کبوتر غریب دیگر غریب نیست
استاد دلم واست خیلی تنگ شده
خسته نیستم اصلا نه از زندگی نه و از دنیا
خیلی وقته به خوابم نمیایی
امروز داشتم به حرفهایت فکر میکردم
حرفهایت:"... برای شما فقط یه سفارش میکنم انهم این که فقط از خدا بترسید..."
از همه چیز و از همه کس میگذرم. آنهایی که کنار جاده ایستاده اند و میگویند:"دوستت دارم". آنهایی که پشت شیشه قطار بعد از حرکت قطار برایم دست تکان میدهند و اشک میریزند. از آنهایی که برایم لبخند هدیه کردند و گوشهایشان بود برای شنیدن حرفهایم.
الان جاده ها بسته است. نه کسی هست که برایم دست تکان میدادند و نه از آنهایی که دوستم داشتند خبری ست.
من که آرزوی کفشداری حرم امام رضا(علیه السلام) بودم در این دنیای مجازی کبوتر غریبت شدم. بر من ببخشای که من حتی عرضه خادمی تان در این دنیای مجازی نیز نداشتم.
میدانید، کبوتر غریب دیگر غریب نخواهد بود. بعد از سالها به زادگاهش بر میگردد.
مادر جان آرزو داشتم دستانت را در یک مجمع علمی بزرگ در حضور چشمان بزرگان دستانت را ببوسم. ایندفعه میایم و زیر سقف خانه خودمان و در حضور خدا دستانت را خواهم بوسید.
مادر و پدرجانم، میایم تا خدمت کنم خوب میدانم سعادت واقعی هر انسانی در احسان و خدمت به والدینش نهفته است.
آنهایی که باید میرفتند رفتند و ارزشها را به پول فروختند و ماندند تنها اندکی آنهم در حاشیه ها.
هرگز به راهی که میرم شک نخواهم کرد خوب میدانم تا زمانی که با قران هستم هرگز اشتباه نخواهم کرد.
انتظار نداشته باشید کسی به سرنوشتتان گریه کند
امان امان از دست این راهها و جاده ها
عمر تمام میشود اما این راهها تمامی ندارد
کی تمام میشود این راهها
دوستان توجه: این وبلاگ همچنان پابرجا خواهد ماند. فقط یکی از کبوتر ها نقل مکان کرده است!
- ۹۰/۰۳/۱۶
این پستت یعنی خداحافظی ؟
کبوتر غریب به زبانی غریب سخن گفتی ...
جای کبوتر توی ابراست نه تو چاه ...
حتما سر بزن .... نمیخوام وبلاگت و گمش کنم دوست دارم بازم بیام پیشت ...