حال و هوای قم و جمکران
در نیمه شعبان خیلی فرق داشت با جاهای دیگرو این غصه دارم می کند
روز قبل از نیمه شعبان بچههای کوچه آب و
جارو آوردند، طاق نصرت را عَلَم کردند، ریسهها را
سر انداختهاند و راه به راه شربت
و شیرینی تعارفمان می کردند ... اما فردای ولادت تان .....
به قولی شعبان که به نیمه میرسد یاد شماییم و ....
نمی دانم چرا در نبود شما خلا و کمبودی حس نمی کنیم "از ماست که بر ماست" ما مستحق بلای
غیبتیم
عجیب نیست که در نوسانات بازار پول و سکه و ارز و طلا به خوبی قانون عرضه و تقاضا را
می فهمیم اما
نوبت به ظهور و دعا برای فرج که می رسد از فهم همین قاعده ی ساده عاجز می
شویم که
اگر تقاضا و دعا برای ظهور بالا برود خداوند از ظاهر کردن حجت خویش ابایی نخواهد
داشت ! اگر همین قدر مصرانه در همه جا ناله می زدیم برای دیدارتان آنوقت ....
همین قدر می دانم که زمین به دست بشر گلستان نمی شود و در غیاب شما
دنیا روی ثبات و آرامش
را نخواهد دید
می گویند وقتی بیایید مردم آنقدردچار فراموشی شده اند که با شنیدن حرف
هایتان انگار از دینی
تازه می گویید .نمی دانم آن زمانی که از آن سخن می گویند
مربوط به زمانه ماست یا هنوز سال
های زیادی باقی مانده
به هر حال سال هایی گذشته و سال هایی مانده تا دیدن خورشید رویتان...
دورانی که در آنیم شبیه وقت «تردید» و «سوال» است. وقتی که هیچ عقل
خاکی جوابی برای آن
پیدا نمی کند! وقتی
است که ظلم جرات پیدا می کند و ناحقی هویدا می شود. و عدل می گوید صبر
می کنم!
نمی دانم چطور می شود؛ ما که روز های این زمانه را زندگی می کنیم، ناغافل
از ذهنمان می گذرد
"خودش باید بیاید" آنوقت این جور وقت ها دلم روشن می شود...
هنوز خیلی از ما اهل تعارف های شفاهی که حافظه ای به قدر همان لحظه
دارند نیستیم!
هنوز سعی می کنیم اهل لبخند در ظاهر و خنجر از پشت نباشیم! برای همین غممان
غم است و
شادی مان شادی...
نا امیدی مان گناه است و امیدمان روشنی ....
وقتی می بینم هنوز یادمان هست که خیلی چیزها باید سوال بماند و باید
منتظر باشیم تا پاسخش را
شما نشانمان دهید و محکم روی این حرف خدا می مانیم و می گوییم :
« همانا پس از تورات
در کتاب زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد»*
به اراده و امیدی که به این انتظار است دلگرم می شوم .دلگرم می شوم که
هنوز آدم هایی پیدا
می شوند که باز توی دعاهایشان برای دیدنتان حریص اند و برای آمدنتان صلوات و ذکر و امن
یجیب نذر می کنند
دلم می خوهد آنقدر انسانیت را زندگی کنیم و سوال بتراشیم و منتظر
بمانیم که ندای بی قراری مان
با گرفتن جواب مبارک شود
حضرتِ دلبر؛
بیا، ما را نه، این کوچههای آراستهی بیتاب را که خوش به حالشان
شده که هر کسی کاری می کند
که زیبا شوند دستِ خالی برنگردان؛ به قدومی، ردّپایی،
کرشمه ای، نگاهی....
و دعامان کنید خدا کمک حالمان شود تا ما هم قد بکشیم و آماده دیدار شویم ....
آمین
پ.ن : وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ "آیه 105 سوره انبیا"