السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

درون  راهروی  دانشکده  علوم پایه نشسته بودم که دختری کنارم نشست! برگه هایش را بالا و

پایین می کرد، انگار داشت دنبال چیزی می گشت

پرسید : می شه لوازمم اینجا بمونه؟ من میرم آموزش و زود می آم. رفت و چند دقیقه بعد برگشت

پرسیدم : دانشجوی چه رشته ای هستید ؟

·        - ترم 4 ریاضی

- اهل کجایید؟

 گفت : مشهدی ام

 خوشحال شدم و به او گفتم که به عشق امام رضا بلاگی داریم

گفت: خوش به حال شما ...بعد هم نگاهی به من انداخت و گفت : یکی را خیلی دوست دارم ،

بخاطرش از همه چیزم کناره گرفته ام ، با خانواده ام  جنگیده ام..... او هیچ چیز ندارد حتی به خاطر

یک موضوع کوچک دل مرا هم شکسته و حالا با او قهرم اما من دوستش دارم !!!  کلی شرط و شروط

برایم گذاشته ! همین برگه ها را ببین برگه های انصراف من از تحصیل است ! باز هم به خاطر او !!!!

نمی توانم درس بخوانم. از امام رضا بخواهید که به او برسم! چون خیییییلی دوستش دارم !

انگار پتک به سرم خورده باشد !هاج و واج مانده بودم چه بگویم!  که چون عجله داشت خواست برود

...فقط گفتم این آدرس بلاگ ماست

گفت : باشه می خونم . تشکر کرد و رفت

خیلی به او فکر کردم، به خواسته اش که قطعاً رنگ و بوی عقلانی بودن را نداشت ....حالا چقدر

ناراحتم :(

 امیدوارم که گذرش این طرف ها بیافتد.  هیچ کس نیستم اما این ها را می نویسم تا حد اقل خودم

سبک شوم... خواه پند گیرند خواه ملال !

متاسفانه این موضوع اپیدمی شده و این اصلا" خوب نیست .... برای هر دوطیف جوان های جامعه

ما! دختران و پسران ....


"انت المالک و انا المملوک و هل یرحم المملوک الا المالک"

انسان بدون عشق ،یعنی هیچ ! امّا...

از کل کتاب های شعری که خوانده ام شاید 4 یا 5 "شعر سپید " را واقعا" دوست دارم ! سپید از نگاه

من شعر نیست! شعری بر پایه بی وزنی، شعری بی ردیف، بی قافیه، شعری که شعر نیست ! نثری

است برای آنها که نمی توانند شعر بنویسند! نثری که شعرش را رنگ و لعاب می زنند! رنگ سپید!

عشق خاکی همین است! زود می آید، بی صدا ، بدون اینکه بفهمی ! راهش نمی دهی ، در را می

بندی ! از پنجره می آید ...

از خودت می پرسی از کجا آمده؟ به کجا خواهد رفت؟ چه بر سرم می آید؟ از کجا آمدنش  را خودت

بهتر می دانی ! اما به کجا می بَرَدَت ؟ به خودت بستگی دارد ! هیچ وقت نگذار به قلبت برود ! راهی

اش کن به مغزت، آنجا می توانی کنترلش کنی، مدیریتش کنی  ....

اما وای به روزی که در قلبت لانه کند! خانمانت را بر می اندازد! غرورت له می شود ....*

چون از خاک بر آمده ، ریشه اش محکم می شود ؛ پرواز یادت نمی دهد ! رسم پرواز را هم فراموش

می کنی! بال هایت را قیچی می کند و این برای تو یعنی نابودی ،یعنی زمینی بودن، یعنی شعر بی

وزن!

آسمانی باش ، عشقت را ارزان نفروش ! معشوق آسمانی ات را با هیچ معشوقی عوض نکن ! که اگر

"معشوق زمینی" ات  سکوی پرتاب تو به سوی "معشوق آسمانی" شد آنوقت است که به کمال می

رسی ، و این "معشوق زمینی" هرگز تو را از راه درست منحرف نمی کند و نمی خواهد شتاب رسیدن

تو به خالقت  را " کُند " کند که حتی یادت می دهد چطور درست قدم برداری....

همین قدر بس است که برای دیدن معشوق آسمانی ات باید سرت را به سوی آسمان بگیری ! پس

سرت را بالا بگیر ! "او" از همه بالا تر است ، از همه دست نیافتنی تر، از همه دوست داشتنی تر ، از

همه مهربان تر ؛

چه خوب است که برای خدا بنویسی و تنها یی خودت را فقط با او قسمت کنی ؟ نگران از دست

دادنش نمی شوی ؟ ... چه کسی بهتر از او ؟ از تو خرده نمی گیرد و بی غرض راهنمایی ات می کند

  کسی که محرم است و از سپردن رازهایت به او هیچ دغدغه ای نداری .کسی که از حس همراهی

و حمایتش پر می شوی و هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند تکانت دهد !

وقتی از سر پر دردی اشک هایت از نهایت می گذرد به خاطر این باران بی انتها سرزنش نمی شوی !

 به در خانه اش که می روی، استقبالش را میبینی ،که از سر مِهر است نه کنجکاوی !

حرف های محرمانه دلت را می داند و بر زلالی نیتت واقف است ! حتی اندازه توانت ،عمق دغدغه

هایت را نیز خوب می داند ... چرا که هیچ کس از او نزدیک تر و مهربان تر به تو نیست

برای بار هزارم هم که به پناهش می روی ؛ مثل همان بار اوّل تکه های پراکنده دل شکسته ات را با

صبر خدایی اش ترمیم می کند و تو از سر آغاز "نو" می شوی و باز منت بر سرت نمی گذارد

وقتی سرت را بلند می کنی و می گویی "خدایا مراقبم باش" بی درنگ نشانه ای برایت می فرستد

که نشانت دهد باز هم نزدیک تر از نزدیک ، با توست !

چه کسی بهتر از او ؟ که اشتباه هایت را می بخشد و چیزی از دوست داشتن اش نسبت به تو کم

نمی شود . هر چه بخواهی به تو می دهد، بی هیچ چشم داشتی ،بی ریا، با مهربانی ! کاری که

هیچ معشوقی از عهده آن بر نمی آید ....

..........................................................................................................................

*لقمان را گفتند "ادب از که آموختی ؟ پاسخ داد از بی ادبان ،هر آنچه در نظرم زشت آمد انجامش

ندادم"،حالا این پند و اندرزهایم به این دوست  حکایت "لقمان" شده ".....

ما خسیس تر از آنیم که دوستت دارم هایمان را الکی خرج کنیم " :دی

امام علی (ع) فرمودند : بزرگترین استاد "تجربه است"  سرانجام  تلخ تجربه  دیگران را دیدن ، بزرگترین

درس است،حتما" نباید هر کداممان این پروسه را طی کنیم !

این مطلب برای آن دسته از دختران و پسرانیست که نسبت به هم علاقه ای بی قید و کنترل نشده

پیدا می کنند!

  • خدایا به آبروی حسین(ع) در دنیا و آخرت ما را روسپید گردان و همه مارا به راه راست هدایت کن. الهی آمین

  • کبوتر سپید

در غم هجر روی تو ، رفته ز کف قرار دل
گر ننمایی ام تو رخ ، وای به حال زار دل
نیست شبی که تا سحر ، خون نفشانم از بصر
ز آن که غم فراق تو ، کرده تمام کار دل


همه زندگی ات را مرور می کنی

از ابتدا تا به امروز ،از کودکی تا نو جوانی

و از امروز تا فردا

و این تنها قسمتی از زندگی توست که باقی مانده است

از گذشته استغفار می کنی و برای آینده تصمیم می گیری

می خواهی بعد از این همه زندگی ات را جهت دار کنی

می خواهی تولدی دوباره داشته باشی

می خواهی بعد از این آنی باشی که باید باشی

می خواهی بعد از این همه زندگی ات را از عطر او لبریز کنی

و ناگهان در جبروتی از تکلم به راه می افتی

لبیک اللهم لبیک لا شریک لک لبیک

و این اولین صدایی است که از حنجره ات بیرون میریزد

و تو را به راه می اندازد

حالا سمت خانه مشخص است

قبله همین جاست

به هر طرف که رو کنی نماز است و او همان جاست که تو هستی و این اولین طوافی است که

آغاز کرده ای ...



اللَّهُمَّ بِرَحْمَتِکَ فِی الصَّالِحِینَ فَأَدْخِلْنَا ،اللَّهُمَّ الرزقنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ وَ قَتْلا فِی سَبِیلِکَ فَوَفِّقْ لَنَا ....

صادقانه می گویم غبطه می خورم به حال تمام کسانی که قبه الخضراء را دیده اند و دوباره متولد شدند ...

التماس دعا

  • کبوتر سپید

سالهاست شایعه ای پیچیده در کوی و برزن ،در گوشه و کنار

چه سود در اعتراض به بی حرمتی ِ حرمتها

به ظلم و بیداد اشغالگران

به قرآن سوزی

و حال اعتراض به اهانت رسول خاتم!

و چه سود ره پیمایی و فریاد مرگ برقماش زیر پاگذاران پاکیها و پاکان اسلام سر دادن

کاش فهم مان می شد این نیز خود ،دسیسه ایست برای پروراندن آفت های بی تفاوتی که مای مسلمان

،قدمهایمان برای جهانی دیدن غیرت به جوش آمده از بی شرمی هتّاکان سست شود تا زمین و آسمان ها بر

ما لعن فرستند که نه فریادی بلند شد و نه قدمی برداشته  در مشت زنی به دهانِ آن دد منشان بی درد ، به

آن بی رگ و ریشه های بی خدا

به آن بی خدا-های شیطان پرست!

پس چه می ماند از وفاداری و جان نثاری به ایمان ، عقیده ،خدا و رسولش؟

پس چه می ماند از شور بندگی ،شور طاعت؟

کاش

کاش از همان ابتدا پچ پچ توهین ها را با پتک عقیده و ایمانمان در نطفه خاموش می کردیم با همبستگی و

بیداریِ بیش از پیش

امّا هنوز دیر نشده ...

و اینک تو مسلمان به خود تبریک بگو که شور بندگی و سرسپردگی در تو موج می زند و فریادت برسر متجاوزین

بلند است

حال یک صدا فریاد برآریم آنگونه که زمین بلرزد از فریادِ سرمشق مولایمان حسین (ع):

"هیهات من الذلّه"

تا دوباره تحقق وعده خداوند برای کسانی که اهانت به رسول مهربانیها را پیشه خود ساخته اند آن باشد که

در کتاب الله فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

 تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ 

ابولهب نابود شد و دستش قطع گردید



 * با تشکر از خانوم ابراهیمی  نویسنده این متن که از بنده خواستند دلنوشته شان را در وبلاگم منتشر کنم .

 * لوگوی بالا در پی اهانت به پیامبر عظیم الشان مان طراحی شده .جهت دریافت  آن  می توانید به سایت
 
  http://naby.ir  "
پایگاه ویژه اهانت به ساحت حضرت محمد (ص)" مراجعه نمایید و با انتشار آن این اهانت

بزرگ را محکوم کنید

التماس دعا

  • کبوتر سپید

فکر می کنم برای کسی که دوست دارد زندگی  خوبی (که این خوب بودن بی شک تعاریف مختلفی دارد ) داشته باشد اگر متمکن است که چه بهتردر جوانی اش  به حج برود و مناسک آن را به جا بیاورد اما اگر نه و برایش کمال ،مهم است مناسک حج را لا اقل بخواند – هر چند در هیچ برهه از زمان زندگی اش نصیبش نشود

از مناسک با اهمیت حج ورود به عرفات است و با تعمیمش می رسیم به شناخت ،شناخت خود...!

به نظرم پیش از آنکه سَرند کنی یکی یکی خواستگارانت را تا برسی به کسی که حالا نسبتا" معیار هایت را برای ازدواج دارد – شرط اول قدم آنست که خودت را شناخته باشی – یعنی اینکه بدانیم چه می خواهیم از زندگی خودمان ،مقصد نظرمان از ازدواج چیست ، وقتی یاد بگیریم به خودمان ،به خواسته هایمان احترام بگذاریم –وقتی یاد بگیریم دوست داشته باشیم هر آنچه برای دیگران خاصه نزدیکانت مهم است آنوقت ،وقت آن رسیده که یک نفر دیگر را هم شریک دنیای خودمان کنیم یا راهشان بدهیم به خلوت تفکرات خودمان ...

شناخت خود ، اولین و مهم ترین قدم است برای یک زندگی ،زندگی مشترک؛

وقتی خودم را ،عقایدم را، علایقم را بشناسم آن وقت یک نفر که قرار است لحظه لحظه ام با او سپری شود دیگر نگران این نیست که افکار و نظرات گسیخته مرا تحمل کند ! برایش بشوم یک ستاره متغیر؛

البته همه این ها از یک بُعد بخصوص است – از بُعد فرازهای زندگی – مثال هایش  هم آنقدر زیاد است که فکر می کنم چه نیازی به گفتن ... که در همین فرازهای زندگی هم اگر همین نکته را فراموش کنیم می رسیم به بن بست !

از زوایای مختلف  که بسنجی اش خیلی سخت است  همگون شدن با کسی که بیست و چند سال از یک خانواده ،با یک فرهنگ ،یک روحیه خاص رشد کرده ،شخصیتش ساخته شده و حالا تو منتخب او شده ای برای باقی عمرش و تو انتخابش کرده ای برای باقی عمرت . برای آرامش خودت ....برای آرامش او

این شناختِ خود، یعنی دلخوشی های خودت هم یادت نرود؛ قرار نیست خواسته های هیچ کدام فدای دیگری شود و نمی شود یک شبه هیچ کس را تغییر داد. هیچ کداممان دوبار هم زندگی نمی کنیم ، زمان لازم است . زندگی مشترک یعنی به اشتراک  گذاشتن سلایق مشترک و کمرنگ تر کردن تضاد ها.

چند وقت پیش در جایی از شخصی به نام کافمن نظریه ای نقل شد با این مضمون : " زندگی مانند نمایشی است که یک پشت صحنه دارد و یک جلوی صحنه – پشت صحنه محل آماده شدن برای جلوی صحنه است. هر یک از ما نقشی در جلوی صحنه داریم که پشت صحنه خود را برای آن آماده می کنیم"

فکر کردم چه تعبیر قشنگی است .وضعیت زندگی من  در درونم "یا روحیاتم" و آنچه ظاهرا" نشان می دهم که این نقش "تفاوت من ِدرون و منِ بیرون" حتی در بین دوستانم شاید خیلی فرق کند. (شخصا" برای من فرقی نمی کند) :)

اما به طور جد برای خوشبختی شریک زندگی لازم است و لازم است یک خودشناسی  قبل از انتخاب درست از خود داشته باشیم و خود درونمان  که من اسمش را گذاشته ام خودِ منصفانه  را جدّی تر بگیریم

و در آخرین کلام :

کسی که خود را نمیشناسد توان و امکان دوست داشتن خود را ندارد و کسی که خود را دوست ندارد نمی تواند دیگری را دوست بدارد ،چون قدرشناسی نمی داند و آن که قدرشناسی نمی داند نمی تواند معشوق زندگی اش را از چشم  معشوق ببیند نه از دیده خود تنها .



پ . ن 1: متمکن نیستم و هنوز آرزومند دیدار گنبد خضرا و طواف خانه خدایم.

پ.ن 2 : همه این ها که نوشتم را کبوتر رضوی می داند و فقط نوشتم تا مکتوب شود

پ.ن 3:  این حکم ها و نظریه ها برای آقا پسران خاصی  که خان اوّل انتخاب دختر خانم ها  را رد می کنند ،بیان میشود .گذشتن از این خان اوّل  آنقدر ها هم آسان نیست.  به بیان ساده تر این احکام برای یک فرد ایده آل ذکر شده . لا به لای این حکم ها می شود قضیه را دو جانبه بسط داد چه برای دختر خانم ها چه برای آقا پسرها

پ.ن 4 : کبوتر رضوی عزیزم این روزها حسابی پرمشغله است چون قرار است همین روزها راهی خانه بخت شود . از خدای بزرگم و از امام رضا (ع) ،امام خوبی ها برای کبوتر و همسر ارجمندش آرزوی خوشبختی و شادیهای ماندگار می کنم .

کبوتر رضوی  مبارکت باشد...

  • کبوتر سپید