السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

گندم رو دو جور میشه عمل آورد. یا اینکه مثل کشاورزها تخمش رو زیر زمین بکاری و یا اینکه مثل سبزه شب عید روی زمین و لای یه تیکه پارچه رشد کنه.
 

مطمئنا سبزه شب عید خیلی خوشگلتر و دلربا تره اما سوال اصلی اینه که کدوم یکی شون موندگارند؟ کدوم یکیشون ثمر میدن و البته کدوم یکیشون زودتر خراب شده و بوی تعفن میگیرند؟

واقعیت اینه که سبزه شب عید هرچند زیباست اما عمر زیباییش حداکثر تا سیزده فروردینه و اون آخراش آروم آروم بو میفته و همه منتظرن تا سیزده بدر بیاد و از شرش خلاص بشن! اما اونی که ریشه توی خاک داره و بعبارتی سختی زیر خاک رفتن و بقولی خاک بر سر شدن رو چشیده تا مدتها موندگاره، قوام داره، رشد کامل میکنه و به بار میشینه.

قصه ما آدمها هم مثل قصه همین گندمه. اونایی در خونه خدا رشد پیدا میکنند و به تعالی میرسند که در مقابل خدا سر بر خاک تضرع بذارن. بقولی هرچی آدم در خونه خدا خاک بر سر بشه؛ خدا جلوی مردم بزرگش میکنه، رشدش میده و پر پرواز پیدا میکنه.

این واقعیت همون رسیدن به نور از درون تاریکی هاست.
 
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور


فرستنده مطلب: زائر بارانی
  • کبوتر سپید

چند هفته پیش همینکه توی تاکسی نشستم، آقای پیرمرد مهربان رو به راننده حرفش را ادامه داد: آره پسرم، حدیث قدسی داریم که :

اگه به اندازه‌ی لنگه کفش‌تون دنبالِ ما بودید، ما رو پیدا می‌کردید!

و بعدش پیاده شد!

توی ذهنم ماند...

فلشم را گم کردم، با همه ی اطلاعات مهم اش! دنیا روی سرم خراب شد! هیچ وقت اینقدر نترسیده بودم!

این چند روز همه ی جاهای با ربط و بی ربط را گشتم!!! و به مغزم فشار آوردم که آخرین بار کجا با هم بودیم! خبری نشد

تا دیروز

پیداش کردم! حد فاصل کتابخانه و میز کامپیوتر!

دوباره یاد حرف پیرمرد مهربان افتادم با لهجه غلیظ محلی اش:

-          آره پسرم، حدیث قدسی داریم که اگه به اندازه‌ی لنگه کفش‌تون دنبالِ ما بودید، ما رو پیدا می‌کردید!     

           

       پی نوشت: در کشف صحت این جمله از آقای پیرمرد پیگیر نشدم، همین که گفت به دلم نشست و خوب انصافا" راست هست. به قول قیصر امین پور "هر چه باشد او گل است، گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است"


پر

  • کبوتر سپید

از زبان مولایم، علی (ع) آورده اند که "هر قطره باران را یک فرشته می آورد پایین" *

توی این شهر، شهر باران های نقره ای، هر آن می توانی چشم به راهش باشی، تازگی ها همچین وقت هایی دلم هوس «صافّات» ** خواندن می کند. بروم زیر آسمان و بخوانم برایشان، برای همان فرشته هایی که  صف بسته اند تا هر قطره باران را بیاورند پایین و لابد حرف هایی از خدا را ...

فکر می کنم با این تفاسیر توی شهر من، بیشتر اوقات  تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ  *** اتفاق می افتد! کاش می شد فرشته ها را دید. هر وقت باران شروع به باریدن می کند، خودم را زیر آسمان می رسانم صورتم را بالا میگیرم تا بال فرشته ها به صورتم بخورد و باز زمزمه ام جان میگیرد که: باید دعا کنم ، قبل از آنکه فرشته ها برگردند بالا ... 

 

*  کافی/ ج 8/ ص239

** وَالصَّافَّاتِ صَفًّا - سوگند به صف بستگان که صفى [با شکوه] بسته‏اند

***  سوره قدر

  • کبوتر سپید

چشمم به هیچ پنجره رغبت نمی کند  
                           جز با ضریح پاک تو صحبت نمی کند  
دیگر کبوتر دل من، آب و دانه را  
                             جز با کبوتران تو قسمت نمی کند  
شاید هنوز این همه باران اشتیاق  
                             در آستان دوست کفایت نمی کند  
شاید هنوز بنده ی خاکم که گنبدت  
                           من را به آسمان تو دعوت نمی کند  
مولا نگو که این پر و بال شکسته را  
                               باران مرهم تو شفاعت نمی کند  
آخر بدون مرحمت چشم های تو  
                         این خسته را خدا هم اجابت نمی کند  
خواندی مرا، و گرنه بدون اشاره ات  
                                قلبم چنین هوای زیارت نمی کند
                                                                                        شاعر : عباس چشامی     

                   

  • کبوتر سپید

ای آرزوی آرزو آن  پرده را بردار از او              من کس نمی دانم جز او مستان سلامت می کند

ای ابر خوش باران بیا، وی مستی یاران بیا                ای شاه طراران بیا، مستان سلامت می کند *

 

آنقدر نیامده اید و ندیده ایم تان که توی آل یاسین به شما به اسم "مأمول" ** سلام می کنیم

دیگر این روزها داشتن و دیدنتان آرزو شده.... ما که دلمان گرم است

آخر شما از آن دست آرزوهایی هستید که حتما" یک روز برآورده میشوید، مستجاب می شوید؛ حتی اگر یک روز به آخر دنیا مانده باشد.

کاش ببینیمتان و بشناسیمتان و "پا دوی تان" *** بشویم ...


* مولانا جلال الدین محمد بلخی

** مأمول یعنی آرزو شده «السّلام علیک ایّها المقدّم المأمول »

*** و المسارعینَ الیه فی قضاء حوائجه /دعای عهد 

  • کبوتر سپید

من از آب زلال حرمت فهمیدم عبــــــــــــــــــــــاس به مشهد الرضا سر زده است...



  • کبوتر سپید

توی نماز دعا می کنی برای خودت

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»*

انگار دعاها همه شان مستحب اند! نه!؟

جز یک دعا... همین دعایی که در حق خودت می کنی،

«خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن». راه مستقیم؟ یعنی نه شرقی، نه غربی! نه افراط، نه تفریط. نه تند، نه کند...

گرمازدگی مرض است. یخ زدگی هم بد است. نه خوب است آدم یخ زده باشد، نه خوب است آدم گرمازده باشد...

آمین...

* فاتحه الکتاب آیه 6

  • کبوتر سپید

غلامش را برای کاری صدا زد.جوابی نشنید. برای بار دوم و سوّم صدایش زد، باز هم جوابی نیامد.

جلوتر رفت و پرسید: پسرم! نشنیدی صدایت می‌زدم؟!
 -    چرا شنیدم.
-    پس چرا جوابم را ندادی؟!
-    چون از شما نمی‌ترسم!


دست‌هاش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شکرت که غلامِ من از من نمی‌ترسد.


 امام رئوفم حکایت من حکایت همان غلام شده خواستم بگویمتان همه این بارهایی که من را صدا زدید و نیامدم و گوش نکردم و سر به راه نشدم همه اش همین دلیلش بوده آخر خیـــــــــــــــــــــــلی مهربانید. من از شما نمی ترسم! 


* سید الساجدین حضرت سجاد (ع)

  • کبوتر سپید

با اینکه برف روی تک تک برگ هاش نشسته بود اما باز ساقه های شمعدانی ام بلند شده و برگ هایش تُنُک.

 داشت از بی نوری می مُرد... اما خسته نمی شد از تلاش... هـــــــــــی خودش را می کشاند بالا.... می کشاند بالا....

 نور گدایی می کرد و می کند

بی قواره شده، عوضش هر روز از بی کرانه خورشید شاید به قدر ذره ای رِزقش بشود.

من ولی به قدر همین شمعدانی هم عزم ندارم!

که خودم را بکشانم بالا، که نور گدایی کنم

که دلم از بی نوری نمیرد...!

" در ظلمت ِ من پنجره ای باز کن از نور"


  • کبوتر سپید