السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

برای سومین بار دل کندم از شهری که پر بود از  هجوم هجو ها و نابسامانی ها

پر بود از غبار و همهمه و دل بستن ، دل بستن به قید و بند هایی که  پاهایم را می فشرد به زمینی که نمی گذارد پیش تو بیایم

دعوت شدم

تو مرا صدا زدی ...

آمدم به خانه ات معبود من ؛ گفتند اعتکاف حج فقراست ...

از میان تمام آدم های شهرم کشیده شدم به خانه ات ، به خانه ای که فقط من  بودم و تو ... به دور از هر زرق و برقی

ساده و صمیمی

دلم را آوردم تا از همجواری با آیه آیه کتاب بی بدیلت صیقلی اش کنم                                           

 

تو را به اسماء پاکت صدا زده ام

الغوث الغوث سر دادم

به عمه سادات  متوسل شده ام تا دستان پر زخمم را بگیری و مرا به آسمان لایتناهی ات دعوت کنی

قلبم را که پر بود از دردهایی  که  نمی شود شمرد  به در خانه ات آوردم، اشک ریختم،نجوا کردم غصه هایم را ،نداشته هایم را،شکایت هایم را آرزو هایم را و تو چه صبورانه و مهربانانه شنیدی و به گوش جان پذیرفتی و مرهم نهادی اش ....

و چه عاشقانه  گناهانم را به ازای سفری  پر معنا خریدی

الحمد الله رب العرش العظیم ....

عکس پست:        

  • کبوتر سپید

 چند روزی بیشتر به میلاد مولود کعبه امیر المومنین علی (ع) نمانده ،  هیچ وقت نمی شود از علی (ع) گفت و حضور فاطمه  (س) را در کنارش حس نکرد

همیشه در کنار تبریک هایم دوست دارم دعا کنم نه برای خودم که برای همه مان ؛ دعا هایم این بار متفاوت است

پدرم را خیلی دوست دارم و بر دست هایش بوسه می زنم و روزش را تبریک می گویم و برای همه پدران سرزمینم آرزوی سلامتی می کنم ، اما می خواهم دعایم برای همه پدر ها و مادر ها باشد؛

دعایی از سوی ما بچه ها برای قلب های مهربان پدران و مادرمان :

خدای خوبم

 کمک کن با پدر و مادرم مثل مادری مهربان با بچه اش رفتار کنم

کاری کن انجام دادن خواهش های  آنها به نظرم از خواب آدم خسته شیرین تر و از جرعه ای در کام تشنه گواراتر باشد. آرزوی آن ها بشود آرزوی من و خوشحالی آنها از خوشحالی خودم برایم مهمتر باشد....

هر کار کوچکی برایم می کنند به نظرم بزرگ  و هر کاری برای آنها می کنم به نظرم کوچک بیاید

صدایم را پیش آنها آهسته کنم و رفتارم نرم باشد.دلم را از محبت شان پر کن واخلاق مدارا و رافت به من بده.

خدایا به آن ها به خاطر تربیت کردن من پاداش بده و به ازای هر رنجی که برای محافظت من در کودکی کشیدند به آنها اجر...

آمین یا رب العالمین

پ.ن :  برداشتی آزاد از مناجات امام سجاد (ع)

  • کبوتر سپید

خدایا!

خدایا مهربانیت را نظاره می کنم هر لحظه تا همیشه

خدایا می بینم رحمت هایی که از سویت برایم به ارمغان می آیند

سو سو می زنند آرزوهایمان برایمان

آری من اینجایم؛ امشب دستهایم را دراز میکنم رو به آسمان پر رمز و رازت و  سوگند می دهمت به اسماء جمیل و با عزمتت که امشب عرش و فرش پر است از لمس این اسماء ناب

که ای معبودم

ببخش بر من از هرآنچه تو خود بر بهترین بندگانت بخشیده ای...

من اینجا منتظرم هر لحظه تا همیشه...

 

پی نوشت: دوستان التماس دعا از همگی،برای کبوتر ها و غیر کبوترهای مسلمان!

عکس پست:        

  • کبوتر سپید

استاد دلم واست خیلی تنگ شده

خسته نیستم اصلا نه از زندگی نه و از دنیا

خیلی وقته به خوابم نمیایی

امروز داشتم به حرفهایت فکر میکردم

حرفهایت:"... برای شما فقط یه سفارش میکنم انهم این که فقط از خدا بترسید..."

 

از همه چیز و از همه کس میگذرم. آنهایی که کنار جاده ایستاده اند و میگویند:"دوستت دارم". آنهایی که پشت شیشه قطار بعد از حرکت قطار برایم دست تکان میدهند و اشک میریزند. از آنهایی که برایم لبخند هدیه کردند و گوشهایشان بود برای شنیدن حرفهایم.

الان جاده ها بسته است. نه کسی هست که برایم دست تکان میدادند و نه از آنهایی که دوستم داشتند خبری ست.

من که آرزوی کفشداری حرم امام رضا(علیه السلام) بودم در این دنیای مجازی کبوتر غریبت شدم. بر من ببخشای که من حتی عرضه خادمی تان در این دنیای مجازی نیز نداشتم.

میدانید، کبوتر غریب دیگر غریب نخواهد بود. بعد از سالها به زادگاهش بر میگردد.

مادر جان آرزو داشتم دستانت را در یک مجمع علمی بزرگ در حضور چشمان بزرگان دستانت را ببوسم. ایندفعه میایم و زیر سقف خانه خودمان و در حضور خدا دستانت را خواهم بوسید.

مادر و پدرجانم، میایم تا خدمت کنم خوب میدانم سعادت واقعی هر انسانی در احسان و خدمت به والدینش نهفته است.

آنهایی که باید میرفتند رفتند و ارزشها را به پول فروختند و ماندند تنها اندکی آنهم در حاشیه ها.

هرگز به راهی که میرم شک نخواهم کرد خوب میدانم تا زمانی که با قران هستم هرگز اشتباه نخواهم کرد.

انتظار نداشته باشید کسی به سرنوشتتان گریه کند

امان امان از دست این راهها و جاده ها

عمر تمام میشود اما این راهها تمامی ندارد

کی تمام میشود این راهها

 

همه شما را به خدای بزرگ میسپارم.

 

کبوتر، پر!!! 

 

دوستان توجه: این وبلاگ همچنان پابرجا خواهد ماند. فقط یکی از کبوتر ها نقل مکان کرده است!

 

  • کبوتر سپید

مرقد امام خمینی(ره)

 فوتو بای: کبوتر رضوی!

زنده تر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشتِ عطش از نامِ زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگِ شما گریه کنیم

  • کبوتر سپید

دلنوشتی برای آقایم مولایم حضرت رضا (ع) ...

برای کسی که ذره ذره وجودش ساخته شده نام حضرت رضا(ع) ست… شب و روزش رضاست ...  تار و پود و روح و روان جسم خاکی اش با ضریح معطر حضرت رضا (ع) در هم تنیده … و قطره قطره ی اشک چشمانش را از گنبد طلای ایشان دارد … توی قلبش دنیای دیگری دارد با آقا ... هر بار که دلش از دست این زمانه و روزگاری که گاهی دلش را عجیب سخت می شکند  !  میگیرد  دلش را بر میدارد و می بردش پیش آقای حکیمش  بلکه دوایی مرهمی که نه !!! یک قلب نو ارزانی اش کند ! قلبی که دیگر برای مشکلات این دنیای خاکی و زودگذر که در چشم این بنده های اسیر خاک گاهی بزرگ جلوه می کند ! دیگر آبدیده شده !!! حالا فقط دلش برای حرم رضایش تنگ می شود و خدای حضرت رضا (ع).

 حالا نه تنها بیماری های جسمی اش فراموشش شده بلکه روح و روانش هم تازه و نو شده ! بهاری شده !  به رسم خود بهار !

 حالا شما می خواهید از حضرت رضا (ع) خاطره بنویسد !!

چه بنویسد ...

گفتم از نور چشم نورانی ای بنویسد که مدیون گنبد  طلای رضاست !

 از خود چشم های مریضم بپرسید که هر بار پر شده از خستگی ها !! شفایش را فقط از حضرت رضا (ع) گرفت و گنبد طلایی و نورانی اش ! بینایی بخشید به این چشم های کور و نابینا ! که گاهی خالقش را هم حتی از یادش می برد ! و نعمت های ریز و درشت که خدایش به او بخشیده فراموشش می شود !

یا از دل بنویسد ...  اما دل !  دل ! وای که چه کلمه ی زیباییست این «دل» ! که خیلی زود دلش لک می زند می گیرد می شکند باز بهاری می شود و باز ... خلاصه رسم خودش را دارد ! که هنوز هم که هنوز بعد از کلی سر و کله زدن با این دل ! هنوز هم نشناخته ایم اش !!!

گاهی بهانه ی کربلای سید الشهداء را میگیرد و گاهی بهانه ی امام غایبش ! گاهی هنوز به جمعه نرسیده بهانه ی گیر می شود ! و تو هستی که باید خوشش کنی به جمعه یا  جمعه های بعدی !

از پاهایی بگویم که برهنه می شوند به عشق مولا !! می روند و می روند تا برسند به دم درب ورودی اش !! می نشیند . خستگی در می کند !

پای فقیری که توان طواف خانه ی خدا را ندارد ! اما به عشق خدایش میگردد به دور یکی از عزیزترین های خدایش !! میگردد و میگردد  تا برسد به خود خدا ....  هرگز خسته نمی شود از پیاده رفتن در خاک بهشتی خراسان !

اذنش دخولم را میگیرم ! دلم خوش است که اذنم داده ای آقا جان !

از کدام روز بنویسم !  

توی دلم پر از عقده هاست ... عقده کربلا ... عقده ی جمکران و حرم نورانی خواهرت فاطمه معصومه (س)... عقده ی بقیع .. . عقده جمعه ها .. . عقده ی غریبی ها ... شلمچه ها ... چزابه ها ... دوکوهه ها ...  تنهایی ها ... بی کسی ها ...غریبی ها ... که اگر حرمت نبود! اگه نبودی آقا ... دلم می شکست ! چه شکستنی !  این همه عقده را کجا خالی کنیم آقا جان !‌

آقا جان آخر سفر کربلایم را ازتون میگیرم . دست این گناهکار را هم بگیرید آقا. چندی است که دلم بد جور هوای کربلا  را کرده ! میگویند سفر کربلا از شما گرفته اند آقا جان ! من هم کربلا را از تو میخواهم ! اول به اذن خدا بعد هم اجازه ی خود شما !

نمی دانم آقاجان ! چه قدر توصیف شما و حرمتان سخت است ! چقدر اشک می برد !  از غریبی ات چطور بنویسم !‌ میگویند خواهرت معصومه (س) را خیلی دوست داشتی ! میگویند خیلی به هم وابسته بودید !‌ خواهری که از طاقت دوری شما را نداشت ! خواهری که برای دیدار شما راهی مرو شد ...

هزار بار نوشتم و باز نوشتم اما باز ناتوانتر از هر بار ...

خاطره از دوست عزیزمان فاطمه خانوم

 

پی نوشت: دوستانی که تمایل دارن تو وبلاگ امام رضا(ع) لینک بشن لطفا آدرسشون رو در نظرخواهی این پست قرار بدن تا ما بعد از بررسی و زدن مهر تایید بتونیم لینکشون کنیم!

 

عکس پست:        

 
  • کبوتر سپید
  • کبوتر سپید

به پاکی نگاه هایت قسم ، به حرمتِ خواب هایی که به خاطرِ من پریشان شد ...
به شب های بیداری ات،
به چشم های چروک و دست های همیشه نوازشگرت قسم...!
جوانی ام را فدای قامتِ خمیده ات خواهم کرد...
مادر ...!

  • کبوتر سپید

به سرم زد که نامه بنویسم، به تو که پلک هات سنگین است

چشم هایم به واقعیت ها ، بی تو اما همیشه بد بین است

من تصور نمی کنم هرگز، پدرم توی جنگ مرده ولی

مادرم گفته شهر می داند ، روح بابا کنار پوتین است

مادرم فکر می کند که مرا، می تواند شبیه کودکی ام

لا به لای دروغ های قشنگ، بفریبد اگرچه غمگین است

تف به این زندگی که می خوابم ، تف به این زندگی که بیدارم

پدرم زیر تانک مرده اگر، سفره ی ما هنوز رنگین است

فکر هایت همیشه قلابی است، دست هایم  هنوز می لرزد

چشم هایم شبیه خرمشهر ، سال ها می شود که خونین است !

 

شاعر: آزاده بشارتی

عکس پست:   

 

  • کبوتر سپید