کالبد تنگ
و گاه این کالبد تنگ می شود چون قفس سخت می شود چون نفس و تنها شوق پرواز به سوی تو می ماند
و این قلب خسته دلگرفته از نا فرجامی ها تنها دست به سوی آغوش نورانی تو دراز می کند و این همان انتظار سختی خواهد شد که منتظر به امیدش هنوز هم نفس می کشد که شاید روزی گرمای آغوش امامت را در قلب زخم خورده ی خویش بیابد
و اما چه کند این دیده ی پر تب که گریان است با هر لحظه ی بی تو بودن که بی قرار است با هر ثانیه ی غربت
بی تو جهان ما رنگ و بوی جدایی می دهد بی تو دنیایمان بی رنگ شده بی آب حیات چون صحرای مرده ای وامانده ی اشک های شور من
بی تو سرزمین ما رنگ یاس های پرپر و داغ شقایق را گرفته، بی تو صداهامان خفته در گلو، رنج هامان لانه کرده در دل و اشک هامان مانده پشت پنجره ی پلک ها، بی تو دردهامان فزون از درد و اشتیاقمان فزون از شوق، بی تو انگار صبح ها نه طلوعی تازه اند، بی تو انگار روزها نفس جدید پیله ی تنهایی مان است...
تو رفتی و می دانم که دلت برای غربت سرد ما می سوزد، می دانم که قلبت سرشار از دیدار ماست، اما ما چه ؟ ما جهانمان را فرش سرخ نینداختیم تا تو بازآیی ما جهانمان را پر ز خون مظلومان کردیم و سنگ فرشمان سنگ قبر شهیدان شد.
ما جهانمان را گلستان نکردیم آنرا لبریز از خارهای بی رحمی و بی مروتی کردیم
دنیایمان نه مردستان، دنیایمان نامردستان شده، دنیای ما دنیای آبای توبودبه همان اندازه کوچک و حقیر، اما پستی اش هزاران بار افزوده و رنجش افزون تر گشته و اما امیدی که مرا زنده نگه می دارد شوق دیدار تو شوق حس گرمای دستان تو
تو از ذراره ی خورشیدی تو ابن گلهای بهاری تو شوق سحر تو شور نرگس های منتظر خواهی آمد وبار دیگر این جهان گرد بزرگ را پر ز بوی یاس خواهی کرد سرشار از شادی شنم ها لبریز از زلالی آینه ها
تاریکی ها را خواهی شست دل هامان تازه تر خواهد شد تو خواهی آمد خواهی آمد...
- ۸۸/۰۲/۲۱
ولینمی دونم چرا دایم که مریضه شفاش نمی ده 3 سال رفته تو کما براش دعا کنید.
همیشه سالم و شاد باشی