چه قدر باید اکنون
سپاسگذار لحظه انس با تو باشم
اما چه غفلتی سیاه بود...
این نداری بیداری
از امام صادق بود:
هشدار! این تو نیستی که
خدا را به خانه دلت دعوت کرده ای
بلکه محبوب؛
آری! او صدا زده
و خود را بر تو عرضه کرده است
و من از سر عجز می نالم
آنک اگر از در خانه ات برانی
پناه از که جویم؟
و اگر دست رد بر سینه ام گذاری
کدام ره پویم
پس آن چه مرا از تو جدا کرده است
این نفس بی ادب و زیاده خواه است
باز هم اما تو مرا بر علیه او تجهیز کن
که "این کافر بد کیش،
مسلمان شدنی نیست"
می دانی آن چه مرا همیشه به تو پیوند می دهد
یاد اطاعت بی مقدارم نیست
که هیچ حرکتی بی عنایت تو نبوده و نیست
پس باز می گویم، گرچه
قبل از آنکه بگویم می دانی
اما چه می شود کرد
بهانه میجویم و باز هم می دانی
یاد گناهانم و قصورها
که بر شانه ام مانده است
از دور ها
مرا به تو پیوند می دهد
چه قدر جسارت!
اگر آن روز سقوط
کودکی مرا نظاره می کرد
از شرم، جغرافیای گناه را ترک می کردم
اما آزرمی از تو نداشتم
چه قدر کم و کوچکم من
و تو آن قدر خوبی و راز پوش
که نه تنها در چشم ها نشاندی ام
بلکه یاد خوبی های نداشته ام را
بر زبان ها راندی
و من نمی توانم بگویم
از خجالت آب می شوم
می خواهم آب باشم
و بر خاک سجده بلغزم،
راستی آن ها که تو را برای تو خواسته اند
چقدر بزرگ اند و متعالی
من که هنوز
حتی در ترس جهنم و شوق بهشت مانده ام
در هر حال با همه آشفتگی ها و درماندگی ها
حرف آن مسافر خوش سلیقه را
با تو می گویم
مردی که برف سفید تجربه بر سرش نشسته بود
او می گفت:
من بد کرده ام
من اشتباه کرده ام
اما عقوبت مرا
این قرار نده که
خودت را از من بگیری!
که این جاده سیاه، به ناکجاست
پس با یاد سبز تو تمام می کنم
که تمامی نداری
که بی نهایتی
ای خدااااااااااااااااا!
پ.ن: سلام بر ماه رجب و سلام بر رجبیون!
فقط خواستم بگم ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید... مخصوصا اونایی که قراره برن مراسم اعتکاف...
واسه همه دعا کنین... همه...
این پست رو هم از اون یکی وبلاگم برداشتم... ر.ک: جوون ایرونی