السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۱ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

در حریـــم قدسیت بـــال مناجــاتی بده

گنبــــدت دل می برد وقت مـــلاقاتی بده

دستهایم خالی از پیش است سوغاتی بده

من فقـــیرم تکه نــــانی بهر خیـــــراتی بده

از کــنار تو گدا با دســت خــالی رد نــــشد

نیست عاقل هر کسی دیوانه ی مشهد نشد

از دم گرمت مسیحا صــاحب دم می شود

بی تو باشم حضرت خورشید سردم می شود

نان برای خــوردن و بـــردن فراهـم می شود

من زیادیم مگر از ســـفره ات کـــم می شود

ما لــــب تشنه لـــب دریایمان پیش شماست

هر کجا باشیم هم یک پایمان پیش شماست

این حرم را چشمهای تــار می خواهد چکار

پنجره فولاد تو بیــــــمار می خواهد چکار

دل به تو بسته طــــناب دار می خواهد چکار

خوب مداوایش کند اســـــرا می خواهد چکار

پنـــجره فولاد تو بیــــمار را آورده است
تو
جوابش
را
بده
دکتر
جوابش
کرده
است

پنجره فولاد

  • کبوتر سپید

التماس دعا

سلام به همه ی دوستان

بعد مدت ها با یه پست "التماس دعا" اومدم پیشتون

میخوام که واسه کبوتر سپید عزیز دعا کنین. هفته ی بعد عمل داره. کبوتر جان میدونم که روحیه ات بالاست و نیاز به گفتن نداره ولی خواهشا استرس نداشته باش. ان شا الله زودی خوب شی و دوباره بیای وبلاگ رو واسمون آپ کنی

هفته ی بعد جواب ارشدمونم میاد. خواهشا واسه ما کبوترها دعا کنین

یه سری از دوستان هم التماس دعا خواستن. ما که بنده ی خوبی واسه خدامون نیستیم شما دعا کنین که ان شا الله هممون حاجت روا شیم

آمین یا رب العالمین

  • کبوتر سپید

اشکی چکید گوشه ی چشمم، شفا و بعد ...

شوقی وزید از سر لطف رضا و بعد

شب . ماه . آسمان و کسی پشت پنجره

فریاد می کشید خدایا ، خدا و بعد

گم شد در ازدحام ضریحت کبوترم

عطر حضور بوی گلاب و حنا و بعد

زل زد به چشم من و دو چشمان خواهرم

زائر به شکل زمزمه ی یک صدا و بعد

مولای مهربان و نوازنده ی غریب

دستی کشید روی سر ما دو تا و بعد

...

حالا کنار پنجره لبریزم از شفا

دست مرا بگیر در این خانه یا رضا

شاعر : حسین پروند

 

پنجره فولاد

  • کبوتر سپید

یک عمر در عزای تو باران نوشته ایم

اسم "هواللطیف" فراوان نوشته ایم

اسم هو الطیف خدا را یکی یکی

دور و بر حسینه ها مان نوشته ایم

با دست خط گریه عزای حسین را

یک عمر بر کتیبه ایمان نوشته ایم

مومن دلش عزای حسین است ، والسلام

این را برای هر چه مسلمان نوشته ایم

ما جملهء " حسین و نعم الامیر" را

روی کفن به دیده گریان نوشته ایم

هر قطره می چکیم که پیدایتان کنیم

بر روی پلکمان غم کنعان نوشته ایم

این گریه این عبادت شیرین خویش را

نذر کبوتران خراسان نوشته ایم

سرهای ما اگر چه به نیزه نشد، ولی

در پای نیزه گریه فراوان نوشته ایم

شاعر اشعار آئینی: رحمان نوازنی

 

  • کبوتر سپید

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیافتد

جدا ز دامن مادر، به دام دانه بیافتد

 

ز نازکی ز ندامت، ز بیم صبح قیامت

بدان نشان که شنیدی، سری به شانه بیافتد

 

به کار آنکه برون از بهشت گشته عجب نیست

که در جهنم غربت، به یاد خانه بیافتد

 

نشان گرفته دلم را، کمان ابروی ماهی

خدای را که مبادا، دل از نشانه بیافتد

 

دلم به کشتی کربت، به طوف لجّه غربت

چو از کرانه‌ی تربت، به بیکرانه بیافتد

 

شوم چو ابر بهاران، ز جوش اشک چو باران

که دانه دانه برآید، که دانه دانه بیافتد

 

جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانی

کم سکندر و دارا، کزین فسانه بیافتد

 

خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو

بیا که آتش صیاد، از زبانه بیافتد

 

الا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد

اگر که مرغک زاری از آشیانه بیافتد

 

 

 

پ.ن : شاعر : محمد علی معلم دامغانی

فیلم کامل اولین غبارروبی ضریح حرم مطهر امام رضا (ع)

سایز 1 - منتخبی از فیلم اصلی
زمان: 1 دقیقه و 8 ثانیه. حجم: 500 کیلوبایت. از اینجا دریافت کنید. (کلیک راست و سپس save Target as)

سایز 2 - حجم متوسط
زمان: 24 دقیقه و 7 ثانیه. حجم: 8.6 مگابایت. از
اینجا دریافت کنید.

سایز اصلی
زمان: 24 دقیقه و 7 ثانیه. حجم: 47 مگابایت. از
اینجا دریافت کنید.

  • کبوتر سپید

به سرم زد که نامه بنویسم، به تو که پلک هات سنگین است

چشم هایم به واقعیت ها ، بی تو اما همیشه بد بین است

من تصور نمی کنم هرگز، پدرم توی جنگ مرده ولی

مادرم گفته شهر می داند ، روح بابا کنار پوتین است

مادرم فکر می کند که مرا، می تواند شبیه کودکی ام

لا به لای دروغ های قشنگ، بفریبد اگرچه غمگین است

تف به این زندگی که می خوابم ، تف به این زندگی که بیدارم

پدرم زیر تانک مرده اگر، سفره ی ما هنوز رنگین است

فکر هایت همیشه قلابی است، دست هایم  هنوز می لرزد

چشم هایم شبیه خرمشهر ، سال ها می شود که خونین است !

 

شاعر: آزاده بشارتی

عکس پست:   

 

  • کبوتر سپید

آن گاه که در عراق کودکی بیش نبودم،

شب ها، به قصه های زمستانه گوش می سپردم.

شیفته ی بادها بودم،

که در کوچه ها پرسه می زدند.

می شنیدم: ستاده ای از آسمان

در طوس فرو افتاد؛

ستاره ای که هرگز خاموش نشد؛

همانند هزاران خورشید دیگر،

میان مشرق و مغرب را روشن ساخت.

... هنگامی که در عراق کودکی بیش نبودم

و به روز می اندیشیدم،

می شنیدم گرگ ها در بیابان،

در تنگه ها ودره ها

در پی آهوی سپید تاختند؛

ترس از نیرنگ تیرها

از چشمان آهو می چکید؛

اما از دور، شبحی دید؛

همانند بال کبوتر،

همانند شبنم؛

آهو بوی آرامش را حس کرد

خود را در آغوش امام افکند.

... اما؛ سال ها گذشت

و زمانه ی نیرنگباز آشکار شد

خودم آهویی شدم

آهویی گوشده در مه

که گرگ ها در پی ام روانه بودند.

در همه ی تپه های شمال،

در همه ی دره های جنوب،

هراس مرا خفه می کرد

و جست و جو بر من سیلی می نواخت.

... سرگردان سرنوشتم در بیابان بودم.

جغد بر چهره ی خونینم منقار می کوبید

و  قارقار کلاغ گوشم را انباشته بود،

زمانه دگرگون شد

و تمام سرزمین عراق تسلیم شد

ناگهان پروانه ی سپیدی آمد؛

بسان شبنم سپیده دم؛

پروانه ای برای التیام زخم ها

که با چشمانش بهار را ترسیم کرد.

شادمانه در آن یخبندان به پیش خزیدم

صدای عاشقانه ای شکفت

گویا دلم پروانه ای شد

گره خورده با عشق،

و بال زنان به سوی غربت غمگنانه اش پرواز کرد،

به سوی گلدسته های نور افشان

در تاریکی، شبکه های ضریح را در آغوش کشیدم

روحم از نور و آرامش

لبریز شد.

کمال السید (مترجم: حسین سیدی)

  • کبوتر سپید

موره میبینی که شر و با صفایُم بچه ی محله ی امام رضایُم

زلزلیم حادثیم بلایم بچه ی محله ی امام رضایُم

هر روز جمعه دلومه مبندم به پینجله طلا و ورمگردُم

کار و بارم ردیفه با خدایم بچه ی محله ی امام رضایُم

به موبگو بیا به قله قاف اصلا مو ره بیزر همونجه علاف!

قرار مرار هر چی بیگی مو پایم بچه ی محله ی امام رضایُم

دروغ ، مُرغ نیست مییون ما باهم الان به عنوان مثال تو حرم

چند روزه که تو نخ کفترایم بچه ی محله ی امام رضایُم

چشم موره گیریفته چنتا کفتر گفته خودش: چنتاشه خواستی وردر

الان درم خادماره مپایم بچه ی محله ی امام رضایُم

کفتراره که بردم از روگنبد مرم مو واز تونخ رفت وآمد

تو نخشه او گنبد طلایم بچه ی محله ی امام رضایُم

گنبده نصب شب مده به دستم او گفته: هر وخ که بییی مو هستم

مویم که قانع و بی ادعایم بچه ی محله ی امام رضایُم

وخته میبینم توی عالم همه ازش میگیرن و مگن واز کمه

گنبدشه اگر بده رضایم بچه ی محله ی امام رضایُم

گنبد وممبد نموخوام باصفا سی ساله پای سفره ی ای آقا

منتظر یک ژتون غذایم بچه ی محله ی امام رضایُم

قاسم رفیعا طرقبه ای


***

با تشکر از دوست عزیزم تارا به خاطر شعر قشنگی که واسمون فرستادن...

از دوستانی هم که کماکان میان و نظر میذارن تشکر میکنم...

ان شاء‌الله بعد از امتحانات از خجالت همتون در میام... اندکی صبر 7 تیر نزدیک است!!!
  • کبوتر سپید

شکر یعنی در آستان رضا     به رضــای خـدا رضا بودن

با تـمام غریبه ها این جا     مهربان بودن، آشنا بودن

شکر یعنی که زیر چتر دعا     بـاز جارو کش حرم باشیم

در جــوار کــریم اهــل الـبیت     دست و دل باز با کرم باشیم

شکر یعنی به دست مهر و وفا     گـــره از کــار بســته وا کــردن

با نشـانی که روی سینه ی توست     خــــدمـــت خــلق بــی ریــا کــردن

شکر یعنی که با تمام وجود     بــه خــلوص عــقیده افزودن

مــثل آییـنه های پاک حرم     حرف دل با زبان یکی بودن

شکر یعنی همین که گفتی تو     اشـــــهد انــــک تــردّ ســــلام

خویش را بنگری بدون حجاب     در همان حال در حضور امام

شکر یعنی برای سرمه ی چشم     ذره ای از غـــبار فـــــرش بـــگـــیر

گر که دلبسته ی زمین هستی     اوج تـــا آســـمان و عــرش بگیر

شکر تنها نباشد آن که سحر     بگــذاری بـــه خـاک پیشانی

شکر یعنی پناه مردم باش     در گــرفتاری و پــریشـانی

شـــکر یعــنی که در حریم حرم     با خودت عشق آنچه هست آور

در حرم دلشکسته بسیار است     تــا تــوانی دلــی به دســـت آور

شــکر یعــنی اگــر خطا کردی     توبه کن عذر خواه و نادم باش

لحظه ای غفلت از امام مکن     در حــضور و غیاب خادم باش

شاید آنجا که می گذاری پای     پــر وبــال فـــرشــته ای باشد

شاید اشکی که می چکد به زمین     نــامـــه ای دل نــوشــته ای باشـد

شــکر یــعنی کـه در کنار ضریح     چشم دل باز کن که جان بینی

شـــاید از پـــیش رو و بــالاتر     جلوه ی صاحب الزمان بینی

غفورزاده(شفق)

خوش به حال خادمین امام رضا (ع)... شکر یعنی در آستان رضا/به رضــای خـدا رضا بودن... درسته که من نوعی خادم اماممون نیستم و نمی تونم زود به زود برم حرمشون، ولی باز هم شکر...

یه تشکر ویژه می کنم از تمام دوستانی که تو پست قبلی واسم درد و دل گذاشتن... تو این پست می خوام هر کدومتون یه چند تا دعای قشنگ واسم بذارین...

التماس دعا

 

  • کبوتر سپید

دیده بانان! به چه گرمید؟ خبر، آمد و رفت...     نیمه ی شب، خبر داغ سحر آمد و رفت

نه نویدی که امیدی، نه طلوعی... سحری     نه هلالی که خیالی به نظر آمد و رفت

زلف وا کرد همان دست که زد شانه و بست     نه سلیمان؛ تو بگو شانه به سر... آمد و رفت

گفته بودند که یک باره می آید. آمد!     آمد و رفت... درست عین خبر آمد و رفت!

گفته بودند می آید ولی از راه دگر     به طریقی دگر از راه دگر آمد و رفت

یوسف گم شده هرگز ز سفر بازنگشت     بوی پیراهنی از او به سفر آمد و رفت

لحظه ی آمدنش عمری و الباقیِ عمر،      نفسی بود که با خون جگر آمد و رفت

 

ای فرزند اقیانوسهای سرشار از جود و نجابت!

ای فرزند دریاهای بخشش و کرم!

ای فرزند ماه های روشن و تمام!

ای فرزند چراغهای تابان!

ای فرزند شهابهای درخشان!

ای فرزند ستارگان تابان!

ای فرزند راه اهی آشکار و عیان!

ای فرزند آیین های مشهور!

ای فرزند نشانه های بیّن!

ای فرزند معجزات موجود!

ای فرزند دلایل مشهود!

ای فرزند صراط مستقیم!...

کاش می دانستم که کدامین زمین، کدامین خاک، جای پای توست!

تو کجایی؟ عزیز دل!

چه سخت است بر من که همه را ببینم، جز تو!

چه سخت است بر من که هیچ ترنمی، هیچ صدایی، نجوایی از تو نشنوم!

 

  • کبوتر سپید