السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶ مطلب در بهمن ۱۳۸۸ ثبت شده است

اولین باری که دیدم سرش باند پیچی شده بود فکر کردم تصادف کرده اما بعدا فهمیدم با سه نفر مست مشروب خوار درگیر شده بود و نامردها از پشت سر تیغ زده بودند. شانس آورده بود که تیغ به گردنش نخورده بود. البته خودش بوکسور بود و بقول خودش حریف هر سه تا شده بود.

خیلی زود دوست صمیمی ام شد. یکی از ویژگیهای بسیار خوبش عشقش به آقا امام رضا (علیه السلام) بود.

مدتی بود که دچار کمردرد شده بود و بعضی موقعها بخاطر این درد در حفظ تعادل دچار مشکل شده بود.

چندبار رفته بود دکتر و همه گفته بودند دیسک کمر ست و یک سری تمرینات ورزشی و دارومسکن داده بودند. اما اینا مشکل گشا نبود. هر روز وضعش بدتر از قبل میشد.

پیامکی آمد. دوستم نوشته بود :"  ؟؟؟ از خواهرتون که دکتره بپرس ببین میدونه آتوکسی فریدریک چیه؟"

اولش فکر کردم نام یک دانشمنده یا نام دارویی.

اما بعد فهمیدم یه نوع بیماری ست. یک بیماری ژنتیکی نادر و خطرناک که بتدریج اعصاب بدن را از کار میندازه.

حالا فهمیده بودیم همه اون کمر دردها بخاطر چی بوده. دوستم از من قول گرفت که در مورد این بیماری بادیگر دوستانش صحبت نکنم. نمیخواست کسی برایش دلسوزی کنه.

دوستم قبل از فهمیدن بیماری اش یه ادم بسیار معنوی بود و این بیماری هم بر معنویتش افزوده بود. نه تنها خودش را نباخته بود بلکه با روحیه ای بالا با مرگ دست و پنجه نرم میکرد.

هرماه وضعش خرابتر میشد. حتی برای بلند شدن نیز محتاج دیگران بود. اعصاب صورتش کم کم داشت از کار می افتاد. سرفه های خشک شروع شده بودند.

لعنت بر این سرفه های خشک.

با اون وضع خرابش تک و تنها بلیط قطار واسه مشهد گرفته بود و در سرمای زمستان بدون اینکه کسی بفهمه از مراغه به سمت حرم اقا ثامن الحجج یعنی تنها چیزی قبل و بعد از بیماری به آن عشق میورزید، حرکت کرد.

ماهها گذشت همه نگران حالش بودند اما خودش روحیه اش بسیار بالا بود. انگار نه انگار که دچار بیماری ناعلاجی ست. من خودم روزهایی که باهاش بودم را هرگز فراموش نمیکنم سرشار از روحیه و انرژی. هرگز از خدا شکایت نکرد هرگز نگفت چرا من؟

می گفت: میبینی خدا چقدر منو دوست داره که از بین اینهمه ادم منو واسه این بیماری انتخاب کرده؟

می گفت: تحمل این بیماری برایم بسیار راحتتر از تحمل دیدن انسانی ست که دچاراین بیماری شده باشد.

دکترها همه اظهار ناامیدی کرده بودند.

...چند سال گذشت...

داشتم اشک میریختم اشکهایم از گونه هایم جاری میشد و روی دستان و صفحه کلید میافتاد. داشتم تایپ میکردم تا بدوستانم بگم که دوستم میتونه ده سال بیشتر زندگی کنه. پزشکان گفته اند بیماری اش کنترل شده و حتی این جای امیدواری هست که بیماری کلا مهار بشه.

داشتم اشک میریختم... اشک شوق...

"با تشکر از یه دوست"

  • کبوتر سپید

سلام بر آن امام
روزى که دیده به جهان گشود
روزى که نگاهش را از این سراى فروبست
و روزى که به رستاخیز برخواهد خاست

***

روز عجیبى بود. فرستاده مأمون ـ خلیفه عباسى ـ آمده بود تا امام را از مدینه به سوى خراسان روانه کند. چهره و حرکات امام ، همه و همه، نشانه‏هاى جدایى بودند. وقتى خواست با تربت پیامبر(ص) وداع کند، چند بار تا کنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدایى را .

طاقت نیاوردم. جلو رفتم و سلام کردم. به خاطر مسافرت و این که قرار بود امام به جاى مأمون در آینده خلیفه شود، به ایشان تبریک گفتم، اما با دیدن اشک امام ، دلم گرفت. سکوت تلخى روى لب‏هایم نشست. امام فرمودند:

"خوب مرا نگاه کن!... حرکتم به سوى شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست... سجستانى! ... بدن من در کنار قبر هارون ـ پدر مأمون ـ دفن خواهد شد."

***

فرا رسیدن آخر ماه صفر، سالروز شهادت

یاور ضعفا و یار فقرا،

حضرت امام علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام)،

را به تمامی مسلمین جهان و به خصوص شما دوست گرامی تسلیت عرض میکنم.



لینک واقعه ی جانگداز شهادت امام رضا (ع)



  • کبوتر سپید

سلام بر فرستاده خدا،

سلام بر تو اى دوست خدا،

سلام بر تو اى برگزیده خدا،

سلام بر تو اى امین الهى

گواهى مى‌دهم که تو خیرخواه امتت بودى،

و در راه خدا تلاش فرمودى،

و او را خالصانه بندگى کردى،

تا آن گاه که مرگت فرا رسید،

پس خداوند تو را پاداش دهد، برتر از هر پاداشى که پیامبرى را از سوى امّتش داده است،

بارالها!

بر محمّد و خاندانش درود فرست؛ برترین درودى که بر ابراهیم و خاندانش فرستادى،

تو ستوده و بزرگوارى.

***

از انس بن مالک روایت است که چون از دفن پیغمبر فارغ شدیم حضرت فاطمه (س) سوی من آمد و گفت ای انس چگونه نفس شما همراهی کرد که خاک به صورت پیغمبر خدا (ص) بریزید. سپس گریست و فرمود:

یا ابتـاه اجاب ربّاً دعـاه ... پدر جان پاسخ داد پروردگار حق که او را دعوت کرد

یا ابتاه من ربّه ما ادناه ... پدر جان به پروردگار خود چه نزدیکی

  • کبوتر سپید


  • کبوتر سپید
عمر سعد دستور داد سرهای شهدای کربلا را از تن جدا سازند. پس سرها بریده شد و تعدادشان به هفتاد و هشت سر رسید. قبیله کنده سیزده سر را برداشت و عشیره ی هوازن دوازده سر، تمیم هفده سر، بنی اسد شانزده سر، مذحج هفت سر و به دیگر لفراد لشکر سیزده سر رسید.

اینان سرها را به کوفه بردند و از آنجا ابن زیاد سر امام حسین (ع) و دیگر سرهای مطهر از خاندان و اصحابش را به همراه بانوان اسیر او به شام نزدیزید فرستاد. اما در اینجا نیز شاهدیم که سیدالشهدا (ع) از تبلیغ دین و رسوایی عمل ظالمین حتی در این حال دست برنداشته و در هنگامی که سر مطهرش بر بالای نیزه بود، به تکمیل نهضت مقدس خود که در راه آن خون بهره مند گرداند.

اما صد افسوس که این منادی حق و هدایت جزبا فهم هایی اندک و دلهایی مهر خورده و گوشهایی ناشنوا روبرو نمی گشت.

ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة: خداوند بر دلهاشان مهر نهاد و بر گوشها و چشمهاشان پرده است.

ابن زیاد، بدسگالی و گمراهی را به جائی رساند که دستور داد سر شریف امام (ع) را در محله ها و کوچه های کوفه بگردانند. زید بن ارقم گوید:

من در بالا خانه ام بودم که سر را بر روی نیزه ای از برابرم عبور دادند، در آن حال شنیدم که این آیه را می خواند:

ام حسبت أنّ أصحاب الکهف و الرّقیم کانوا من آیاتنا عجبا: آیا گمان نمودی که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های ما جای شگفت بودند؟

پس موی بر تنم ایستاد و گفتم: حکایت سر تو عجیب تر و شگفت تر است.

همچنین در بازار صیارفه سر آن حضرت (ع) را نگه داشتند. در آنجا غوغا بود. امام (ع) خواستند انظار را متوجه خود سازند. پس اِه از گلو برکشیدند. مردم به سوی ایشان جلب شدند درحالی که سخت شگفت زده بودند. پس شروع به قرائت سوره ی کهف فرمود تا این آیه که فرمود:

إنّهم فتیةٌ آمنوا بربّهم وزدناهم هدیً، فلم یزدهم إلّا ضلالاً: آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده و ما به هدایتشان افزودیم... ولی این ارائه ی آیت جز بر گمراهی اینان نیفزود.

حاضران که تا حال چنین چیزی ندیده بودند و از گلویی بریده صدایی نشنیده بودند مبهوت بر جای ماندند و نمی دانستند چه کنند.

و نیز به هنگامی که سر آن بزرگوار را بر درختی در کوفه قرار دادند، این آیه از امام (ع) به گوش رسید:

و سیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلبٍ تنقلبون: و زود است که آنان که ستم نمودند بدانند که چگونه واژگون و سرنگون خواهند شد.

هلال بن معاویه گوید: شنیدم سر حسین (ع) حامل خود را مخاطب قرار داد و فمود: بین سر و بدنم جدایی انداختی، خداوند بین گوشت و استخوانت جدایی اندازد و تو را نشانه و عبرتی برای جهانیان قرار دهد. پس آن ملعون تازیانه بلند نمود و بر سر مطهر امام (ع) فرود آورد.

سلمة بن کهیل روایت می کند که به گوش خود شنیده که سر سیدالّشهدا (ع) در کوفه بالای نیزه این آیه را تلاوت می نمود:

فسیکفیکهم الله و هو الّمیع العلیم: پس زود است که خدا امر تو را کفایت کند و او شنوای داناست.

ابن وکیده نیز قرائت قرآن را از امام (ع) شنیده است، اما او شک نمود که چگونه ممکن است سربریده سخن بگوید. پس حضرت (ع) او را مخاطب قرار داد و فرمود:

ای پسر وکیده، آیا نمی دانی که گروه امامان نزد پروردگارشان زنده اند و از روزی او بهره ورند؟

پی او بیشتر متعجب شده و با خود می گوید که سر را به سرقت برده و آن را دفن سازد، اما امام (ع) وی را از این کار باز می دارد و می فرماید:

ای پسر وکیده، به این کار راهی نیست، ریختن خون من توسط ایشان نزد خداوند بزرگتر از بلند نمودن سر من بر نیزه است، آنان را واگذار که بزودی خواهند دانست، آن هنگام که گردنهایشان با غل و زنجیر (به سوی آتش) کشیده شود.

جالب توجه آنکه در تمام این احوال خون تازه از سر مطهر امام (ع) قطع نشده و از آن بویی خوش به مشام می رسید!!!

چه کسی قبل از این دیده یا شنیده بود که سر بریده ای به زبانی فصیح سخن بگوید؟ آیا زاده ی میسون می توانست در برابر این اسرار الهی مقاومت کند؟ یا نور خدا را خاموش سازد؟ کلاّ و حاشا!

... همسر یزید (هند) در رؤیا مشاهده نمود که مردانی از آسمان فرود آمدند و در گرد سر حسین (ع) گردیدند و بر او سلام می کردند. چون بیدار گشت، نزد سر آمد، پس دید که نوری در اطراف آن پرتوافشان استو هند یزید را طلبید تا ماجرا را برای او بازگوید، اما او را در یکی از اتاقهای قصر یافت که می گرید و می گوید: مرا با حسین چه کار!! معلوم شد که او نیز همان خواب همسرش را دیده است.

... به هر حال، چون موج ملامت علیه یزید بالا گرفت، او از آشوب و انقلاب مردم ترسید و بر آن شد که امام سجاد (ع) و اهل حرم را به وطنشان بازگرداند و خواسته ی ایشان را برآورد و سر شریف ابا عبدالله (ع) را همراه ایشان سازد تا در کربلا به جسد ملحق و دفن سازند.

پ.ن1: سلام به همه ی دوستان

فرارسیدن اربعین حسینی رو به همه ی شما تسلیت عرض میکنم... این متن رو خیلی خیلی دوست دارم، ازتون می خوام که حتما تا آخرش بخونین...

پ.ن2: ای خدای حسین (ع)! آستان تو بر پابرهنگان و گمنامان و از قلم افتادگان و مُهر باطل خوردگان، گشاده تر است، ما را از این آستان کرامت محروم مکن

الهی کربلایی بشین... التماس دعا...

  • کبوتر سپید

با سلام به همه ی دوستان

نمی دونم چه طور شد که این متن رو گذاشتم...

اظهار نظر هم نمی کنم درباره ی متن... درست یا غلطش با خودتون...

اگه هم می خواین در این مورد بحث کنین، لطفا!!! جوری باشه که به هیچ قشری توهین نشه...

التماس دعا

متن اصلی در ادامه ی مطلب...

  • کبوتر سپید