برای استاد محمود فرشچیان ...
سلام به آقای نگارگر،
سلام به آقای بیداردل ِ بیدار کننده ی اساطیر،
سلام به قلمی که در انگشتان سحّار و هنرمند تو خیرگی می آفریند و بر هرچه ناتوانی است چیرگی می یابد.
سلام به رنگ هایی که تو بر می گزینی و بر پهنه بوم می گسترانی و ذهن و یاد مرا به ضیافت ایرانی ترین هنر شرق فرا میخوانی.
سلام به مکتب مینیاتور هرات.
به مکتب شیراز .
سلام به مکتب اصفهان که تو را پرورید،
سلام به رود رونده زاینده رود که کودکی تو در حاشیه مصفای آن گذشت وبا امواجش روحت در تلاطم افتاد.
سلام بر تابلوی ضامن آهویت +
سلام بر تابلوی یتیم نوازی شیر شب شکن کوفه +
سلام بر اسب بهشتی بی سواری که تو در تابلوی عصرعاشورا آفریدی +
آفرین بر پدری که تو را پرورید،
و همه احترام من نثار مادری که
"دستت بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانت الفاظ نهاد و گفتن آموخت"
این نوشته ها تقدیم شما
و هر چند با تاخیر اما :
تولدتان مبارک
عمرتان مستدام ...
پی نوشت : یادم هست وقتی که داشتم از روی اثر عصر عاشورای استاد طراحی با مداد می زدم چقـــــــــــدر به ظرافت کار شان و زیبایی اش فکرمی کردم
هرچند نهایتا" نتیجه ی کارم آنی نشد که باید، اما قابش کرده ام و تازه کلی افتخار هم می کنم که از روی تابلوی یک انسان بزرگ کپی کرده ام :)
قاصدکی خبر آورد که آمده ای :
و سلام بر تو ای کبوتر سپید و مهربانِ شهر باران های نقره ای
تولد توهم مبارک
ومبارک باشد برتو طواف خانه حضرت دوست
ای من فدای آنکه دلش با زبان یکی است بگو:
چه بویی داشت خاکستر بال فرشته ها نزدیکی پروانگی ات ؟
چه رنگی داشت این میهمانی بی بدیل ؟
برایمان بگو و بنویس از لمس دستان خدا
که تشنه ایم و عطش امانمان نمی دهد ....
کبوتر مهربون وقتی رفتی زیبا ترین حس رو داشتم که می دیدم بالاخره همون وقتی که خودت دوست داشتی به آرزوت رسیدی و مطمئن تر شدم به نیت پاک و قلب مهربونت که همیشه برای همه بهترین ها رو می خواسته و می خواد
شکر برای وجودت حاج خانوم فرشته :)
دعای تو خوب است دعایم کن :*
از خدا می خوام باز هم ببینم برآورده شدن بقیه آرزوهای قشنگت رو