ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار از او من کس نمی دانم جز او مستان سلامت می کند
ای ابر خوش باران بیا، وی مستی یاران بیا ای شاه طراران بیا، مستان سلامت می کند *
آنقدر نیامده اید و ندیده ایم تان که توی آل یاسین به شما به اسم "مأمول" ** سلام می کنیم
دیگر این روزها داشتن و دیدنتان آرزو شده.... ما که دلمان گرم است
آخر شما از آن دست آرزوهایی هستید که حتما" یک روز برآورده میشوید، مستجاب می شوید؛ حتی اگر یک روز به آخر دنیا مانده باشد.
کاش ببینیمتان و بشناسیمتان و "پا دوی تان" *** بشویم ...
* مولانا جلال الدین محمد بلخی
** مأمول یعنی آرزو شده «السّلام علیک ایّها المقدّم المأمول »
*** و المسارعینَ الیه فی قضاء حوائجه /دعای عهد
توی نماز دعا می کنی برای خودت
«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»*
انگار دعاها همه شان مستحب اند! نه!؟
جز یک دعا... همین دعایی که در حق خودت می کنی،
«خدایا
ما را به راه مستقیم هدایت کن». راه مستقیم؟ یعنی نه شرقی، نه غربی! نه افراط، نه
تفریط. نه تند، نه کند... گرمازدگی مرض است. یخ زدگی هم بد است. نه خوب است آدم یخ زده باشد، نه
خوب است آدم گرمازده باشد... آمین... * فاتحه الکتاب آیه 6
غلامش را برای کاری صدا زد.* جوابی نشنید. برای بار دوم و سوّم صدایش زد، باز هم جوابی نیامد.
جلوتر رفت و
پرسید: پسرم! نشنیدی صدایت میزدم؟!
- چرا شنیدم.
- پس چرا جوابم را ندادی؟!
- چون از شما نمیترسم!
امام رئوفم حکایت من حکایت همان غلام شده خواستم بگویمتان همه این بارهایی که من را صدا زدید و نیامدم و گوش نکردم و سر به راه نشدم همه اش همین دلیلش بوده آخر خیـــــــــــــــــــــــلی مهربانید. من از شما نمی ترسم!
* سید الساجدین حضرت سجاد (ع)
با اینکه برف روی تک تک برگ هاش نشسته بود اما باز ساقه های شمعدانی ام بلند شده و برگ هایش تُنُک.
داشت از بی نوری می مُرد... اما خسته نمی شد از تلاش... هـــــــــــی خودش را می کشاند بالا.... می کشاند بالا....
نور گدایی می کرد و می کند
بی قواره شده، عوضش هر روز از بی کرانه خورشید شاید به قدر ذره ای رِزقش بشود.
من ولی به قدر همین شمعدانی هم عزم ندارم!
که خودم را بکشانم بالا، که نور گدایی کنم
که دلم از بی نوری نمیرد...!
" در ظلمت ِ من پنجره ای باز کن از نور"
قانون آفرینش هستی،به خطِ توست
بی تو اساس زندگی از بیخ و بُن وِتوست
اصلا بزن! بکُش ! ولی آزادمان مکن!
کابوس ما شنیدن ِ "از پیش من برو" ست
آری! به لطفِ حضرت زهرا نوشته است
دل را به پای حضرتتان دستی از نخست
باید تو را به جان جوادت قسم دهد
یعنی که هشتِ زائرتان پیش نُه گروست
حضرت رئوف حال مان، میزان نیست ... الغـــــــــــــــــــــــوث.
التماس دعا
همه میروند. همه پشت میکنند، همه نامهربان میشوند.
تو باش،تو بمان، تو نرو، تو پشت نکن،، تو مهربان باش...
همیشه برایم کافی بودی، هستی و خواهی بود، مهربان ترین مهربانان
التماس دعای فراوان
در سرد سیر شهر دل، روح بهاری
در شوره زار سینه ی من چشمه ساری
میخواهی امشب بر کویر دیده گانم
با روضه هایت باغی از شبنم بکاری
سهم تو از ارث پدر، خون جگر بود
از کودکی در ماتم او سوگواری
منزل به منزل در پی دلدار رفتی
در دشت های عاشقی محمل سواری
داغ عزیزانت بلای جانتان شد
تو زخمی تیغ جفای روزگاری
تا مقصدت مشهد، دگر راهی نمانده
ای کاش می شد اندکی طاقت بیاری
می سوختی از آتش تب، بین بستر
دلخسته راضی به رضای کردگاری
باید بیاید دلبرت، باید بیاید
در آخرین ساعات هم امید واری
چشمان اشک آلوده ات را تا دم مرگ
یک لحظه هم از درب حجره بر نداری
نام رضا از روی لب هایت نیفتد
با اینکه رو به قبله و در احتضاری
تو یادگار دلبرت را مثل زینب
با گریه روی سینه ی خود می فشاری
دیگر مخور غم، چون سرت را ای کریمه
بر دامن زهرای اطهر می گذاری
وحید قاسمی
سلام به آقای نگارگر،
سلام به آقای بیداردل ِ بیدار کننده ی اساطیر،
سلام به قلمی که در انگشتان سحّار و هنرمند تو خیرگی می آفریند و بر هرچه ناتوانی است چیرگی می یابد.
سلام به رنگ هایی که تو بر می گزینی و بر پهنه بوم می گسترانی و ذهن و یاد مرا به ضیافت ایرانی ترین هنر شرق فرا میخوانی.
سلام به مکتب مینیاتور هرات.
به مکتب شیراز .
سلام به مکتب اصفهان که تو را پرورید،
سلام به رود رونده زاینده رود که کودکی تو در حاشیه مصفای آن گذشت وبا امواجش روحت در تلاطم افتاد.
سلام بر تابلوی ضامن آهویت +
سلام بر تابلوی یتیم نوازی شیر شب شکن کوفه +
سلام بر اسب بهشتی بی سواری که تو در تابلوی عصرعاشورا آفریدی +
آفرین بر پدری که تو را پرورید،
و همه احترام من نثار مادری که
"دستت بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانت الفاظ نهاد و گفتن آموخت"
این نوشته ها تقدیم شما
و هر چند با تاخیر اما :
تولدتان مبارک
عمرتان مستدام ...
پی نوشت : یادم هست وقتی که داشتم از روی اثر عصر عاشورای استاد طراحی با مداد می زدم چقـــــــــــدر به ظرافت کار شان و زیبایی اش فکرمی کردم
هرچند نهایتا" نتیجه ی کارم آنی نشد که باید، اما قابش کرده ام و تازه کلی افتخار هم می کنم که از روی تابلوی یک انسان بزرگ کپی کرده ام :)