رمضان
امروز که داشتی بارو بنه ات را می بستی که بروی
باران بارید!
و من هر وقت باران می بارد بیشتر از هر وقتی دلم زیارت جامعه می خواهد
و چه تلاقی قشنگی داشت این باران ِ آخرین روز ِ تو و زیارت جامعه کبیره
دلم می خواست دوباره بخوانم و برسم به آنجا که «و بِکُم ینزّل الغیث»؛
بگویم به خاندان محمّد که برای خاطرِ عزیز شماهاست، که باران میبارد، که
آسمان دریغ نمیکند،
که روزگارِمان نو میشود. تر و تازه میشود و باز به
خدا بگویم من بنده ی ایمان آوردن های بعد
بارانم ....
باران می بارید و توی گوشم مدام ذکر حسین می پیچید و دلم هوایی کربلا می شد ...
زیارت جامعه، باران، کربلا، فراق تو و یک دنیا آرزوی روی دست ...