السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

و راوی گفته که بر روی پیراهنِ امام، صد و ده جایِ  تیر و نیزه و شمشیر+

کاشکی همه راوی ها دروغ گفته باشند ...


جهان یکسره فریاد می‌شد
اگر روضه‌خوان‌ها
حرف‌هایت را می‌شمردند
نه زخم‌هایت را*

*سعید بیابانکی

+و روی انّه وجِد فی قمیصه مائه و بضع عَشره ما بینَ رمیه و طعنه سهمٍ و ضربهٍ

 مقتل خوانی...


  • کبوتر سپید

آقای خوبی های  زمان ما؛

هر روز که به  آمدنت نزدیکتر می شویم ، شعله های امید بیشتر در دلمان زبانه می کشد

دل است دیگر ؛ کاریش نمی شود کرد!

وقتی در این شلوغی خرداد به نبودنت که نه، به بودنت فکر می کنم 

فکر می کنم که تو هستی و من هنوز آن طور که سهراب می گفت: چشم هایم را

نشسته ام، اضطرابی عجیب بر جانم می نشیند

باز فکر می کنم؛ این بار به وعده ی  دیدار...

آرام می شوم وقتی یادم می آید هستی همین حوالی ...

فقط می خواستم بگویم :

 هوایمان را داشته باش

هوایمان را داشته باش

هوایمان را داشته باش

  • کبوتر سپید

خودتان که بهتر می شناسیدم. وقتهای دلتنگی! امروز هم که به عادت دلتنگی های معمول داشتم به خدا می‌سپردم تا

سلامم را برساندتان؛موقعی که شروع کردم: اَللهمّ صَلّ علی علیّ‌بنِ‌موسَی‌الرّضا المرتضی...

به علیّ‌بن‌موسَی‌الرّضا المرتضی که رسیدم، هی اسم‌تان را تکرار کردم و تکرار کردم؛

علیّ‌بن‌موسَی‌الرّضا المرتضی، علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا المرتضی، علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا المرتضی... شیرین بود؛ خیــــلی....

 دلم نمی‌آمد بروم فراز بعدی و بگویم؛ «الامامِ التّقیّ النّقی و حجّتک عَلی مَن فوقَ الارض و مَن تحت الثّری...».

دلم نمی خواست زود تمامش کنم.و هر کلمه را زود خرجش کنم! آخر می دانید آرام می شوم.انگار فرشته ها سراغم را

می گیرند وقتی دهانم معطر می شود به ذکر نامتان.خیلی راست است زیارت جامعه آن‌جا که می‌خوانیم؛ فَما اَحلی اَسمائ‍کم.

راست است اسم‌هایتان خیلی شیرین است خیـــــــــــلی...

  • کبوتر سپید

سلامتان می کنم،

سلام به روی گل ضریحتان

"اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی

الامامِ التّقی النّقی

و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ

و مَن تَحتَ الثری

الصّدّیق الشَّهید

صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه

 کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ."

همه عمر بر ندارم سراز این خمار مستی؛ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی؛ تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد؛ دگران روند و آیند وتو.... همچنان که هستی؛

اسم شیرینتان هر روز بر سر زبانم هست ... به هر فراز از صلوات خاصه که می رسم یا هر جا حرفی و نشانی از شماست قند توی دلم آب می شود... دلیلش بین خودمان :)

آقای خوبی ها... حضرت رئوف... حضرت دلبر... به خدا بگویید "قلبم دچارش بشود و غیر از دلم

 بروند" که برای خودش باشم...

که برای خودش بنویسم و برای خودش راضی بشوم....

این ها را به شما می گویم چون راه رضایت خدا از رضایت حضرتتان است...

بگو راهم بدهد به بهشتش

من دل خوشم به حضور و لمس و مرور صحن تان و یادتان در قلبم. و راضی تر به اینکه هوایم را توی بحران ها دارید، تنهایم نگذارید یک وقت...

 

اجازه می خواهم مدتی از شما. مثل خادم کوچکی که از سَروَرَش اجازه رخصت می خواهد...مدتی اینجا نخواهم نوشت ، فرصتی می خواهم برای رسیدگی و اهتمام به خیلی از امور و خودسازی .... دعایم کنید و ضامنم شوید مثل همیشه های همیشه و بخواهید که توفیق خدمت دوباره تان را داشته باشم ...

آمین

خادم و خاک پایتان/ کبوتر سپید ...

 

  • کبوتر سپید

یکی پرسید توی این گرما با چادر آب پز نمی شی؟


کسی انگار درِ گوشم زمزمه می‌کند: قُل نارُ جهنَّم اَشدّ حرَّا


دراین روزهای سیاه عریانی،روسپیدتراز چادر نمی یابم

  • کبوتر سپید

این جشنها برای من آقا نمی‌شود

شب با چراغ عاریه فردا نمی‌شود

   ***

خورشیدی و نگاه مرا می‌کنی ‌سفید

می‌خواستم ببینمت اما نمی‌شود

  ***

شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا

وقتی که کور شد گرهی وا نمی‌شود

 ***

یوسف! به شهر بی‌هنران وجه خویش را

عرضه مکن که هیچ تقاضا نمی‌شود

***

اینجا همه منند، منِ بی خیالِ تو

اینجا کسی برای شما ما نمی‌شود

***

آقا جسارت است ولی زودتر بیا

این کارها به صبر و مدارا نمی‌شود

***

تاچند فرسخی خودم ایستاده‌ام

تامرز یأس، تا به عدم، تا نمی‌شود

***

می‌پرسم ازخودم‌غزلی‌گفته‌ای‌ولی

با این همه‌ردیف،‌ چرا با نمی‌شود؟!

                      

                                                                                                        رضا جعفری

  • کبوتر سپید

بهار
و این‌همه دل‌تنگی؟!
نه،
شاید فرشته‌ای
فصل‌ها را به اشتباه
ورق زده باشد!

اللهم عجل لولیک الفرج
  • کبوتر سپید

پرسید: اسمت چیست؟

- علی

+ اسم برادرت؟

- علی

+ علی، علی.... پدرت چه می خواهد از این همه علی؟

_ ......

+.......*

پدر گفته بود به خدا اگر ده ها پسر داشتم اسم همه را "علی" می گذاشتم و اگر دهها دختر داشتم 

اسم همه را "فاطمه"


* گفت و گوی والی مدینه با حضرت علی اکبر 


ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان مبارکمان ...

  • کبوتر سپید

......

بلندترین اتفاق، افتادن از نگاه توست یابن الحسن ...


العجل یا مولا...

  • کبوتر سپید

یک‌جورِ خاصی دوستش می‌داشت. به سینه می‌فشردَش، می‌بوییدَش، 

می‌بوسیدَش. می‌نشاندش روی شانه و به همه اعلام می‌‌کرد چقدر برایش 

عزیز است. اسمش را هم خودش انتخاب کرده بود؛ به پیشنهادِ خدا و وساطتِ 

جبرییل. حسین، عربیِ شبیر بود؛ اسمِ پسرِ دوم هارون. آخر علی برایش به 

هارون می‌مانست برای موسی.. این حرفِ عجیبش را همه شنیده بودند: 

«حسین از من است و من از حسینم»

حالا بعد سال‌ها همه می فهمند راست گفته، او هم از حسین بود

  • کبوتر سپید