(اینجا مشهد... ساعت ۴ صبح)
امروز احساس می کردم دل تک تک سلول های بدنم برات تنگ شده . دوست داشتم بیام حرم و باز برات قصه بگم.
یادته پارسال این موقع آمده بودم حرم ، برات قصه گفتم . بعد دو تایی چه قدر گریه کردیم؟
به دو دلیل مطمئنم که تو هم خیلی اون شب با من گریه کردی
دلیل اولم اینه که تو طاقت گریه هیچ کس رو نداری و این برای من که 22 ساله اینجا ....دیگه محرز شده
دلیل دومم هم اینه که قصه قصه جدت بود و سیب و عاشقی و ..... مگه میشه یکی قصه سیب بگه و بهشت و عاشورا و ... تو گریه نکنی
حالا هم که نیمه شبه ، ببخشید نزدیک صبحه و من دارم گریه می کنم چون دلم برات تنگ شده
چون نیمه شبه و نمی تونم بیام حرم میخوام از همین جا برات قصه بگم، قصه ای که تا حالا هزار بار برات گفتم:
یکی بود یکی نبود. یک ماده آهو بود 4 تا بره داشت. ماده آهو خیلی تنها بود. هیچ کس نداشت ، دلش هم مثل دل گنجشک ها بود
یک روز یکی بهش گفت : باید بری غربت . باید دل بکنی از وطن
ماده آهو می ترسید. آخه هیچ کس رو نمی شناخت . هیچ کس رو نداشت. جوان بود. تنها بود و.....
یک دفعه تو یک نوری توی قلبش روشن کردی
بهت گفت : میام فقط به خاطر تو. به امید تو. به امید این که مواظب بره هام باشی. هواشونو داشته باشی
بعد دست بره هاشو گرفت و اومد سراغت... .
حالا دل یکی از بره آهو ها برات تنگ شده
چه کار کنه؟؟؟
از بس گریه کرده چشماش داره می سوزه
خودت بگو چه کار کنه که بیای سراغش؟
زخم دلشو ببندی و براش دعا کنی
قسمت بده ؟ به کی؟
به جان مادرت زهرا؟ به جان عمو جان عباست؟ به جان عموی کوچولوی مظلومت محسن؟
چه کار کنه؟ به جان کی قسمت بده که باور کنی... چه کار کنه که بیای سراغش؟
تو فقط لب تر کن
امام رضا بره آهو ها تنهایند، کسی رو غیر از تو ندارن. تو که اینو خوب میدونی
آهو ضمانت می خواد، ضمانت تو رو هم می خواد نه هیچ کس دیگه
می گن از در این خونه برو
کجا؟ بعد این همه سال؟ بعد این همه خواب های خوب دیدن؟ بعد این همه......
می دونی دل آهو هه از چی می سوزه؟
از اینکه بیاد حرم و تو...... به خاطر...............نگاش نکنی
چیزی که داره التماست می کنه
آخ اما رضا دل تک تک سلول هام برات تنگ شده
اگر چه هر روز موقع بیرون رفتن و برگشتن به خونه گنبد قشنگتو میبینم و بهت سلام میکنم
اما تشنه ام . تشنه اینکه بیام و مثل قدیما.....
دلم برای چشات که از پشت اون پنجره فولادی جوری نگاه میکنه که تمام سولهای آدم حسش می کنه تنگ شده
ازت گله ندارم. دوستت دارم . مگه میشه کسی از اون دل مهربونی که تو داری گله داشته باشه
ازت گله ندارم. اگه زیر بال و پرت نبودم خدا میدونه تا حالا باید..............
ازت گله ندارم . از خودم گله دارم که از تو دورم
از خودم گله دارم که دل نازکتو می شکنم
از خودم گله دارم که جای دیگه ای رو غیر از خونه ی تو نمیخوام حتی اگر.....
ازت گله ندارم. اون اون روز که پروندم گم شده بود یادته ؟ چه قدر گریه کردم پیشت. اصلا امید نداشتم که پیدا بشه. تازه اون روز بود که فهمیدم تو چه قدر دل نازکی. تازه اون روز بود که فهمیدم طاقت گریه کسی رو نداری
حالا هم دارم گریه میکنم . میبینی؟ از بس گریه کردم ........
امام رضا این صحرا ترسناکه ، دارم چنگال صیاد ها رو میبینم . به دادم برس
تو رو خدا.
جان عمو جان عباست.
جان مادرت زهرا اگر چه که برادرم بهم گفته هیچ مردی رو به مادرش قسم ندم . منو ببخش چاره ندارم . این هم به خاطر تویه میترسم با این وضعی که دارم بیشتر ازت دور بشم و یک روزی به خودم بیام که .......
امام رضا صبح شد
چه قدر سبک شدم که دوباره برات گریه کردم
ممنون که گوش کردی ... ممنون که نگاه کردی
دلم داشت از دلتنگی برات می مرد
فردا منو ببر تو حرمت . بعد از لای اون مشبک های ضریح هی نگاه کن
نذار غصه بخورم، بذار برات شعر بخونم:
دوســتدارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی
دوستدارم صدات کنم تو هم منو صدا کنم......
مثل آسمان نجیب مثل یک شهاب........پشت پنجره مشبک ضریح چشمهای تو
بذار چشمهاتو دوباره حس کنم
می وزد دو قطره اشک توی چشم من .....
پ.ن:سلام به همه شما دوستان روزه دار...
این متن رو یکی از دوستان عزیزمون واسم فرستادن... از قدیم گفتن نوشته ای که از دل برآید بر دل نشیند!!!... واقعا زیبا بود... مثل همیشه میخوام که واسه همه دعا کنین، مخصوصا برای دوستانی که زحمت میکشن و این متنای قشنگ رو برای من/شما میفرستن...
خدا رو شکر میکنم که یه همچین دوستای خوبی دارم... دوستایی که اگه نبودن این وبلاگ هم نبود... یا شاید هم بود، ولی اینجوری نبود...
نشد که قبل از شب های قدر بیام و التماس دعا بخوام از همتون، با این اوصاف میخوام که واسه همه ی جوونا دعا کنین که انشا الله هممون عاقبت بخیر بشیم...
التماس دعا