السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

آن روزها که ثبت نام کرده بود مادر دل خوش کنک اجازه داده بود بیاید. اما سفر که نزدیکتر شد هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که زهرا هنوز فکر رفتن باشد. دوره اول شیمی درمانش تازه تمام شده بود. به دکتر التماس کرده بود. دکتر حرفی نداشت. یکبار جوابش کرده بود و این بار دلش نمی آمد! اما مادر رام نمی شد آخرش هم گفته بود: می برمت امام رضا شفا می خوای اونجا شفا بگیر.

با هواپیما برده بودش و با طناب سبزی بسته بودش به پنجره فولاد. زهرا خیلی التماس کرده بود که این کار را نکند. اما مادر اشک می ریخت و دستش را می بوسید و طناب سبز را می بست دور مچش.

زهرا نشسته بود روی صندلی چرخدار و زل بوده بود به پنجره فولاد به مریضهایی که خوابیده بودند. به طنابهایی که بسته شده بود به ضریح و دنباله هر کدامشان می رسید به تن خسته ای که خواب رفته بود. زهرا اما می خواست بیدار باشد. می خواست به پنجره فولاد نگاه کند به رواقها به نوحه خوانی که گوشه حیاط نشسته بود و نوحه می خواند. زهرا هم تا صبح کمیل خواند و دعا کرد. برای آنکه آقای غریب قفل بسته کسی را باز کن تا سحر. اما شفا نمی خواست . نیت سفرش نرمی دل مادر بود. اصلا برا ی خدا حافظی آمده بود. آمده بود به امام رضا بگوید که دارد می رود به مدینه. می رود بقیع. آمده بود آقا قفل بسته دل مادر را باز کند تا سحر. آمده بود اذن سفر بگیرد.

مادر رفته بود توی حرم. زهرا طناب را باز کرد از دستش و رفت توی دالانها کنار حیاط و زل زد از دور به ایوان طلا. داشت سحر می شد. از دور مادر را دید که چادر زنها را بالا می زد و تک تک صورتها را نگاه می کرد. زهرا می دید که داد می زند و صدایش میکند. مادر می رفت و بر می گشت. هروله می کرد و می گریست. زهرا به سختی صندلی اش را هل داد تا جلوی پنجره فولاد و چادر مادر را گرفت.

مادر نشست. زهرا دستش را گرفت و زل زد توی صورتش:

به پا های زخمی هاجر . تورا به تشنگی اسماعیل قسم. بذار برم. می خواهی نا کام بمیرم. می خوای آرزو به دل از دنیا برم. تو را به این امام هشتم اگر نذاری برم تا زنده ام دیگه مادر صدات نمی زنم!

مادر رفت و گم شد توی جمعیت و وقتی برگشت چشمهایش ورم داشت. در تمام راه مادر ساکت بود. وقتی رسیدند هم حرفی نزد. شب لباس احرام خودش را آورده بود توی اتاق زهرا و ...

باد پرده کعبه را تکان می داد. زهرا دلش می خواست برود آن جلو تا خود صبح سرش را بگذارد روی سنگهای کعبه و پرده اش را بو کند. اما صندلی چرخدارش راه دیگران را می بست. از صندلی آمد پایین و به سختی نشست روی زمین. آمده بود با خدا حرف بزند. درد دل کند. سجده کرد و سرش را گذاشت روی سنگهای سرد مسجد الحرام. موهایش دسته دسته ریخته بود. می خواست چیزی را که در طول سفر از همه پنهان کرده بود به خدا نشان دهد. می خواست خدا ببیند. فقط خدا!

روحانی کاروان گفته بود رجب که می شود خدا مشتاق بندگانش است. امشب شب سیزدهم بود. شب مولود کعبه. نه جشنی بود نه چراغی . سکوت بود و نور و او آمده بود تا امشب و فقط همین امشب درد دلش را به خدا بگوید. همه سفر از مدینه تا مکه هرگز نگفته بود. بقیع شاهد بود که نگفته بود. ام البنین هم. اما امشب اینجا صدای پای کسی می آمد که نیمه شبها سراغ بی کسان را می گرفت. امشب واسطه اش متولد می شد. می دانست بی واسطه راهش نمی دهند. نمی خواست بی این واسطه راهش دهند.

سرش را گذاشته بود روی سنگهای سرد مسجد الحرام که خیس شده بود. ناله می زد : بعلی بعلی بعلی. حس می کرد سنگهای مسجد الحرام هم دم گرفته اند با او و سنگهای کعبه هم دارند ذکر علی می گویند.

خواب بو د یا بیدار نمی فهمید. دید جلو پنجره فولاد است. تمام حرم را ریسه قرمز و سبز کشیه اند. ایستاده بود پشت جمعیتی و امین الله می خواند.

السلام علیک یا امین الله. بار الها تو جان مرا مطمئن به قدر و راضی به قضای خویش بگردان. دعا هنوز تمام نشده بود که صدای نقاره خانه بلند شد. به آسمان نگاه کرد شب بود هنوز. جمعیت بهم ریخت. صدای صلوات می آمد.

با الله اکبر اذان بیدار شد. سحر شده بود و موذن مسجد الحرام اذان می گفت.

پ.ن: با تشکر از "یه دوست"



  • کبوتر سپید

نظرات  (۱۹)

  • عبد الزهرا
  • وب بسیار خوبی درباره اهل بیت داری.امیدوارم همیشه موفق باشی
    منم یه وب با محوریت حضرت زهرا زدم که درباره اهل بیت هست.
    خیلی خوشحال میشم با هم همکاری کنیم و یه وب خوب برای اهل بیت بزنیم.همین الان هم ما 3 نفریم توی اون وب.اگه بیای خیلی خوشحال میشم
    منتظرم
    www.omol-aeme.blogfa.com
  • آسمان پرستاره
  • سلام خدمت شما دوست عزیز
    وبلاگ خیلی زیبا و مقبول داری
    آفرین بر این استعداد خوبی شما و عشق مذهبی تون که همه عشق احلبیت ( ع ) است
    واقعآ زیبا مینویسید
    موفق و خوشحال باشید خدا نگهدار
    آیا ایمان می آورید؟جهاد اکبر و جهاد اصغر لازم و ملزوم یکدیگرند.
  • آب اکسیژنه
  • وبلاگ جالبی دارید به وبلاگ من هم سر بزنید .
  • کاتالیزگر
  • سلام دوست عزیز معلومه که برای وبت خیلی زحمت کشیدی امیدوارم که توکارت موفق باشی به وبلاگ من هم بیا بهت بد نمی گذره
    سلام
    ممنون از اینگه به ما سر زدید
    جواب پیغامتون رو در بخش نظرات وب سایت همونجا که نظر دادین واستون گذاشتم
    ممنون میشم منو لینک کنید


    وب قشنگی داری

    منتظرتم
    « سلام قولا من رب رحیم»




    وقتی درمانده وبیچاره شدی چه می کنید؟



    ماجرای گرفتاری یک راننده کامیون را بخوانید



    هر ثانیه که میگذرد چیزی از تورا با خود میبرد
    زمان غارتگر غریبی است....
    همه چیز را بدون اجازه ام میبرد
    وتنها یک چیز را همیشه فراموش میکند
    احساس دوست داشتن تورا....؟؟؟
    سلام روزت بخیر مهربون...به خونه قشنگت سرزدم و لذت بردم..دلم نیومد یه ردپا از خودم به جا نزارم...دوست داشتی قدم به خونه دل من بزار و به منم سربزن ..در کلبه من برای شما دوست مهربون باز..منتظرتم روز پاییزی قشنگی رو پیش رو داشته باشی
    سلام
    خواندم و گریستم.گریستم و حسرت بردم به این عشق،به این ایمان.
  • ما دو تا بچه محصل
  • غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد

    خار خندید و به گل گفت: سلام و جوابی نشنید

    خار رنجید ولی هیچ نگفت

    ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود

    دست بی رحمی آمد نزدیک گل سراسیمه ز وحشت افسرد

    لیک آن خار در آن دست خزید و گل ار مرگ رهید

    صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید

    گل صمیمانه به او گفت: سلام


    وبلاگتون فوق العاد عالیه. خسته نباشید. قالبتون هم خیلی قشنگه
  • ساریناجون
  • دهانتان را با ذکر صلوات خوشبو کنید* اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم * الهی آمین ممنون به خاطر وبلاگ زیبات واقعا قشنگه ارسال اس ام اس روزانه 4 عدد از سایت زودی بیا ثبت نام کن
  • آریان اسپمر
  • شما نیز می توانید با سرمایه ای اندک درامدی مناسب داشته باشید
    شرکت اریا طراح مقصود تولید کننده انواع خشکن های سبزی ومیوه وماشین های فراوری
    جهت کسب اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرید
    تلفن شرکت: 5424496-0511
    تلفکس:5424498-0511
    موبایل:09354192828
    09153580249
    سلام
    وب جالبی داری
    اگه وقت داشتی یه سر به ما هم بزن
    اگه با تبادل لینک موافقی منو با اسم اشکنان آنلاین لینک کن بعد بگو تا شما رو با چه اسم لینک کنم
    با تشکر
    بای
  • دانیال گودرزی
  • السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ع
    مطلبتان خیلی زیبا بود خداوکیلی دلم رفت حرم
    من عاشق امام رضا ع هستم تازه ام از زیارتش امدم دوباره دلم را هوایی کردی
    التماس دعا
    نمک گاندی (بهار ۱۹۳۰)
    کمپین نمک گاندی، در جریان مبارزه ی
    استقلال طلبانه ی مردم هند علیه اشغال
    استعماری انگلیس، یکى از بهترین نمونه های
    است. « وضع دشوار » اقدام
    برای درست کردن نمک تنها کافى بود که
    آب دریا را جوشاند. تولید نمک در هند به
    وسیله ی دولت انگلیس کنترل مى شد و یکى
    از منابع درآمد مالیاتى بود. از آنجا که همه ی
    هندی ها، چه فقیر چه ثروتمند، چه مرد چه
    زن، چه هندو چه مسلمان به طور روزمره نیاز
    به نمک داشتند ممنوعیت تولید فردی آن
    مى توانست، به طور نمادین، به معنى انقیاد
    همه ی هند باشد.
    با اقدام گاندی دولت انگلیس در وضع دشواری
    قرار گرفت و برای واکنش نشان دادن دچار
    مشکل شد. اگر که نیروهای اشغالگر، گاندی
    و سایر رهبران جنبش را دستگیر مىکردند
    هم خودشان را مسخره کرده و هم از آنان
    قهرمانانى ساخته بودند. و اگر واکنش نشان
    نمى دادند انحصارخود بر تولید نمک را از
    دست مىدادند و در چشم میلیون ها هندی
    خوار و بى اعتبار مى شدند.
    سلام - خدا قوت به روزم
    منتظر حضور سبزتون هستم
    سلام
    مشکلی نداره برای خودتونه
    با سلام و احترام .
    بر دستان پر ارزشتان که درباره زیباترین بندگان خدا و به عشق مولایمان رضا ( ع ) مطلب مینویسید خالصانه بوسه عشق می زنم ......خدا یاورتان باد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی