طبیب جان
شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۸۷، ۰۹:۰۴ ق.ظ
مـــن طــبیبی ســراغ دارم کـــه پول، دارو، دوا، نـمی خــــواهد
در ازای شــفا از ایـــن مردم، جـــز دلـــی مـبتــلا نمی خــواهد
بی پــناه و غـــریب هــم باشی، در لـطف و کرامتش بـاز است
احــتیاجی به وقت قبلی نیست، واســطه، آشنا، نمی خواهد
چــیست در ایـــن زمــین که فــواره، نیمه راه آسمان برگشت؟
آب هــم چــون کبـوتران اوجی غــیر از این خاک پا نمی خواهد
چــه شــکر دارد ایــن گــندم کـه کبــوتر بـه سـجده می بــوسد
هـر کــه طوقی او شــود جــایی جــز کــنار رضـــا نمــی خواهد
پــای طـــومار درد ایــن مــردم، مــهری از التیام او خورده است
مـهر مهری که تا جهان باقی است مهلت و انقضا نمی خواهد
جواد اسلامی
- ۸۷/۰۷/۲۷