السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمضان» ثبت شده است

رمضان

امروز که داشتی بارو بنه ات را می بستی که بروی

باران بارید!

و من هر وقت باران می بارد بیشتر از هر وقتی دلم زیارت جامعه می خواهد

و چه تلاقی قشنگی داشت این باران ِ آخرین روز ِ تو  و زیارت جامعه کبیره

دلم می خواست دوباره بخوانم و برسم به آن‌جا که «و بِکُم ینزّل الغیث»؛

بگویم به خاندان محمّد که  برای خاطرِ عزیز شماهاست، که باران می‌بارد، که آسمان دریغ نمی‌کند،

که روزگارِمان نو می‌شود. تر و تازه می‌شود و باز به خدا بگویم من بنده ی ایمان آوردن های بعد

بارانم ....

باران می بارید و توی گوشم  مدام ذکر حسین می پیچید و دلم هوایی کربلا می شد ...

زیارت جامعه، باران، کربلا، فراق تو و یک دنیا آرزوی روی دست ...

  • کبوتر سپید

«اللهم رب شهر رمضان»

چقدر خوب شد آمدی رمضان، سنگ شده بودم.

آنقدر دنیا و بازی هایش سرِ ما را به خودش گرم کرده بود که خیلی چیزهای خوب داشت یادمان می رفت!

حالا وقتی با لب های خشکیده، دعای فرج می خوانیم حس خوبی داریم، اما چشم هایمان تا دلت بخواهد خیس می شود

خیسِ خیس

خوب کردی آمدی رمضان

جمعه های روزه دار ما دنبال گمشده ای می گردند که درمان درد سنگین انتظارند

ما دلمان را به او سپردیم...

  • کبوتر سپید

"سلام ماه بزرگِ خدا، سلام عید بنده های خوبِ خدا"

اَلسّلامُ عَلیکَ یا شَهرالله الاَکبر وَ یا عیدَ اَولیائه

خدایا؛ برای من که توان بریدن از گناه را ندارم، فقط یک راه مانده؛ این‌که دلم زنده بشود باعشق تو.

الهی لَم یکن لی حولٌ فاَنتَقِل به عَن معصیتک الّا فی وقتٍ ایقَظتنی لمحبّتک

من خیر و صلاح خودم را نمی‌دانم.  این‌طور وقت‌ها فقط بلدم خودم را به تو بسپارم. تو، مثل همیشه،

کار من را همان‌طور که در شأن خداییِ توست، همان‌طور که از حکمت و لطفت انتظار می‌رود، بر

عهده بگیر و سرپرستی کن.

تَوَلّ مِن اَمری ما اَنتَ اهلُه.

انگار  همین الان، با همه وجود در حائل دست‌های تو ایستاده‌ام، انگار درختِ توکلم به تو برهمه

وجودم سایه انداخته. تو مثل همیشه، همان‌طور که باید و شاید حرف می‌زنی و من را با عفوت در

آغوش می‌گیری...

کاَنّی بنفسی واقفه بَین یَدیک وَ قد اظلّها حُسن تَوکّلی عَلیک وَ قلت ما اَنت اهله وَ تغمّدتنی بِعفوک

همه می‌روند. همه پشت می‌کنند، همه نامهربان می‌شوند.

تو بمان. تو باش. تو نرو. تو پشت نکن. تو مهربان باش...

یا کافیَ مَن استَکفاه

همیشه برایم کافی بودی هستی و خواهی بود ای مهربان ترین مهربانان


پی نوشت: گاهی لازم نیست لزوما" از چشمه افکار و احساساسَت برای دلی حرف زدن با خالقت

کمک بگیری. کافی است مفاتیح یا صحیفه را در دست بگیری و با خودت و خدا خلوت

کنی. همین‌قدر عاشقانه است بعضی از فرازهای این مناجاتها. پر از ناز و نیاز!

فراوان محتاج به دعای خوبانم...

  • کبوتر سپید