در حریـــم قدسیت بـــال مناجــاتی بده
گنبــــدت دل می برد وقت مـــلاقاتی بده
دستهایم خالی از پیش است سوغاتی بده
من فقـــیرم تکه نــــانی بهر خیـــــراتی بده
از کــنار تو گدا با دســت خــالی رد نــــشد
نیست عاقل هر کسی دیوانه ی مشهد نشد
از دم گرمت مسیحا صــاحب دم می شود
بی تو باشم حضرت خورشید سردم می شود
نان برای خــوردن و بـــردن فراهـم می شود
من زیادیم مگر از ســـفره ات کـــم می شود
ما لــــب تشنه لـــب دریایمان پیش شماست
هر کجا باشیم هم یک پایمان پیش شماست
این حرم را چشمهای تــار می خواهد چکار
پنجره فولاد تو بیــــــمار می خواهد چکار
دل به تو بسته طــــناب دار می خواهد چکار
خوب مداوایش کند اســـــرا می خواهد چکار
پنـــجره فولاد تو بیــــمار را آورده است
تو
جوابش
را
بده
دکتر
جوابش
کرده
است