادرش به طرف مشهد حرکت می کنیم.

-          صبر کن چند روزی مهمان این خانم باشیم

سید محمد حیرتزده به حرف های آنان گوش می داد. چشمانش از اشک لبریز بود. به سوی آنها رفت و گفت: "برادرانم! من بودم که چراغ گلدسته ها را روشن کردم؛ البته در رویا، دوشیزه ای را دیدم سراپا نور که به من فرمود:

"برخیز و چراغ گلدسته ها را روشن کن!" او سه بار این جمله را گفت."

مسافران حیرتزده پرسیدند: "یعنی گلدسته ها معمولا این وقت از نیمه شب روشن نمی شوند؟"

- نه! چون ما چراغ ها را پیش از نیمه شب خاموش و یک ساعت مانده به اذان صبح روشن می کنیم.

دانه های مروارید اشک از چشم ها برگونه ها غلتید؛ اشک های عاشقانه، اشک های فروتنی.

سید محمد رضوی این کرامت را نوشته است و هر سال هنگامی که سال شب این خاطره گرما بخش فرا می رسد برای بزرگداشت آن کرامت، در چنین شبی چراغ ها را زودتر بر می افروزد. هر سال در آن ساعت و هنگامی که برف سنگین بهمن ماه فرو می ریزد، مسافران، گلدسته های لبریز از نور را می بینند؛ گلدسته هایی بسان فانوس های دریایی که چلچراغ امید ره گم کردگان حیرت هستند.

  • کبوتر سپید

خوشحالم، نه از اینکه کسی که دوستش دارم رفته است،

بلکه به این سبب که زمینی که روی آن خندید و زندگی کرد،

زمین من هم بود.

اینکه او را می شناختم و دوستش داشتم

و اینکه عشقم را نشان داده بودم.

اشک هایی برای راهی شدنش ؟

نه یک تبسم

برای آنکه مدتی با او راه پیموده بودم.

تنهایی بهتر از همنشین بد است، همنشین درستکار بهتر از تنهایی است.

رسول اکرم(ص)

  • کبوتر سپید

به نقل از مرحوم آیت الله بهجت فومنی:

در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را می بیند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود.

مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که:

پیرمرد! زحمت دنیا را ول کن. آخر تو هم لا اقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن.

و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند.

پیرمرد خسته و پاک دل زبان می گشاید و می گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید جواب گرفتید یا نه؟

می گویند: پیرمرد! این چه حرفی است که می زنی؟! مگر آقا زنده است که سلام ما را حواب بدهد؟!

پیرمرد می گوید: عزیزان! امام که زنده و مرده ندارد. ما را می بیند و سخنان ما را می شنود. زیارت که یک طرفه نمی شود.

آنان می گویند: آیا تو این عرضه را داری؟ وی می گوید:

آری و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید:

*السلام علیک یا امام هشتم*

و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب می شود که:

"علیکم السلام آقای فلانی"

و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند.

  • کبوتر سپید
کبوتر سنگ صبور عزیز

ازدواجت مبارک، دعا می کنم خداوند تو و همسرت را در مسیر کامل شدن یاری نماید.

از صمیم قلب امیدوارم زندگیتان رنگ خدایی بگیرد و همانی شوید که برایش آفریده شده اید.

این گلهای قشنگ هم تقدیم تو...

کاش می شد تو جشنتون شرکت کنم!... ولی_________________!!!

  • کبوتر سپید