السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

شلمچه بوی چادر خاکی حضرت زهرا (س) می دهد

 

شلمچه

 

خوب گوش کن ببین داره چی میگه:

... مادرمو نزنید ... مادرمو نزنید ...

حالا تو هم باهاش همنوا شو:

... مادرمو نزنید ... مادرمو نزنید ...

 

پ.ن: ایام فاطمیه رو به همه ی دوستان تسلیت میگم.  دوست داشتی ایام فاطمیه کجا باشی؟؟؟

پست های ویژه ی ایام فاطمیه:

۱. اذان ناتمام...

۲. ...و چراغ خاموش می شود

۳. ناله ی فرشتگان


  • کبوتر سپید

دلم هوای ان اسمان را کرده که بوی خاصی میداد... آسمانی که بر صحن حرمت سایه افکنده بود و قامت خسته اش را بر گنبد طلایت تکیه داده بود
13 سال پیش را میگویم... قدم کوچک بود اما دل بزرگی داشتم...و باوری پاک..
مدتی بود خدا برادری بمن داده بود که میگفتند شفایش دست تو ست.. و مادرم اشک ها میریخت با اینکه میگفت تو خیلی مهربانی..انگار ته دلش کمی ضعیف بود

و این برادر دلیل حضور من در حرمت شد...دیداری دو نفره.. تنها من و تو...این را احساس میکردم با اینکه مالامال بود از جمعیت...احساس میکردم نگاهت به من است

در دلم میگفتم جواب نامه ام را چگونه به من میدهی؟؟اما به اینکه می خوانیش لحظه ای شک نداشتم.. و چقدر ان باور مطلق را دوست داشتم

در دستم نامه ای بود...برایت نوشته بودم که مادرم گریه میکند.. نوشته بودم دیدن گریه ی مادر برای من سخت است..نامه را انگار کسی جز تو نمیبایست میدید از همه مخفی کرده بودم

13 سال پیش بود...نامه را درون ضریح انداختم...ضریحی که بویش دامن آسمان را هم پر کرده بودو هنوز.... هنوز منتظرم...میگفتند به خط سبز خواهی نوشت برایم..ای سبز زندگی بخش مادر هنوز گریه میکند و هنوز طاقت دیدن گریه ی مادر را ندارم

 خاطره  از بتسی خانوم

مسجد گوهرشاد...

 

پ.ن: می خوام که واسه شادی روح یکی از دوستان وبلاگ نویس یه صلوات بفرستین... ممنون



  • کبوتر سپید

بهترین خاطره ی من از حرم امام رضا(ع) برمی گرده به اون روزی که یک خانم مسنی رو سوار بر ویلچر کردم و بردمش برای زیارت.دست های مهربونش می لرزید. از ابتدای پایین خیابون سوارش کردم.جایی که افرادی که نذر دارن پول می دن تا گوسفندی بکشن و در مهمانسرای حرم پخته بشه و به زائرین غذا داده بشه.
همونطور که ایشون رو میبردم دست در کیفش کرد و سه تا دعوت نامه ی غذای حضرت به من داد.بردمش تا جایی که می خواست سمت پایین خیابون. همونجا نذر کردم پدر و مادرمو بیارم برای غذای حضرت.
نفر بعدی رو که سوار کردم یک پیرمردی بود که مریض احوال بودش و هم نشست گفت من 55ساله توی مشهدم و امام رضا(ع) یکبار منو برای غذا سر سفرش میهمان نکرده. هرچند دلم نمی اومد خودم رو از فیض غذای حرم محروم کنم ولی یک قبض رو دادم و رفت و به خواسته ی دلش رسید. چند هفته ی بعدم پدر و مادرم رو بردم و اون ها هم کلی لذت بردن و دعام کردن.
اون زمان رو به امام رئوف کردم و گفتم :آقا خیلی بزرگواری. اینکه منو قابل دونستی و واسطه ی خیری بشم خودش یک دنیا می ارزه و از اینکه گنهکاری مثل من مدنظر آقا بوده به خودم بالیدم....

خاطره از آقای حجت

پ.ن:

خواستم یه عکس بذارم ولی هرچی گشتم نتونستم پیداش کنم. یه سری از دوستان تو پست قبلی التماس دعا خواستن... تک تک نام نمی برن چون خیلی زیاد میشه... التماس دعا

اللهم صل علی محمد و آل محمد

  • کبوتر سپید

آخرین بار که رفتم مشهد مرداد امسال بود که بعد از 10 سال آقا طلبید.
توی اوج دلتنگیهام واسش وبلاگ درست کردم.با دلی لبریز از عشق رضا رفتم که بعد از هفت ماه از نوشتن وبلاگم منو واسه هفتمین بار صدا کرد.
این خیلی واسم قشنگ بود...خیلی زیاد
حالا هم منتظرم واسه هشتمین بار ستاره هشتم منو باز صدا کنه...اینقدر دلم هوای زیارتش کرده که نفسهام رضا رضا میگن
یا رضا توسلم به توست و توکلم به خدای تو....

خاطره از زینب خانوم

 

پ.ن:

تجربه ی شخصی کبوتر رضوی: پارسال(۱۳۸۹) روز تولد امام رضا(ع) برای سومین بار اونم بعد از سه سال قسمت شد که برم پابوس اماممون... برابر با: دو سال و دو ماه بعد از راه اندازی این وبلاگ!

پ.ن۲: قالب وبلاگم بهم ریخته... یکی یه قالب نداره به ما بده؟!



  • کبوتر سپید
سلام سلام سلام

سال نوی همگی مبارک[گل]

آخ چقدر خوب میشد سال تحویلی کنار حرم بودیم.................!!!

یکی از بچه ها دوباره مثل پارسال(۱۳۸۹)  داره سو سو می ده که چی؛ که امسال هم پیش آقا سالشو تحویل میکنه

نه که حسود باشم ولی حسودم! آخه شما بگین حسودی نداره؟! [قلب شکسته]

بچه ها بیاین سال جدید دعاهای قشنگ قشنگ کنیم... اول واسه ظهور آقامون امام زمان(عج) دعا کنیم بعدشم............................................!!! (خودتون پر کنین دیگهههههه)

یاد چند روز پیش تو جمکران افتادم! سر عریضه نوشتن! چه قدر سخته دعاها و آرزوهارو رو کاغذ آوردن!!! مخصوصا خصوصی هاش............... [خجالت]

خدایا ما را به بزرگی خودت ببخش... آمیییییییین

 

اینم دو تا عکس از تارای عزیز

  • کبوتر سپید