السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عباس» ثبت شده است


امشب که پر از زمزمه احساسم        تا کرب و بلا رفته مست یاسم

سوگند به آب و به رباب و اصغر          من تشنه مَشک پاره عباسم


البته که اتفاقی نیستید در خاطرم،  وقتی مادرم می گوید "بیمه ابوالفضل فاطمه (س)" هستید

میان شورش این همه فکر، یادتان پرچم صلحی شد

حالا دلم حسابی پر کشیده بین الحرمین و زیارت ضریح و بارگاهتان "السلام علیک یا ساقی عطشان کربلا"


این عکس را مدام میبینم و یادم می آید همان روزهایی که چقدر همین جا ایستادم و برایم مکرر این سوال پیش می آمد که چرا سکوت اینجا بیشتر از باقی مکان هاست؟! بعد به خودم می گفتم : شاید چون علمدار کربلا مرد سکوت بود و موظف به اجرای امر مادر :


*کلام مادر که تمام می شود ناگهان برق غریبی در چشمهایش درخشید با جدیتی بی سابقه اما همراه با ملاطفت مرا از جا بلند کرد، مقابل خودش نشاند و گفت:

ببین!عباس من!

نسبت تو و فرزندان فاطمه نسبت برادر با برادر و خواهر نیست
همچنان که نسبت من باعلی نسبت زن و شوهر نیست
نمیدانم با  دست تضرع کدام دخیل بسته ای یا دعای نیمه شب کدام دلشکسته ای یا نفس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بسته ای ، خدا لباس کنیزی این خاندان را برتنم پوشاند.
این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت.
این وصلت هزاران بار از سر من زیاد بود اگر خدا دست مرا از زمین بلند نمیکرد.
تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده ی بی نظیریم.
اینها تافته ی جدا بافته ی عالمند اینها زمینی نیستند ،آسمانی اند ،خاکی نیستند افلاکی اند.
اینها جانشینان و کارگزاران خدا در زمین اند.
خدا به اهل زمین منت گذاشته که این دردانه های خودرا چند صباحی راهی زمین کرده است
آسمان و زمین و ماه و خورشید از صدقه ی سر اینها آفریده شده است
پدرت معلم مسیح بوده است و در گهواره ی نور ومنادای کلیم بوده است در کوه طور
مبادا پدر را به لفظ پدر صدا کنی!
مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!
مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!
آقای من ! و بانوی من!
این صمیمانه ترین خطاب تو باشد باسروران و موالی ات
مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش گذاری!
مبادا پیش از آنها دست به غذاببری!

مبادا پیش از آنها صحبتی کنی!

مبادا پیش از آنها " آب" بنوشی!

                                        مبادا پیش از آنها " آب "بنوشی!


                                   * سقّای آب و ادب، سیّدمهدی شجاعی، عباس امّ البنین، صفحه 37


پ.ن : یادم هست در همان بازه زمانی چندین نفر را پیش از آنکه به خانه ابدی شان ببرند برای زیارت به این مکان مقدس می آوردند و من چقدر بهشان غبطه خوردم ....

پیش از ترک این سرای فانی، چه ضمانت کنندگانی راهی شان می کردند....

یا ساقی عطشان کربلا، یا قمر بنی هاشم اغثنی....

پ.ن2: اگر دلتان هوایی شد و شکست برایم و همه کسانی که التماس دعا گفتند دعا کنید که بسی محتاج به دعاییم


پایان نگارش مطلب : 3:00بامداد

  • کبوتر سپید