در آستانه ی در
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۸۸، ۰۶:۰۰ ق.ظ
هزار سال گذشته و هزار بار دگر،
تو ایستاده ای آن جا در آستانه ی در!
تو ایستاده ای آن جا و نگاه ترت
هزار شاپرک است و هزار جاده ی تر
هزار شاپرک گرد شمع، حلقه زده
هزار جاده ی مشتاق قله های خطر
تن کبودت، نیلوفری ز باغ "فدک"
دل بلندت شعری به اقتضای پدر
ربوده نیمه شبان عطر گیسوان تو را
هزار باد صبا با هزار شانه به سر
تو می رویّ و علی از علی غریب تر است
شبیه نام تو که از همیشه فاطمه تر!
پس از غروب تو بی چشم ِ تر نخواهد دید
یکی از این دو پسر را یکی از این دو پسر
کدام چشمه ی خورشید و آشیانه ی ماه،
به جای روی تو می جوشد از خیال بشر؟
کدام حادثه جز کوچ تو حریف علی ست؟
بگو کدامین غربت؟ بگو کدام خبر؟
بگو که زنده ای و سوی ما نظاره گری
دل مرا به بقیعت نه... تا خود ِ "تو" ببر
هنوز هم که هنوز است، این قد خم توست
که ایستاده همان جا... در آستانه ی در...
- ۸۸/۰۳/۰۳
یه سایت درست کردم برای بازی دهم
نظرتتن رو در باره سایت بیان کنید و در نظر سنجی هم شرکت کنید
موفق باشی