السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دعای مادر» ثبت شده است

بدون استثنا و با هر بهانه ای خواهر و برادرهایم مشرف می شوند به خانه ما! حالا بماند زنگ های گاه و بی گاهشان.

مثل اینکه یک تکه از وجودشان هنوز اینجا جا مانده باشد و این انرژی از هیچ جا و هیچ کس بهشان نرسد جز مادر

همه مان همین طوریم ها!

همان وقت‌هایی که شکستنی می‌شویم، همان وقت‌هایی که به هر بهانه‌ای به هم می‌ریزم و دلمان می‌گیرد،کانّه

مامان‌لازم هستیم.

خودمان هم خوب می‌فهمیم مامان ِ خونمان به شدت پایین آمده. و هیچ کس نمی تواند آراممان کند  

و تا وقتی پیشش نرویم و یک دل سیر نگاهش نکنیم حال خوب مان را پیدا نمی کنیم!

مامان که در خانه هست و حالش خوب است خیلی چیزها با خودش دارد. اصلا" خانه آبادی است . بوی خوش

همه جا را بر می دارد

هر چند همه مامان ها در خانه قوانین خاص خودشان را پیاده می کنند امّا با تمام محبت باز هم به تو و غار تنهایی ات

با تمام کتاب ها و جزوات و پخش و پلایی هایش کاری ندارد و تحمل می کند! همه آنچه دوست ندارد را هم تحمل

می کند

وقتی نماز می خواند، وقت هایی که دلم بیشتر برایش می تپد از لای در نیمه‌باز، زل می‌زنم به زنی که قامت بسته و

خم و راست می شود. هرچند این اواخر درد پا و پهلویش باعث شده بیشتر وقت‌ها نمازهایش را نشسته بخواند!

بعضی وقتها دلم می‌خواهد همان لحظه بروم بغلش کنم و توی عطر چادر نمازش غرق شوم. سرم را روی

پاهایش بگذارم و اندازه تمام  صبوری هایش گریه کنم. چرا دروغ؟! من هیچ وقت از این کارها نکرده‌ام. یعنی همیشه

فکر کردم اگر از این کارها بکنم از غصه‌ی من دق می‌کند   

وقتی بلند بلند دعایم می کند ها کیفور می شوم! مامان ها عادت دارند برای همه دعا کنند حتی (همسایه) ....

دست مامان برکت دارد! وقتی هر چیزی را بین مان تقسیم می کند، باز هم اضافه می آید و تمامی ندارد!

این خصلت مادر بودن است

از خدا می خواهم همیشه باشند . باید باشند تا باز هم دور هم جمع شویم. تا به هر بهانه  همه بیایند خانه ما؛

وقت و بی وقت، چرا که مطمئن اند همیشه مادر دستانش پر است از همه چیز و بی حساب و بدون منت می بخشد ....


                                              *************************

                    ولادت امّ ابیها فاطمه صدیقه (س) و روزمادر بر تمام زنان پاک طینت تهنیت


پ.ن : این نوشته برای روز مادر است و تقدیمش می کنم به تمام مادران مهربان و صبور دنیا و مادر خودم،

وهمین جا خاک پای پدرعزیزم را می بوسم و از خدای منّان برایشان سلامتی می خواهم.

بابا جان امتحان کرده ام، بدون گفتن "دخترِ بابا" هایت روزم بی معنی است. بدون شما من تمام می شوم.

دعا می کنم به حق امام رئوف، پدران و مادرانی که در بستر بیماری هستند شفای عاجل یابند.


پ.ن: برای شادی روح تمام پدران و مادرانی که حالا بینمان نیستند هم یک صلوات می فرستیم .


پ.ن: با این مطلب، مجموعه آرشیو مطالبمان به 313 رسید، دلم هوایی امام عصر(عج) شد. نمی دانم حکمتش

چیست. یابن الحسن (عج) یعنی می شود ما در رکاب شما خدمتتان را بکنیم!؟ به حق پهلوی شکسته مادرتان زهرا

پذیرایمان باشید...




یا علی

  • کبوتر سپید


امشب که پر از زمزمه احساسم        تا کرب و بلا رفته مست یاسم

سوگند به آب و به رباب و اصغر          من تشنه مَشک پاره عباسم


البته که اتفاقی نیستید در خاطرم،  وقتی مادرم می گوید "بیمه ابوالفضل فاطمه (س)" هستید

میان شورش این همه فکر، یادتان پرچم صلحی شد

حالا دلم حسابی پر کشیده بین الحرمین و زیارت ضریح و بارگاهتان "السلام علیک یا ساقی عطشان کربلا"


این عکس را مدام میبینم و یادم می آید همان روزهایی که چقدر همین جا ایستادم و برایم مکرر این سوال پیش می آمد که چرا سکوت اینجا بیشتر از باقی مکان هاست؟! بعد به خودم می گفتم : شاید چون علمدار کربلا مرد سکوت بود و موظف به اجرای امر مادر :


*کلام مادر که تمام می شود ناگهان برق غریبی در چشمهایش درخشید با جدیتی بی سابقه اما همراه با ملاطفت مرا از جا بلند کرد، مقابل خودش نشاند و گفت:

ببین!عباس من!

نسبت تو و فرزندان فاطمه نسبت برادر با برادر و خواهر نیست
همچنان که نسبت من باعلی نسبت زن و شوهر نیست
نمیدانم با  دست تضرع کدام دخیل بسته ای یا دعای نیمه شب کدام دلشکسته ای یا نفس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بسته ای ، خدا لباس کنیزی این خاندان را برتنم پوشاند.
این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت.
این وصلت هزاران بار از سر من زیاد بود اگر خدا دست مرا از زمین بلند نمیکرد.
تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده ی بی نظیریم.
اینها تافته ی جدا بافته ی عالمند اینها زمینی نیستند ،آسمانی اند ،خاکی نیستند افلاکی اند.
اینها جانشینان و کارگزاران خدا در زمین اند.
خدا به اهل زمین منت گذاشته که این دردانه های خودرا چند صباحی راهی زمین کرده است
آسمان و زمین و ماه و خورشید از صدقه ی سر اینها آفریده شده است
پدرت معلم مسیح بوده است و در گهواره ی نور ومنادای کلیم بوده است در کوه طور
مبادا پدر را به لفظ پدر صدا کنی!
مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!
مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!
آقای من ! و بانوی من!
این صمیمانه ترین خطاب تو باشد باسروران و موالی ات
مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش گذاری!
مبادا پیش از آنها دست به غذاببری!

مبادا پیش از آنها صحبتی کنی!

مبادا پیش از آنها " آب" بنوشی!

                                        مبادا پیش از آنها " آب "بنوشی!


                                   * سقّای آب و ادب، سیّدمهدی شجاعی، عباس امّ البنین، صفحه 37


پ.ن : یادم هست در همان بازه زمانی چندین نفر را پیش از آنکه به خانه ابدی شان ببرند برای زیارت به این مکان مقدس می آوردند و من چقدر بهشان غبطه خوردم ....

پیش از ترک این سرای فانی، چه ضمانت کنندگانی راهی شان می کردند....

یا ساقی عطشان کربلا، یا قمر بنی هاشم اغثنی....

پ.ن2: اگر دلتان هوایی شد و شکست برایم و همه کسانی که التماس دعا گفتند دعا کنید که بسی محتاج به دعاییم


پایان نگارش مطلب : 3:00بامداد

  • کبوتر سپید

با آوردن نام مشهد و خاصه امام رضا (ع) قطعا" یاد خاطره ای از امام رئوف و روضه منوره می افتیم. هیچ زائری نیست که مشهد رفته باشه و امام خوبی ها میزبانی کم نظیرش را در حقش تموم نکنه. این ها را با به ضرس قاطع می گم. آمار خاطره های بلاگ این رو نشان می دن و خاطره های نابی که هر بار با رفتن برای خودم رقم خورد و از امام رئوف می خوام به حق دردانه اش باز هم قسمتم کنن ....

سال 88 دو اتفاق مهم تو حرم امام برام افتاد

این عکس منو یاد یکی از اون دو خاطره انداخت و حلاوت این دیدار رو یادم آورد

نمی دونم برای چند نفر این اتفاق رویایی افتاده باشه ....




سال 88 با خانواده رفتیم پابوس آقا ....

یه شب بعد از نماز مغرب، به مادر گفتم من می خوام تا صبح حرم بمونم و همین پیشنهاد با موافقت دو خواهرم و خود ایشون مواجه شد و اونها هم گفتند خوب با هم می مونیم!

دقیقا" یادم نیست پدر و بقیه هم موندن یا برگشتن محل اقامتمون! به هر حال ما تا صبح نشستیم تو حرم، هر کدوممون یه گوشه ای و ذکر گفتیم و شب فوق العاده ای برامون شد تا وقت نماز صبح ....

چون خواهر زاده م همراهمون بود و اون وقت صبح مسلما" خواب! همه نمی تونستیم بریم برا نماز جماعت، مادر گفت شما برید برا نماز و من می مونم پیش بچه! امّا من چون خوب می دونستم مامانم دلش می خواد نماز جماعت بخونه گفتم نه مامان شما برید بعد من نمازمو می خونم ...

بعد از نماز جماعت با خواهرم رفتم برای تجدید وضوی نماز صبح ام  – برای رسیدن به محل اقامه نماز باید از مقابل ضریح، یعنی دقیقا" همین عکس می گذشتیم . امّا با کمال ناباوری همین که وارد این قسمت شدیم، درها رو پشت سرمون بستن!!!!  یعنی کلا" درهای ورود و خروج رو بستن  .....


من موندم و خواهرم و چندتا خانوم دیگه که تعدادشون شاید به شمار انگشتای دست هم نمی رسید

اولش من و خواهرم نگران این شدیم که حتما" بقیه و بیشتر از همه مادر نگران می شه که ما کجا موندیم و... حتی خواهرم بهم گفت آخه تو که وضو داشتی! و من جواب دادم که : " وضو نور است وضو روی وضو نورالالا نور " :) همون لحظه خانومی که حرفامونو میشنید گفت : نگران نباشید خدا رو شکر کنید که اینجا موندین. گویا قرار بود همون روز یکی از بزرگان تشریف بیارن و ضریح رو غبار روبی کنن  ....

برای همین عده کثیری رو بیرون کردن و درها رو بستن

چه صفایی داشت اون زیارت که راحت، بدون اینکه هیچ مزاحمتی برات ایجاد کنن با امامت حرف بزنی و درددل کنی؛

اون لحظه یاد این افتادم که قطعا" مادر برام تو نمازش دعا کرد و یاد اینکه  هیچ وقت سعی نمی کردم و سعی نمی کنم برای رسیدن به ضریح مطهر آقا  دل زائرای دیگه رو بشکنم و داغونشون کنم *** و اون لحظه این هدیه آقا به من بود ....


اون روز ما اجازه داشتیم 2 – 3 ساعتی کنار ضریح بمونیم و یه دل سیر با امام مهربونمون حرف بزنیم

وه که هیچ وقت این محبت آقا از ذهنم پاک نمیشه

من، دعای مادر، امام رئوف (ع)

یا امام رضا ممنونم

ممنونتم امام خوبی ها

.........................................................................................................................................................

*** یه موضوعی که هر وقت به مشهد الرضا مشرف می شم خیلی غصه دارم می کنه نحوه زیارت زائران آقاست ...

از اوضاع قسمت برادران که خبری ندارم  اما چیزی که در قسمت خانوم ها می بینم برام ملموس نیست

عشق به امام رئوف هست ؟ قبول

دوست داشتن واقعی هست ؟ قبول

اما این طوری هم فکر می کنم اصلا" درست نیست ! اصلا" درست نیست ! اصلا" ....

من با زیارت ضریح مخالف نیستم ، اما می گم فرهنگ زیارت درست رو یاد بگیریم . حرمت ها رو نشکنیم ،کسی که کل حجابش از سرش می افته برای رسیدن دستش به پنجره ها ، کسی که به هرررررر طریقی می خواد آقا رو زیارت کنه ، زیارتش چقدر قبوله ؟

خودم شاهد بودم که رو به روی ضریح دختر جوونی که می خواست مادرش رو (که از قضا بیماری قلبی هم داشت) به زیارت ببره برای زائران دیگه الفاظ بدی به کار بردن و وقتی گفتم :"خانوم؛ رو به روی آقا وایستادین، آقا ناظر ماست این حرفا چیه می گید، بنده رو هم بی نصیب نذاشتن!

از طرفی اون مادر بیمار و پیر هم دلش می خواست دستش به ضریح برسه تا دلش آروم بگیره

روی صحبتم با خادمان حرم آقاست :

خادمان محترم و عزیز : ک ن ت ر ل ----- حالا که امام رئوف انتخابتون کردن پس تو انجام مسئولیت تون اهمال نکنید

خدمت به امام رئوف فقط گفتن "رد شوید و تجمع نکنید" نیست

یه سیاست خوبی که در کل سفر کربلا و در تمامی حرم ها می دیدم "کنترل زائر از سوی خادمای حرم بود ،اون هم به شکلی کاملا" مؤدبانه! هر قسمت ضریح یه خادم روی 4 پایه ای کوتاه ایستاده بود و  از یک طرف وارد صف پویای زیارت کنندگان می شدی که با میله ای حدود یک متر از ضریح فاصله داشت و با طیب خاطر  زیارتت را انجام می دادی، هم دستت به ضریح می رسید هم سر فرصت برای همه دعا می کردی و هم یاد فشار قبر نمی افتادی! هر کسی هم که این صف جاری رو ثابت نگه می داشت با پر طاووس یادش مینداختن که مؤمن! باید حرکت کنی  "

 

 همین موضوع  در مسجد کوفه هم دیده می شد تازه فکرش را بکنید اگر قرار بود این همه زائر که محل ضربت خوردن مولای متقیان را زیارت می کردند می خواستند یکباره هجوم ببرند چه فاجعه ای  پیش می آمد ....

  • کبوتر سپید