سلامتان می کنم،
سلام به روی گل ضریحتان
"اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی
الامامِ التّقی النّقی
و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ
و مَن تَحتَ الثری
الصّدّیق الشَّهید
صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه
کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ."
همه عمر بر ندارم سراز این خمار مستی؛ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی؛ تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد؛ دگران روند و آیند وتو.... همچنان که هستی؛
اسم شیرینتان هر روز بر سر زبانم هست ... به هر فراز از صلوات خاصه که می رسم یا هر جا حرفی و نشانی از شماست قند توی دلم آب می شود... دلیلش بین خودمان :)
آقای خوبی ها... حضرت رئوف... حضرت دلبر... به خدا بگویید "قلبم دچارش بشود و غیر از دلم
بروند" که برای خودش باشم...
که برای خودش بنویسم و برای خودش راضی بشوم....
این ها را به شما می گویم چون راه رضایت خدا از رضایت حضرتتان است...
بگو راهم بدهد به بهشتش
من دل خوشم به حضور و لمس و مرور صحن تان و یادتان در قلبم. و راضی تر به اینکه هوایم را توی بحران ها دارید، تنهایم نگذارید یک وقت...
اجازه می خواهم مدتی از شما. مثل خادم کوچکی که از سَروَرَش اجازه رخصت می خواهد...مدتی اینجا نخواهم نوشت ، فرصتی می خواهم برای رسیدگی و اهتمام به خیلی از امور و خودسازی .... دعایم کنید و ضامنم شوید مثل همیشه های همیشه و بخواهید که توفیق خدمت دوباره تان را داشته باشم ...
آمین
خادم و خاک پایتان/ کبوتر سپید ...