أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ،
سلام برآن کشته ی مظلوم،
أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ،
سلام بر علی اکبر،
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ،
سلام بر آن شیر خوار کوچک،
ِأَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ،
سلام بر آن محاسن به خون خضاب شده،
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ،
سلام بر آن گونه خاک آلوده،
أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ،
سلام بر آن دندان چوب خورده،
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ،
سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته،
وقتی سخت، سرگرم کارو زندگی شده ای. طوری که حتی با صدای باران هم آرام نمی شوی
در روزهای سرد پاییز، شعله ای آشنا تمام وجودت را گرم می کند
و تو آرام که نمی گیری، هیچ!
گُر می گیری منتظر ....
آتشی که نا حشر خاموش نمی شود ...
بیا به آن مرد بیابان گرد هاشمی بگوییم:
ما تنهایت نمی گذاریم! این را چشم های خیس و دل نگرانمان می گوید
آری؛
انتظار مهدی (عج) امتداد عاشورای حسین (ع) است...
عزاداری هایتان قبول. اجرتان با سیّد الشهدا...
در خلوت خالصانه تان با خدا یاد ما هم باشید ...
- این همه چراغ توی این شهر روشنه، اما هیچ کدوم شون چشم منو روشن نمی کنه!
این همه چشم توی این شهرِ، هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه!
اینجا همه می دوئن که زنده بمونن؛ هیچ کس نمی دوئه که زندگی کنه ...
اینجا همش شده زمین ....
دیگه آسمونی نداره این شهر!
من دلم آســـــــــــــــــــــــــــــــمون می خواد .... آســــــــــــــــــــــــــــــــمون
پی نوشت 1: یکی از شبکه های استانی "خداحافظ رفیق" رو داشت پخش می کرد و خلاصه موفق شدم ضبطش کنم. اگه ندیدید توصیه میشه ببینید .... شهدا خیلی خالصن .... خیلی .... خوش به حالشون :(
پی نوشت 2: همیشه یکی از دیالوگ های داستان اول "خداحافط رفیق" من رو یاد شهید "مهدی باکری" می ندازه "صحبت کردن شهید مرتضی و همسرش" . جز قسمت های دوست داشتنی این فیلم هست...
"سلام ماه بزرگِ خدا، سلام عید بنده های خوبِ خدا"
اَلسّلامُ عَلیکَ یا شَهرالله الاَکبر وَ یا عیدَ اَولیائه
خدایا؛ برای من که توان بریدن از گناه را ندارم، فقط یک راه مانده؛ اینکه دلم زنده بشود باعشق تو.
الهی لَم یکن لی حولٌ فاَنتَقِل به عَن معصیتک الّا فی وقتٍ ایقَظتنی لمحبّتک
من خیر و صلاح خودم را نمیدانم. اینطور وقتها فقط بلدم خودم را به تو بسپارم. تو، مثل همیشه،
کار من را همانطور که در شأن خداییِ توست، همانطور که از حکمت و لطفت انتظار میرود، بر
عهده بگیر و سرپرستی کن.
تَوَلّ مِن اَمری ما اَنتَ اهلُه.
انگار همین الان، با همه وجود در حائل دستهای تو ایستادهام، انگار درختِ توکلم به تو برهمه
وجودم سایه انداخته. تو مثل همیشه، همانطور که باید و شاید حرف میزنی و من
را با عفوت در
آغوش میگیری...
کاَنّی بنفسی واقفه بَین یَدیک وَ قد اظلّها حُسن تَوکّلی عَلیک وَ قلت ما اَنت اهله وَ تغمّدتنی بِعفوک
همه میروند. همه پشت میکنند، همه نامهربان میشوند.
تو بمان. تو باش. تو نرو. تو پشت نکن. تو مهربان باش...
یا کافیَ مَن استَکفاه
همیشه برایم کافی بودی هستی و خواهی بود ای مهربان ترین مهربانان
پی نوشت: گاهی لازم نیست لزوما" از چشمه افکار و
احساساسَت برای دلی حرف زدن با خالقت
کمک بگیری. کافی است مفاتیح یا صحیفه را در دست بگیری و با خودت و خدا خلوت
کنی. همینقدر عاشقانه است بعضی از فرازهای این مناجاتها. پر از ناز و نیاز!
فراوان محتاج به دعای خوبانم...
چقدر خوب است که خداوند همه چیز را میداند
مالکت هست و عالم و آگاه بر آنچه به تو بخشیده و نبخشیده! و مجابمان کرده که اینها برایت خوب نیست و اینها هست و قانع شدیم ...
امّا این ثابت کردن برای آدمها، توضیح دادنها، آدم را پیر میکند، میکُشد...
خدا به خیر کند
خدایا به حق رضایت (ع) خودت ساکتم کن و کمک حال دلم شو
آمین
از رحمت خدا ناامید نشوید؛ زیرا تنها کافران از رحمت خدا ناامید می شوند
این آخر ها احساس می کنم کم آورده ام. از این حس های بدی که فکر می کنم حواست به
من نیست و آدم مچاله می شود. این روزهای زندگی ام طوفانی اند
و من شده ام یک
گنجشک ضعیف و مردنی. جوجه ای که هر آن ممکن است از بالای درخت بیفتد و بمیرد...
امروز که کتاب
محکمت را باز کردم. باز هم جوابم را دادی و گفتی: استقامت، استقامت،
استقامت
گفتی اسم این حس ها نا امیدی است و تو از ناامیدی بدت می
آید. گفتی ناامیدی یک جور
کفر است. یک جور فراموش کردن تو !
همیشه گفته ای دوست نداری دوستانت بید هایی باشند که با هر بادی بلرزند. گفتی دوست
داری دوستانت کوه باشند! حالا با این جوابت از تو خجالت کشیدم و از خودم نیز هم ....
"همراه با آنان که با تو رو به خدا کرده اند ، همچنان که مامور شده ای ثابت قدم باش."
این آیه از سوره هود دلم را آرام می کند. سرم را بالا می گیرم و حس می کنم باید به راهم ادامه دهم. با اطمینان و محکم. وقتی تو هستی اصلا" ترس و دلهره و نا امیدی رنگ می بازد
ربّ ودودم کمک کن این روز های سخت بگذرد؛ تلاشم را می کنم
اما نتیجه اش با تو، فقط
کمکم کن تا نلرزم، نشکنم و نیفتم
نتیجه تلاشم هر چه شد تسلیمم ....
......................................................................................................................................
پ.ن : دوستان و خوانندگان محترم بلاگ عاجزانه در نمازها و دعاهایتان برایم دعا کنید که بسیار محتاج به دعاییم
پناه می برم به تو...
به تو از تمام جغرافیای دنیای بد اخم ها و فکر می کنم چه آرام است یادم با نامت .
پناه می آورم به تو...
بعد از هرباران،بعد از هر زخم ،قبل از هراتفاق ،بعد از هر حادثه
و بگو جز تو ،چه کسی می تواند مرهم باشد بر این دل خسته ام؟
پناه می برم به نامت ،به یادت و هرچه که مرا جداسازد از ناامیدی....
مرا ببر به اتفاق های خوب ، ساعت های ناب
آن روزها که دلشوره هایم بزرگتر از فاجعه نباشد
و مرا بیاور به اکنون ، به باور آنکه خوب می شود لحظه ها
و درست می شود اندام حقیقت .
پناه می برم به تو تا آنچه که نباید بایدم شود
و آنچه که باید نباید شود را اشتباه نکنم .
پناه می برم به آغوشت تا فصلِ بهارِ رحمتت کالبدی از زندگیم شود، در این پاییز پر سوز
پناه می برم از سرناپاکی ها به تو و
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
................................................................
فقط 67 روز مانده! از همه خوانندگان بلاگ التماس دعا دارم .... دعایمان کنید
یا معین الضعفا ، یا علی بن موسی الرضا اَغِثنی .... :(