السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است


اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْمینِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر، اَلْبَرِّ الْوَفِىِّ، اَلطّاهِر
الزَّکِىِّ، اَلنُّورِ الْمُبینِ


 
  • کبوتر سپید

از راه دور این نامه را می نویسم به روی گل ضریحتان .

این بار نه خواسته ای باشد که عریضه شود ، نه نذری که برآورده شود .

این بار تنها نامه ایست که به خدمت شما می رسد جهت ابراز ارادت . نه اینکه غمی نباشد که هست ؛

نه اینکه خواسته ای نباشد که هست ؛ نه اینکه همه کارهایمان در این خزان گلدار باشد که نیست ؛ تنها

دلتنگی کوچکیست که این نامه از ما برای شما . برای شما که بودنتان بزرگترین هدیه است و سرخی

شما از ماست!

سرخی شما از ما . از ما می شود کنار ظرف گناهانمان .

لطفتان آبروی ما . چشممان به امیدتان و دلمان شب یلداست بی نگاهتان . سیاه و سرد و طولانی ....

سلام از راه دور به شما که نزدیکترین امام مایید در همین ایران ، ایران بزرگ . در همین خاک که روزی به

قدم های شما تبرک یافت :

اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی ، الامامِ التّقی النّقی  و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و

مَن تَحتَ الثری
الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی

 اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ



  • کبوتر سپید

 اینجا ؛ صحن قدس ....

  • کبوتر سپید

کوچکتر که بودم همیشه دور و برم واژه (حق الناس ) را زیاد می شنیدم- امّا خاصیت کودکی در این

است که بگذاریم کودکی مان در ما جریان داشته باشد...


الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ


شعورم که کمی بالاتر رفت !  مسأله " حق " برایم جدی شد ، "جهل" هم خانه ی شیطان است !

در طول مطالعاتم می دیدم که چه قدر ندانسته و نا خواسته حق را زیر پا می گذاشتم؛

برنامه های خوب رادیویی و تلویزیونی ؛ با حضور اساتید برجسته و مراجع عالیقدر با محوریت

حق ، کتاب (شرح رساله حقوق – گفتار های امام سجّاد (ع)) از کتاب های خیلی خوبی بود که با

زبانی سلیس حق در ابعاد مختلف (حق الله ، حق الناس ،  حق نفس ، حق نماز ، حق اعضای بدن

حق گیاهان !  و خیلی حق های  دیگر را به من فهماند ...

در دست نوشته هایم یکی از حقوقی که پیامبر اکرم (ص) به تفصیل آن را بیان فرموده اند پیدا کردم

نبی مکرم اسلام و پیام آور صلح و مهربانی فرموده اند 30 حقی  که برادر مؤمن در قبال برادرش دارد –

بر هر بنده ای واجب است که یا این حقوق را ادا کند یا برادرش او را ببخشد و از او در گذرد :


1 - لغزش های او را ببخشد                          16 – در یاری او بکوشد

2 - در ناراحتی ها نسبت به او مهربان باشد      17 – ناموس او را حفظ کند

3 - اسرار او را پنهان دارد                             18  - حاجت او را بر آورد

4 - اشتباهان او را جبران کند                        19 – برای خواسته اش شفاعت کند

5 - عذر او را بپذیرد                                     20 – عطسه اش را تحیّت گوید

6 - در برابر بدگویان از او دفاع کند                    21 – گم شده اش را راهنمایی کند

7 - همواره خیر خواه او باشد                         22 – سلامش را پاسخ دهد *

8 - دوستی او را پاسداری کند                       23 – گفته او را نیکو شمرد

9 - پیمان او را رعایت کند                              24 – انعام او را خوب قرار دهد

10- در حال مرض از او عیادت کند                   25 – سوگند هایش را تصدیق کند

11 - در حال مرگ به تشییع او حاضر شود         26 – دوستش را دوست بدارد و با او دشمنی نکند

12 - دعوت او را اجابت کند                           27 – در یاری اش بکوشد . خواه ظالم باشد خواه مظلوم **

13 - هدیه او را بپذیرد                                 28 -  او را در برابر حوادث تنها نگذارد

14 - عطای او را جزا دهد                            29 – آنچه از نیکی ها دوست دارد برای او بخواهد

15 - نعمت او را شکر گوید                           30 – آنچه از بدی ها دوست ندارد برای او نخواهد

 

  •     بسی محتاج به دعایم

  • * از چیزهایی که باعث می شود  رب ودود ما را ببخشد این است که جواب "سلام" را بدهیم
  •    ** اگر ظالم بود او را از ظلمش باز داریم و اگر مظلوم بود او را در گرفتن حقش کمک کنیم

...................................................................................................................................................

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ


  • کبوتر سپید


امام سجاد علیه السلام فرمودند:

هرکس دارای چهار خصلت باشد، ایمانش کامل و گناهانش بخشوده خواهد بود

و در حالتی خداوند را ملاقات می کند که از او راضی و خوشنود است:

1 ـ خصلت خود نگهداری و تقوای الهی به طوری که بتواند بدون توقّع و چشم داشتی، نسبت به مردم خدمت نماید.

2 ـ راست گویی و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگی.

3 ـ حیا و پاکدامنی نسبت به تمام زشتی های شرعی و عرفی.

4 ـ خوش اخلاقی و خوش برخوردی با نزدیکان و خانواده خود
                                                         
                                                                مشکاه الانوار: ص 172

  • کبوتر سپید

درون  راهروی  دانشکده  علوم پایه نشسته بودم که دختری کنارم نشست! برگه هایش را بالا و

پایین می کرد، انگار داشت دنبال چیزی می گشت

پرسید : می شه لوازمم اینجا بمونه؟ من میرم آموزش و زود می آم. رفت و چند دقیقه بعد برگشت

پرسیدم : دانشجوی چه رشته ای هستید ؟

·        - ترم 4 ریاضی

- اهل کجایید؟

 گفت : مشهدی ام

 خوشحال شدم و به او گفتم که به عشق امام رضا بلاگی داریم

گفت: خوش به حال شما ...بعد هم نگاهی به من انداخت و گفت : یکی را خیلی دوست دارم ،

بخاطرش از همه چیزم کناره گرفته ام ، با خانواده ام  جنگیده ام..... او هیچ چیز ندارد حتی به خاطر

یک موضوع کوچک دل مرا هم شکسته و حالا با او قهرم اما من دوستش دارم !!!  کلی شرط و شروط

برایم گذاشته ! همین برگه ها را ببین برگه های انصراف من از تحصیل است ! باز هم به خاطر او !!!!

نمی توانم درس بخوانم. از امام رضا بخواهید که به او برسم! چون خیییییلی دوستش دارم !

انگار پتک به سرم خورده باشد !هاج و واج مانده بودم چه بگویم!  که چون عجله داشت خواست برود

...فقط گفتم این آدرس بلاگ ماست

گفت : باشه می خونم . تشکر کرد و رفت

خیلی به او فکر کردم، به خواسته اش که قطعاً رنگ و بوی عقلانی بودن را نداشت ....حالا چقدر

ناراحتم :(

 امیدوارم که گذرش این طرف ها بیافتد.  هیچ کس نیستم اما این ها را می نویسم تا حد اقل خودم

سبک شوم... خواه پند گیرند خواه ملال !

متاسفانه این موضوع اپیدمی شده و این اصلا" خوب نیست .... برای هر دوطیف جوان های جامعه

ما! دختران و پسران ....


"انت المالک و انا المملوک و هل یرحم المملوک الا المالک"

انسان بدون عشق ،یعنی هیچ ! امّا...

از کل کتاب های شعری که خوانده ام شاید 4 یا 5 "شعر سپید " را واقعا" دوست دارم ! سپید از نگاه

من شعر نیست! شعری بر پایه بی وزنی، شعری بی ردیف، بی قافیه، شعری که شعر نیست ! نثری

است برای آنها که نمی توانند شعر بنویسند! نثری که شعرش را رنگ و لعاب می زنند! رنگ سپید!

عشق خاکی همین است! زود می آید، بی صدا ، بدون اینکه بفهمی ! راهش نمی دهی ، در را می

بندی ! از پنجره می آید ...

از خودت می پرسی از کجا آمده؟ به کجا خواهد رفت؟ چه بر سرم می آید؟ از کجا آمدنش  را خودت

بهتر می دانی ! اما به کجا می بَرَدَت ؟ به خودت بستگی دارد ! هیچ وقت نگذار به قلبت برود ! راهی

اش کن به مغزت، آنجا می توانی کنترلش کنی، مدیریتش کنی  ....

اما وای به روزی که در قلبت لانه کند! خانمانت را بر می اندازد! غرورت له می شود ....*

چون از خاک بر آمده ، ریشه اش محکم می شود ؛ پرواز یادت نمی دهد ! رسم پرواز را هم فراموش

می کنی! بال هایت را قیچی می کند و این برای تو یعنی نابودی ،یعنی زمینی بودن، یعنی شعر بی

وزن!

آسمانی باش ، عشقت را ارزان نفروش ! معشوق آسمانی ات را با هیچ معشوقی عوض نکن ! که اگر

"معشوق زمینی" ات  سکوی پرتاب تو به سوی "معشوق آسمانی" شد آنوقت است که به کمال می

رسی ، و این "معشوق زمینی" هرگز تو را از راه درست منحرف نمی کند و نمی خواهد شتاب رسیدن

تو به خالقت  را " کُند " کند که حتی یادت می دهد چطور درست قدم برداری....

همین قدر بس است که برای دیدن معشوق آسمانی ات باید سرت را به سوی آسمان بگیری ! پس

سرت را بالا بگیر ! "او" از همه بالا تر است ، از همه دست نیافتنی تر، از همه دوست داشتنی تر ، از

همه مهربان تر ؛

چه خوب است که برای خدا بنویسی و تنها یی خودت را فقط با او قسمت کنی ؟ نگران از دست

دادنش نمی شوی ؟ ... چه کسی بهتر از او ؟ از تو خرده نمی گیرد و بی غرض راهنمایی ات می کند

  کسی که محرم است و از سپردن رازهایت به او هیچ دغدغه ای نداری .کسی که از حس همراهی

و حمایتش پر می شوی و هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند تکانت دهد !

وقتی از سر پر دردی اشک هایت از نهایت می گذرد به خاطر این باران بی انتها سرزنش نمی شوی !

 به در خانه اش که می روی، استقبالش را میبینی ،که از سر مِهر است نه کنجکاوی !

حرف های محرمانه دلت را می داند و بر زلالی نیتت واقف است ! حتی اندازه توانت ،عمق دغدغه

هایت را نیز خوب می داند ... چرا که هیچ کس از او نزدیک تر و مهربان تر به تو نیست

برای بار هزارم هم که به پناهش می روی ؛ مثل همان بار اوّل تکه های پراکنده دل شکسته ات را با

صبر خدایی اش ترمیم می کند و تو از سر آغاز "نو" می شوی و باز منت بر سرت نمی گذارد

وقتی سرت را بلند می کنی و می گویی "خدایا مراقبم باش" بی درنگ نشانه ای برایت می فرستد

که نشانت دهد باز هم نزدیک تر از نزدیک ، با توست !

چه کسی بهتر از او ؟ که اشتباه هایت را می بخشد و چیزی از دوست داشتن اش نسبت به تو کم

نمی شود . هر چه بخواهی به تو می دهد، بی هیچ چشم داشتی ،بی ریا، با مهربانی ! کاری که

هیچ معشوقی از عهده آن بر نمی آید ....

..........................................................................................................................

*لقمان را گفتند "ادب از که آموختی ؟ پاسخ داد از بی ادبان ،هر آنچه در نظرم زشت آمد انجامش

ندادم"،حالا این پند و اندرزهایم به این دوست  حکایت "لقمان" شده ".....

ما خسیس تر از آنیم که دوستت دارم هایمان را الکی خرج کنیم " :دی

امام علی (ع) فرمودند : بزرگترین استاد "تجربه است"  سرانجام  تلخ تجربه  دیگران را دیدن ، بزرگترین

درس است،حتما" نباید هر کداممان این پروسه را طی کنیم !

این مطلب برای آن دسته از دختران و پسرانیست که نسبت به هم علاقه ای بی قید و کنترل نشده

پیدا می کنند!

  • خدایا به آبروی حسین(ع) در دنیا و آخرت ما را روسپید گردان و همه مارا به راه راست هدایت کن. الهی آمین

  • کبوتر سپید

یا امام رئوف (ع) .... منتظریم


  • کبوتر سپید

پناه می برم به تو...

به تو از تمام جغرافیای دنیای بد اخم ها و فکر می کنم چه آرام است یادم با نامت .

پناه می آورم به تو...

بعد از هرباران،بعد از هر زخم ،قبل از هراتفاق ،بعد از هر حادثه

و بگو جز تو ،چه کسی می تواند مرهم باشد بر این دل خسته ام؟

پناه می برم به نامت ،به یادت و هرچه که مرا جداسازد از ناامیدی....

مرا ببر به اتفاق های خوب ، ساعت های ناب 

 آن روزها که دلشوره هایم بزرگتر از فاجعه نباشد

و مرا بیاور به اکنون ، به باور آنکه خوب می شود لحظه ها

و درست می شود اندام حقیقت .

پناه می برم به تو تا آنچه که نباید بایدم شود

و آنچه که باید نباید شود را اشتباه نکنم .

پناه می برم به آغوشت تا فصلِ بهارِ رحمتت کالبدی از زندگیم شود،  در این پاییز پر سوز

پناه می برم از سرناپاکی ها به تو و

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

................................................................

فقط 67 روز مانده! از همه خوانندگان بلاگ التماس دعا دارم .... دعایمان کنید 

یا معین الضعفا ، یا علی بن موسی الرضا اَغِثنی .... :(


  • کبوتر سپید

بخش اول:

22 دی ماه سال 88    روزی عجیب و غم انگیز برای ملت ایران– ترور دانشمند هسته ای شهید دکتر مسعود علیمحمدی- اولین شهید هسته ای کشور عزیزمان

آن روزها سعی می کردم بیشتر بشناسمشان !

گذشت تا چند تن دیگر من جمله : دکتر شهریاری، دکتر رضایی نژاد و دکتر احمدی روشن نیز به فیض شهادت نائل شدند.

تصمیم گرفتم تا هر زمان که زنده ام و دستم می رسد هر پنچ شنبه 2 رکعت نماز برای شادی روحشان تقدیم شهدای هسته ای کشورم کنم ! به قولی "پای موری ست به پیشگاه سلیمان" و شاید روزی پس از مرگ ما نیز یکی پیدا شود و صلواتی برای شادی روح آزرده ما بفرستد.

زمانی که بیوگرافی شهید علیمحمدی  را می خواندم و فیلم های کلاس های درسشان را می دیدم  به دانشجویانشان غبطه می خوردم ...

و همیشه  موقع نماز، چهره آرام شهید احمدی روشن در ذهنم نقش می بست ....

بخش دوم :

 از سال 89  "امام زاده علی اکبر چیذر" با نام حاج محمود کریمی  در ذهنم جا گرفته بود و جز نواهای حاج محمود در ایام محرم از رسانه ملی و آگهی اش از تلویزیون  هیییییییییییچ نمی دانستم و همیشه فکر می کردم "چیذر یک منطقه پرت خارج از تهران است ! :دی" و هیییییچ وقت به آنجا نخواهم رفت – هر چند همیشه سرم درد می کند برای رفتن به مناطقی که هیچ وقت نرفته ام – اما معمولا"  در این گونه مواقع به یک همسفر صبور نیاز هست.همسفری که مورد تایید باشد ،صبور و راه بلد ....

بخش سوم :

چند وقتی هست که از دوستی بنده با صاحب بلاگ قبیله ما می گذرد. چندی است به این نتیجه رسیدم داشتن بلاگ و نوشتن در دنیای مجازی و نظر دادن و.... شخصیت آدم را اساسی  لو می دهد، هر چند بخواهیم خود واقعی مان را پنهان کنیم اما خلاصه  ....

(به یکی از دوستان نظریه مان را گفتیم . لطف کردند گفتند : پس با این حساب فیس بوک هم خوب است دیگر –در این خصوص باید بگویم مرغ بنده یه پا داره ! :پی )

با خواندن پست های (م.م)  عزیز مهرشان بر دلمان نشست و به صورت تلفنی،ایمیلی ،پیامکی،پستی،تله پاتی ! با یکدیگر در تماس بودیم و نقاط مشترک زیادی یافتیم ....

البته هنوز بحث ها و جدل هایمان حتما" مانده ... :) اما به نظرم همین که به این نتیجه رسیده ایم که "هییییچ وقت عقاید  دینی و مذهبی مان را فدای علایقمان نمی کنیم " خودش بهترین و درست ترین قدم برای  پی ریزی یک دوستی  عمیق است...

احساس وصف ناپذیری است یافتن کسی که حرف های دل ِ خودت را تحویلت می دهد یا در بلاگش پست می کند ....همه آنچه شاید من نوعی بالقوه در ذهنم دارمشان اما قابلیت بلاگ او این است که بالفعلشان کند

به یافتن و داشتنش افتخار می کنم :)

بخش چهارم

شب هفتم محرم بود –همه  مشغول آماده شدن بودند و منتظر برای جمع شدن باقی اعضای خانواده برای رفتن به مسجد ی در خارج شهر ...

آماده جلوی تلویزیون نشسته بودم (از اتفاقات نادر زندگی من :دی)و شبکه ها  را جا به جا می کردم !(چیذر) یکی از شبکه ها توجه ام را جلب کرد - این بار "گلزار شهدای چیذر" ....و نوای حاج محمود کریمی

شور عجیبی داشت ... فوق العاده بود منتها  پنج –شش دقیقه بیشتر طول نکشید

یک لحظه واقعا" دلم خواست  آنجا می بودم ....

قرار بود در روز شهادت امام زین العابدین (ع) تهران باشم .متن پیامکی بنده و دوست جدید خوبم- م.م عزیز (نقل به مضمون):

-          - سلام ، چیذر کجاست ؟ الان حاج محمود کریمی داشت می خوند اونجا – هوایی شدم . خیلی پرته ؟

-          - سلام یه محله تو تهران – گلزار شهدا – منم خیلی دوست دارم برم . همون جاییه که شهید احمدی روشن توش دفنه . از روزی که شهید شده خواستم برم هی نشده

-          - تو رو خدا ! واقعا؟ میشه رفت

-          - آره اومدی تهران می خوای بریم اونجا

-          - عالیه .دعا کن جور بشه

-          - دعا می کنم .انشا الله

برنامه رفتنم به تهران را می چیدم . گوگل ارس جلویم بود و یکی یکی جاهایی که می بایست

می رفتم را مرور می کردم و از دوست عزیزم آدرس امام زاده  را می پرسیدیم . نو بنیاد –

خ شهید لنگری – ونک – میرداماد – قیطریه -  انقلاب

تقریبا" بیشتر مکان ها  در شمال و شمال شرق تهران قرار داشت --- گفتم شرق یاد ستاره شرقی کشورمان افتادم :

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) ، السلام علیک یا امام رئوف ،ایها الشمس

الشموس ،ایها المدفون بارض الطوس

بخش پنجم :

 7 آذر 1391 خورشیدی -وقتی خدا بخواهد ،همه  چیز دست در دست هم می دهند تا به خواسته ات برسی –فقط باید خدا بخواهد ....

وارد کلینیک شدم – خیلی زودتر از آنچه می بایست باشم ! کمی نشستم و در طی یکی دو ساعت کارم تمام شد . انگار همه  اعضای کلینیک – از متصدی پذیرش تا پزشک متخصص – می دانستند که هر چند به تهران آمدنم دلیلش کامل شدن دوره درمانم است اما این سری با باقی اوقات فرق داردو برای امر مهم تری  تهران آمده ام و باید زودتر از شرّ کلینیک خلاص شوم

ساعت 11 برای اولین بار قرار بود نویسنده بلاگ قبیله ما را ببینم –  الرحیل ،الرحیل ،یاران شتاب کنید! در ذهنم رژه می رفت

خلاصه نزدیکی های اذان ظهر خودمان را جلوی درب ورودی امام زاده دیدیم ... خیلی مکان آرام و دل انگیزی داشت

پس از ادای فریضه نماز و زیارت امام زاده علی اکبر از نوادگان امام سجاد (ع) و گوش سپردن به حرف های پیر زنی که خواهر زاده اش از امام زاده شفا گرفته بود ،سراغ محل دفن شهید احمدی روشن را از خادم جویا شدیم

خیلییییییییییییی برایم جالب بود . شهید علیمحمدی و شهید احمدی روشن کنار هم بودند . بعد از قرائت فاتحه ماجرای بخش اول را برای هم قبیله ام تعریف کردم و گفتم : مطمئنم دعوت شدم ، ایشان مرا دعوت کردند به اینجا .....

برای استاد شهید علیمحمدی : چند جمله ناب خودشان را گفتم : "فیزیک دنیا را روشن می کند" – "اگه بخوام با زبان فیزیک با شما صحبت کنم بهتون می گم : امیدوارم تابع موجتون بوزونی باشه و همیشه محبت تابش کنید "!

فهمیدم حسابی باید تلاش کنم

فهمیدم باید علمم را کاربردی کنم

فهمیدم .... نه ! هنوز خیلی مانده تا یاد بگیرم ،بفهمم ....

موقع بازگشت : به شهید استاد علیمحمدی و احمدی روشن گفتم، شفاعتمان را کنید ودعایمان کنید شهید شویم ! دعا کنید مثل شما باعث افتخار باشیم ، دعا کنید برسیم به آنچه شما دنبالش بودید ....

آرامش عجیبی در امام زاده علی اکبر داشتم . اصلا" دلم نمی خواست آن روز تمام شود، بر خلاف سری های قبل که درد کلافه ام می کرد و دلم می خواست هر چه زودتر به خانه برسم تا راحت تر ناله کنم برای اولین باربود که احساس خوبی در تهران داشتم و  یادم رفته بود دردها را! خاصه اینکه  دوست خیلی خوبی پیدا کرده بودم و هر لحظه از ساعات با هم بودنمان برایم خاطره ای ماندگار را رقم زد.....!

خیلی زود تر از آنچه می باید به ترمینال بیهقی رسیدم . در طول مسیر به ماجرای – ترافیک سنگین تهران – فکر می کردم ....

همین است که  جملات ابتدایی بخش پنجم را گفتم – فقط کافی است خدا بخواهد .همین و تمام ....

یا علی

التماس دعا


  • کبوتر سپید

السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین
یا ام المصائب یا زینب الکبری(س)
آجرک الله عمه جان ...


  • کبوتر سپید