میهمان خانه ی حضرت
بهترین خاطره ی من از حرم امام رضا(ع) برمی گرده به اون روزی که یک خانم مسنی رو سوار بر ویلچر کردم و بردمش برای زیارت.دست های مهربونش می لرزید. از ابتدای پایین خیابون سوارش کردم.جایی که افرادی که نذر دارن پول می دن تا گوسفندی بکشن و در مهمانسرای حرم پخته بشه و به زائرین غذا داده بشه.
همونطور که ایشون رو میبردم دست در کیفش کرد و سه تا دعوت نامه ی غذای حضرت به من داد.بردمش تا جایی که می خواست سمت پایین خیابون. همونجا نذر کردم پدر و مادرمو بیارم برای غذای حضرت.
نفر بعدی رو که سوار کردم یک پیرمردی بود که مریض احوال بودش و هم نشست گفت من 55ساله توی مشهدم و امام رضا(ع) یکبار منو برای غذا سر سفرش میهمان نکرده. هرچند دلم نمی اومد خودم رو از فیض غذای حرم محروم کنم ولی یک قبض رو دادم و رفت و به خواسته ی دلش رسید. چند هفته ی بعدم پدر و مادرم رو بردم و اون ها هم کلی لذت بردن و دعام کردن.
اون زمان رو به امام رئوف کردم و گفتم :آقا خیلی بزرگواری. اینکه منو قابل دونستی و واسطه ی خیری بشم خودش یک دنیا می ارزه و از اینکه گنهکاری مثل من مدنظر آقا بوده به خودم بالیدم....
خاطره از آقای حجت
پ.ن:
خواستم یه عکس بذارم ولی هرچی گشتم نتونستم پیداش کنم. یه سری از دوستان تو پست قبلی التماس دعا خواستن... تک تک نام نمی برن چون خیلی زیاد میشه... التماس دعا
اللهم صل علی محمد و آل محمد
- ۹۰/۰۱/۱۷