"سلام ماه بزرگِ خدا، سلام عید بنده های خوبِ خدا"
اَلسّلامُ عَلیکَ یا شَهرالله الاَکبر وَ یا عیدَ اَولیائه
خدایا؛ برای من که توان بریدن از گناه را ندارم، فقط یک
راه مانده؛ اینکه دلم زنده بشود باعشق تو.
الهی لَم یکن لی حولٌ فاَنتَقِل به عَن معصیتک الّا فی وقتٍ ایقَظتنی
لمحبّتک
من خیر و صلاح خودم را نمیدانم. اینطور وقتها فقط بلدم خودم را به تو بسپارم.
تو، مثل همیشه،
کار من را همانطور که در شأن خداییِ توست، همانطور که از حکمت و
لطفت انتظار میرود، بر
عهده بگیر و سرپرستی کن.
تَوَلّ مِن اَمری ما اَنتَ اهلُه.
انگار همین
الان، با همه وجود در حائل دستهای تو ایستادهام، انگار درختِ توکلم به تو
برهمه
وجودم سایه انداخته. تو مثل همیشه، همانطور که باید و شاید حرف میزنی و من
را با عفوت در
آغوش میگیری...
کاَنّی بنفسی واقفه بَین یَدیک وَ قد اظلّها حُسن
تَوکّلی عَلیک وَ قلت ما اَنت اهله وَ تغمّدتنی بِعفوک
همه میروند. همه پشت میکنند، همه نامهربان میشوند.
تو بمان. تو باش. تو نرو. تو پشت نکن. تو مهربان باش...
یا کافیَ مَن استَکفاه
همیشه برایم کافی بودی هستی و خواهی بود ای مهربان ترین
مهربانان
پی نوشت: گاهی لازم نیست لزوما" از چشمه افکار و
احساساسَت برای دلی حرف زدن با خالقت
کمک بگیری. کافی است مفاتیح یا صحیفه را در دست بگیری و با خودت و خدا خلوت
کنی. همینقدر عاشقانه
است بعضی از فرازهای این مناجاتها. پر از ناز و نیاز!
فراوان محتاج به دعای
خوبانم...