السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

داشتم برای حال اضطرار عزیزی مشلول می خواندم . اینبار عمیق تر! توی اسم های قشنگ ات غرق شده بودم  که

رسیدم به آنجای دعا که می گفت : یا رادّ یوسُف علی یعقوب[1]، یا کاشِف ضرّ ایّوب [2]... یا مَن ربَطَ علی قلبِ امّ

موسی[3]، یا من بشّر زکریّا بیحیی[4]

قلبم منقلب شد ! مبهوت مانده بودم ...

آخر، توی همه‌ی لحظه‌های سختِ بنده‌هات، تو بوده‌ای، دیده ای شان، صدایشان را شنیده‌ای، دل‌شان را محکم کرده‌ای و

پشتشان به بودن تو گرم بوده، گرفتاریشان را برطرف کرده‌ای. بعدِ همه‌ی این اسم‌های بلند، که هر کدام قصه‌ای را

پشت‌ سر گذاشته بودند، وصف مهربانی بی مثال تو  آمد. اسم های اعظمَت؛ که بر زبان آوردنِ هر کدامشان به قدر

لحظه‌ای معرفت تو را توی قلبم می جوشاند

توی همین حال و هوا، باز هم باران بارانیدی و دوباره یادم آمد که بگویم: خدایا؛ من بنده ی ایمان آوردن های بعد باران های توام!

یا رُکْنَ مَنْ لا رُکْنَ لَهُ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ [5]  : 

حالا دوباره مثل همیشه های همیشه با همه ی امید به تو روی آورده ام؛ دست هایم را ببین!  رو سپیدم کن ...

یا ضامن آهو؛ می شود باز هم ضامن و کمک حال دلم شوید؟

  • کبوتر سپید

 دلم را به "مستحبی" خوش کردم

که جوابش "واجب" است

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ...



  • کبوتر سپید

روی دیوار قبر من با گِل، بنویسید السلامُ علی
حَجَةٌ الاغنیاءِ والفقرا، انت فی قلبنا امام رضا

بنویسید عاشقش بوده، در خیالش ضریح می دیده
صحن هارا مرور می کرده، هر شب از شوقِ وصل تا فردا

صورتم را به سمت قبله ولی، متمایل به چپ...فقط لطفا
بگذارید روی سینه ی من، تربتِ اصل مشهدُ الاعلی

من که مشهد نرفته ام یعنی، رفته ام دل به دوست نسپردم
بعد مرگم برای تشییع ام، ببریدم زیارتِ آقا

رفته روح از تنم ولی حالا، من هم اذنِ دخول می خوانم
متعجب نباش عطر حرم مرده را زنده می کند حتی


پای این شعر زار زار گریست، مادرم در هوای مرقد تو
پدرم بغض کرده کافی نیست؟ بطلب جان مادرت مارا

قدرِ یک بوسه روی گنبد او، دوست دارم کبوترش باشم
کاش روحم به خانه اش بپرد، قدر یک لحظه در حریم رضا...

                                                                                                                          شاعر:مرتضی حیدری              
  • کبوتر سپید

عیدت مبارک

نماز و روزه هایت قبول

تمام شد مهمانی سی روزه ای که  شیرینی گرسنگی و تشنگی اش رو ح مان را صیقل داد

که کنار امام خوبی ها دعاهای وقت افطار، سحر و شبهای قدرش اول از همه برای آمدن تو بود

مَثَل ما مَثَل کودکی است که وقتی گم می شود می گوید پدرم گم شده!

رمضان آمده بود تا خودمان را پیدا کنیم،  وگرنه تو که گم نشده ای

امروز اول شوال است و هنوز ماه ما در محاق مانده ...

  • کبوتر سپید

رمضان

امروز که داشتی بارو بنه ات را می بستی که بروی

باران بارید!

و من هر وقت باران می بارد بیشتر از هر وقتی دلم زیارت جامعه می خواهد

و چه تلاقی قشنگی داشت این باران ِ آخرین روز ِ تو  و زیارت جامعه کبیره

دلم می خواست دوباره بخوانم و برسم به آن‌جا که «و بِکُم ینزّل الغیث»؛

بگویم به خاندان محمّد که  برای خاطرِ عزیز شماهاست، که باران می‌بارد، که آسمان دریغ نمی‌کند،

که روزگارِمان نو می‌شود. تر و تازه می‌شود و باز به خدا بگویم من بنده ی ایمان آوردن های بعد

بارانم ....

باران می بارید و توی گوشم  مدام ذکر حسین می پیچید و دلم هوایی کربلا می شد ...

زیارت جامعه، باران، کربلا، فراق تو و یک دنیا آرزوی روی دست ...

  • کبوتر سپید

چشمم را می بندم و مجسم می کنم تابلوی سفید سر در بارگاه تان را حضرتِ ساقی ...

همان تابلوی سفیدی که رویش با خط سبز نوشته شده "السلام علیک یا ساقی العطاشی کربلا" و برایمان

هر بار می شد اذن دخول حرم  شما و آقا و مولایمان!

آخر می دانید این روزها بی تاب تر شده ایم! تشنگی مدام اسم شما را گوشۀ ذهن هامان هَک می کند و

متواتر اسم شما روی لب های خشکیده و ترک خورده مان جاری و ساری ست...


دارم فکر می کنم مگر شش ماهه چند قطره آب می خواهد؟

  • کبوتر سپید

جبرییل خیلی منتظرشان نگذاشته بود:

« محمّد! خدایَت سلام می‌رساند و می‌گوید: چون علی برای تو مثل هارون است برای موسی

اسم این نوزاد را اسم فرزند اوّل هارون بگذار: شبّر 

و به عربی می شود: حسن »

                                      ....................................................

برای فاطمه شیرین بود این میوۀ اوّل!
با او بازی می‌کرد و برایش بداهه شعر می‌خواند:

اَنتَ شبیهٌ بابی / لستَ شبیهاً بعَلی

علی، مادر و پسر را تماشا می‌کرد و لبخند می‌زد ....


میلاد زیبایش تهنیت ...

التماس دعا



 "1" روشنی چشمِ مادر بود؛ میوۀ دلش، به مادر که سلام می‌کرد این طور جواب می‌شنید:

   سلام روشنیِ چشم‌َم، سلام میوۀ دلم ... «حدیث شریف کساء»


  • کبوتر سپید