توی اتاقم داشتم درس می خوندم که برادر زاده ی شش ساله ام اومد پیشم و ازم خواست براش در
مورد امام حسین (ع) حرف بزنم
منم که سرم درد می کنه برای اجابت این طور درخواست ها. کتاب رو گذاشتم کنار و نشوندمش رو پام و اونقدری که بچه بتونه درک کنه براش از واقعه عاشورا حرف زدم
بعد برای اینکه هم من به درسم برسم و هم اون سرگرم بشه ازش خواستم از حرف های من اونچه می تونه رو بکشه ...
که بعد از چند دقیقه نقاشی زیر رو تحویلم داد:(
خیمه ی سوخته، نخل، حضرت علی اصغر (ع)، تیر سه شعبه ، حضرت ابوالفضل (ع) که رفته بودن آب بیارن تو نقاشی قابل تشخیصه، می مونه دو نفر که بالای سر و کنار دست حضرت علی اصغر هستن که در واقع فرشته هایی ان که اومدن اجازه ندن خون حضرت علی اصغر بریزه زمین و می خوان ببرنش به آسمون ....