برسان عمر مرا به ماه بعد و ماه بعد و ماه بعد ...
ماه ها قبل این مطلب را نوشته بودم،برداشتی آزاد به مناسبت روز پدر، منتها توی این سفرم احساس غرور توأم با
غربت کردم! غربت برای امام اولم، دلم می گرفت وقتی منتظر می ماندم و توی اذان ها اسم مولایم را نمی شنیدم.و
نگاهم دست خالی برمی گشت و خودم زیر لب می گفتم : گواهی می دهم که علی ولی خداست.. قلبم لرزید وقتی تشر
جوانکی وهابی را به پیرزنی دیدم که توی طوافش بلند بلند ذکر علی را سر می داد!!!
وقتی برگشتم شبکه های تلویزیون را جا به جا می کردم تا موقع اذان، نوای خوش مرحوم موذن زاده اردبیلی بشنوم
و جمله ی ناب "اشـــــــــــهد ان امیرالمومنین علی ولی الله " را ...
******************************
هوایی شدم دوباره مطلب زیر را باز نشر بدهم...
یاد نجف بخیر...
این روزها بیشتراز قبل تاریخ اسلام خوان شده ام !
ببین:
ابن عبّاس میگوید: نزلت فی علی ثلاث مأته آیه." سیصد آیه در شأن علی (ع) نازل شده است".
هر بار که کتاب آسمانی مان را می خواندم، بعد از بعضی آیه هایش می رسیدم به این که "مقصود در این آیه علی (ع)
است" وای خدایا چه کرده این
امیر المومنین؟که تمثیل نابی از تو برای ماست.که باید ازو بیاموزیم
داشتم از تناقض می رسیدم به حقیقت؛ بگذار فکر کنیم اصلا" پای علی (ع) در میان نباشد!
مثلا" همه شبهای شعب، نخوابد توی بستر پیامبر، جانش را سپر
بلای پیامبر نکند،چه میشد ؟ آنوقت فقط یکی از
آیههای قرآن کم می شد؛ وَ مِن النّاس مَن یشری نفسه ابتغاء مَرضات الله.
مثلا" توی رکوع
انگشترش را به فقیر انفاق نکند. فقط یکی
از آیههای قرآن نازل نمیشد،انّما ولیّکم الله...و
الّذین
... یؤتون الزّکوه و هُم راکعون.
می شد اینقدر عزیز نباشد برای پیامبر. که قرآن نگوید اَنفسنا. که همه نگویند انفسنا ی ماجرای مباهله،
علی بود؛
جان ِ دل ِ پیامبر
میشد با همسرش، با بچه هاش، آن سه روز، افطارشان را به
مسکین و یتیم و اسیر ندهند، آنوقت فقط از سورههای
قرآن، هَل اَتی نازل نمیشد.
میشد وقتی دید دستش خالیست و دینار و درهمی ندارد برای کمک به نظام اسلامی، نرود آب بکشد از چاه، که به
ازای هر دلو، یک دانه خرما بدهندش، که بشود
یک مَن خرما، که بیاید و بدهد به پیغمبر؛ به رهبرش. که آیه نازل
بشود؛ وَ الّذین لا یَجدون الّا جهدهم.
می شد آنقدر شجاعانه و دلیرانه نجنگد که قرآن حتی به ضربه سمّ اسبش قسم بخورد؛ و العادیات ضبحاً.فالموریات
قدحاً.
میشد باب مدینه علم نبوی نباشد، که دوست و دشمن بگوید مَن عِنده عِلم الکتاب، علیست.
می شد توی حج آخر، این قدر ولایتش مهم نباشد که آیه بیاید بلِّغ ما اُنزل الیک من ربک فاِن لَم تفعل فَما بلّغت رسالته
که دست عزیزی دستش را بالا ببرد، و بگوید "من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه" که آیه
نازل بشود اَلیوم اکملت لکُم
دینکُم و اتممتُ علیکُم نعمتی.
می شد .....
می شد....
می شد ....
وه که هنوز خیلی مانده؛ امّا نه
نمیشد. او علی بن ابیطالب بود. خبر بزرگ؛ نبأ عظیم. فردا شب، شب آمدنِکسیست، که اگر نمیآمد، اقل کم، سیصد
تا از آیههای قرآن کم میشد.*
بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ
عَمَّ یَتَسَاءلُون عَنِ
النَّبَإِ الْعَظِیمِ