این نوشته تقدیم به تو که سی و دو سال برای دخترت قصه بابا گفتی ...
بابایی که اصلا" ندیده!
راستی چقدر شکسته شدی از انتظار
سی و دو سال و ده روز!!! ؟ چقدر خوب روز شمار نبودنش را ورق زدی
شعار ش را زمزمه می کردی مگر نه ؟ " بلند آسمان جایگاه من است ..."
مقصد نخستین " شلمچه " مرز بین ایران و عراق
هفت خلبان و سه رزمنده... همه گمنام !
و مادری که با تمام امید که پسرش هم جز این شهداست همپای میزبانان آمده
استاد خلبان اف 4 ، شهید روز اول جنگ در عملیات حمله به پایگاه های هوایی صدام
سرلشگر حیدری و هم کابین شهید صالحی
سرلشکر حاجی و سر لشکر کیان جو شهدای 18 مهر 59
این ها اولین خلبانان شهید دفاع مقدس اند
"مسجد شلمچه "
هر کس خلوتی داشت با شهیدش
بچه ها دلنوشته هایی داشتند برای بابا ...
« روزی که شود اذا السماء فطرت
وانگه که شود اذا النجوم کدرت
من دامن تو بگیرم اندر سئلت
گویم صنما بأی ذنب قتلت
عشق تو مرا الست منکم بوعید
هجر تو مرا ان عذابی لشدید
بر کنج لبت نوشته یحیی و یمیت
من مات من العشق فقد مات شهید »
"مشهد مقدس"
و....
آمدم ای شاه پناهم بده ...
با شهدا تا خانه سلطان خوبی ها
قبله آمال همه ایرانی ها ... مشهد الرضا
و دخترشهیدی که واگویه هایش عجیب دلها را می لرزاند:
((به آرزوم رسیدم با بابام اومدم پابوس آقا ...))
امام عزیز این شهدا تا وارد خانه خود شدند به پابوس تو آمدند
شاید خواسته ای دارند
شاید نجوایی
شاید می خواهند برای مان دعا کنند
برای ایران اسلامی
یا ضامن آهو ضمانتی، دعایی، که خونشان را لگد نکنیم ....
آمین یا رب العالمین
با دخل و تصرف در روایتگری سیما
جهت شادی روح شهدا صلوات : الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ