داشتم برای حال اضطرار عزیزی مشلول می
خواندم . اینبار عمیق تر! توی اسم های قشنگ ات غرق شده بودم که
رسیدم به آنجای دعا که می گفت : یا رادّ
یوسُف علی یعقوب[1]،
یا کاشِف ضرّ ایّوب [2]...
یا مَن ربَطَ علی قلبِ امّ
موسی[3]، یا من بشّر زکریّا بیحیی[4]
قلبم منقلب شد ! مبهوت مانده بودم ...
آخر، توی همهی لحظههای سختِ بندههات، تو بودهای، دیده ای شان، صدایشان را شنیدهای، دلشان را محکم کردهای و
پشتشان به
بودن تو گرم بوده، گرفتاریشان را برطرف کردهای. بعدِ همهی این اسمهای بلند، که هر کدام قصهای
را
پشت سر گذاشته بودند، وصف مهربانی بی مثال تو آمد. اسم های اعظمَت؛ که بر زبان آوردنِ هر کدامشان به قدر
لحظهای معرفت تو را توی قلبم می جوشاند
توی همین حال و هوا، باز هم باران بارانیدی و دوباره یادم آمد که بگویم: خدایا؛ من بنده ی ایمان آوردن های بعد باران های توام!
یا رُکْنَ مَنْ لا رُکْنَ لَهُ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ [5] :
حالا دوباره مثل همیشه های همیشه با همه ی امید به تو روی آورده ام؛ دست هایم را ببین! رو سپیدم کن ...
یا ضامن آهو؛ می شود باز هم ضامن و کمک حال دلم شوید؟
"سلام ماه بزرگِ خدا، سلام عید بنده های خوبِ خدا"
اَلسّلامُ عَلیکَ یا شَهرالله الاَکبر وَ یا عیدَ اَولیائه
خدایا؛ برای من که توان بریدن از گناه را ندارم، فقط یک راه مانده؛ اینکه دلم زنده بشود باعشق تو.
الهی لَم یکن لی حولٌ فاَنتَقِل به عَن معصیتک الّا فی وقتٍ ایقَظتنی لمحبّتک
من خیر و صلاح خودم را نمیدانم. اینطور وقتها فقط بلدم خودم را به تو بسپارم. تو، مثل همیشه،
کار من را همانطور که در شأن خداییِ توست، همانطور که از حکمت و لطفت انتظار میرود، بر
عهده بگیر و سرپرستی کن.
تَوَلّ مِن اَمری ما اَنتَ اهلُه.
انگار همین الان، با همه وجود در حائل دستهای تو ایستادهام، انگار درختِ توکلم به تو برهمه
وجودم سایه انداخته. تو مثل همیشه، همانطور که باید و شاید حرف میزنی و من
را با عفوت در
آغوش میگیری...
کاَنّی بنفسی واقفه بَین یَدیک وَ قد اظلّها حُسن تَوکّلی عَلیک وَ قلت ما اَنت اهله وَ تغمّدتنی بِعفوک
همه میروند. همه پشت میکنند، همه نامهربان میشوند.
تو بمان. تو باش. تو نرو. تو پشت نکن. تو مهربان باش...
یا کافیَ مَن استَکفاه
همیشه برایم کافی بودی هستی و خواهی بود ای مهربان ترین مهربانان
پی نوشت: گاهی لازم نیست لزوما" از چشمه افکار و
احساساسَت برای دلی حرف زدن با خالقت
کمک بگیری. کافی است مفاتیح یا صحیفه را در دست بگیری و با خودت و خدا خلوت
کنی. همینقدر عاشقانه است بعضی از فرازهای این مناجاتها. پر از ناز و نیاز!
فراوان محتاج به دعای خوبانم...
امروز توی درد ودل هایم گفتم: خدایا چقدر صبر کنم! و تو مثل همیشه های همیشه جوابم را دادی:
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
« امر بر شما مقرر شد، در حالی که آن را ناخوش دارید. شاید چیزی را، ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید
چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد. همانا خدا می داند و شما نمی دانید »
راستش بعد از این که این آیه را خواندم و خودم را راضی و توجیه کردم. با این نشانه ات امیدوارم کردی:وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا
«و در برابر حکم پروردگارت شکیبایی کن که تو زیر نظر و مراقبت ما هستی، و
هنگامی که [از خواب]
برمی خیزی پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح
گوی»
و قند توی دلم آب می شود وقتی هر بار "باعیننا" را زیر لبم تکرار می کنم.
:)
اللهم لک الحمد حمد الشاکرین...