من آزاد شده دست امام رضا (ع) هستم
شخصی عمری گنه کار بود، از برادرش که راهی حرم امام عطوفت حضرت رضا علیه السلام بود درخواست کرد که با او همراه شود ، نپذیرفت و در جواب این خواهش گفت: همه از تو ناراضی اند . با اصرار با کاروان راهی حرم شد . چند ساعت قبل از رسیدن به حرم برادر گنه کار از دنیا رفت . برادرش جسد را غسل داد و کفن کرد اما دفن نکرد . و تصمیم گرفت او را تا حرم رضا غریب الغربا (ع) ببرد . رسیدند . بدن را طواف داد ، دفن کرد . شب خواب برادر گنه کارش را دید که در باغی سر سبز و خرم می خندد ، تعجب کرد ، تو؟ اینجا؟ شخص گنه کار به برادرش گفت: درست است من همان گنه کارم ، برادر پرسید: اینجا مال چه کسی است؟ جواب داد: اینجا را به من بخشیدند . با تعجب پرسید: تو؟ با آن همه آلودگی ها؟ شخص پاسخ داد: من آزاد شده دست امام رضا (ع) هستم . از او خواست تا ماجرا را برایش تعریف کند:
شخص گنه کار تعریف کرد : زمانی که از دنیا رفتم بدنم سراسر آتش شد، می سوختم هنگام غسل آب برایم بدتر از آتش بود و کفن عذاب آور تر! زمانی که به حرم رسیدیم آتش جلوی در حرم ایستاد و جلوتر نیامد وقتی مرا طواف می دادی پیرمردی ایستاده بود و مرا می دید ، گفت فلانی اگر از امام طلب مغفرت نکنی اگر برگردی دوباره با همان آتش هستی ، گنه کارپرسید: چکار کنم؟ پیر مرد پاسخ داد: به امام رضا(ع) التماس کن
دور اول که بدن را طواف دادند؛ گفتم : السلام علیک یا علی بن موسی بن الرضا امام رویش را برگرداند
مرتبه دوم پیرمرد پرسید چکار کردی؟ گفتم : امامم رویش را از من بر می گرداند! پیرمرد گفت : بیشتر التماس کن
دوباره گفتم : السلام علیک یا علی بن موسی بن الرضا باز هم آقا رویشان را برگرداندند
بار سوم است اگر امامم جواب ندهد مرا برای دفن می برند، پیر مرد دوباره پرسید: چه شد؟ و من درمانده و مستاُصل
پیرمرد گفت : این چیزی که من می گویم بگو ، بگو : آقا! جانِ مادرت زهرا (س)
چنان که نام مبارک خانم فاطمه زهرا (س) را بردم ، امام رحمت و مهربانی جواب سلامم را داد و فرمود : چرا کاری می کنید که ما رویمان را از شما برگردانیم ، برو تو آزاد شده ی ما هستی .........
پ.ن: امام خوب و رئوفم ما هم تو را به حق اشک های ناب مادرت فاطمه (س) در نماز های شبش و به حق بزرگیتان قسم می دهیم شفیع مان نزد خدای مهربانمان باش و از رب ودود بخواه که بر ما ببخشاید گناهانمان را خصوصا" آنها که دعا را حبس می کنند
التماس دعا
- ۹۰/۰۲/۰۸
وای چه وب خوشگلی....
بهتون تبریک میگم به خاطر داشتن همچین وبلاگی............
احساس خیلی خوبی دارم.........دلم واسه امم رضا تنگ شده.........
آخرین باری که رفتیم مشهد مهر بود.....
خوشحال میشم به منم سر بزنین
یا علی