و مــــن نــــور شــــدم
نفسم به شماره افتاده، بی تاب شده ام،
گام هایم را سریع تر بر می دارم، طاقت از کف داده ام،
بغض گلویم را می فشارد، گنبد طلایی اش را می بینم،
می ایستم،
اشکهایم سرازیر می شوند، اشک هایم بی قرارتر از من هستند،
به هق هق می افتم: خدای من اینجا چگونه سرایی است؟؟؟
چگونه سرایی است که سراپای مرا به وجد آورده؟؟؟
چگونه سرایی است که تو را نزدیکتر حس می کنم؟؟؟
به اذن تو می گویم:
السلام علیک یا سلطان یاعلی بن الموسی الرضا(ع).
آری
خدای من اینجا سرای محب توست،
اینجاست که ملائکه بال گسترده اند و بروی زائران تو نور می پاشند.
تمام وجودم به وجد آمده،
استشمام میکنم، بوی بهشت را می شنوم.
در دلم غوغایی به پا شده اشکها امانم را بریده اند،
همه جا را سکوتی محض فرا می گیرد و زمزمه می کنم:
«آقاجانم سلام و بهترین درودهای خدا بر شما
آقاجانم سلام،
دوباره آمده ام با روی سیاه،
دوباره آمده ام و محتاج نگاهی از شما به دل زنگار زده ام هستم،
آمده ام دوباره دست نوازش بر سرم کشی،
آقاجان به کوله بار پر از گناهم منگر،
آقاجان خسته از دنیا و دنیا زدگی ام،
آمده ام سر بر دامان پراز رحمتت گذارم تا شفاعتم کنی تا دستانم را بگیری
و مرا پله پله بالا ببری و من نور شوم و تا اوج نور برسم و...»
ناگهان آرام می شوم انگار دستی روی سینه ام حدیث آرامش نوشت
و مــــن نــــور شــــدم
مرداد ماه ۱۳۸۸- حرم مطهر امام رضا(ع)
پ.ن: با سلام به همه ی شما دوستان عزیز
اول یه تشکر ویژه میکنم از دوست خوبمون ؟ به خاطر این متن قشنگی که واسم فرستادن...
از شما دوستان عزیز می خوام که اگر متن ادبی یا شعری در زمینه های مذهبی دارین واسم خصوصی بفرستین...
ممنون از همکاری همتون... التماس دعا...
- ۸۸/۰۵/۲۶