السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

توی اتاقم داشتم درس می خوندم که برادر زاده ی شش ساله ام اومد پیشم و ازم خواست براش در

مورد امام حسین (ع) حرف بزنم

منم که سرم درد می کنه برای اجابت این طور درخواست ها. کتاب رو گذاشتم کنار و نشوندمش رو پام و اونقدری که بچه بتونه درک کنه براش از واقعه عاشورا حرف زدم

بعد برای اینکه هم من به درسم برسم و هم اون سرگرم بشه ازش خواستم از حرف های من اونچه می تونه رو بکشه ...

که بعد از چند دقیقه نقاشی زیر رو تحویلم داد:(



خیمه ی سوخته، نخل، حضرت علی اصغر (ع)، تیر سه شعبه ، حضرت ابوالفضل (ع) که رفته بودن آب بیارن تو نقاشی قابل تشخیصه، می مونه دو نفر که بالای سر و کنار دست حضرت علی اصغر هستن که در واقع فرشته هایی ان که اومدن اجازه ندن خون حضرت علی اصغر بریزه زمین و می خوان ببرنش به آسمون ....

  • کبوتر سپید

أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ   الْمَظْلُومِ،

سلام برآن کشته ی مظلوم،

أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ،

سلام بر علی اکبر،

أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ،

سلام بر آن شیر خوار کوچک، 

ِأَلسَّلامُ  عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ،

سلام بر آن محاسن به خون خضاب شده،

أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ،

سلام بر آن گونه خاک آلوده،

أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ،

سلام بر آن دندان چوب خورده،

أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ،

سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته،


وقتی سخت، سرگرم کارو زندگی شده ای. طوری که حتی با صدای باران هم آرام نمی شوی

در روزهای سرد پاییز، شعله ای آشنا تمام وجودت را گرم می کند

و تو آرام که نمی گیری، هیچ!

گُر می گیری منتظر ....

آتشی که نا حشر خاموش نمی شود ...

بیا به آن مرد بیابان گرد هاشمی بگوییم:

ما تنهایت نمی گذاریم! این را چشم های خیس و دل نگرانمان می گوید

آری؛

انتظار مهدی (عج) امتداد عاشورای حسین (ع) است...



عزاداری هایتان قبول. اجرتان با سیّد الشهدا...

در خلوت خالصانه تان با خدا یاد ما هم باشید ...


  • کبوتر سپید

همیشه دلم می خواست یک پدر بزرگ میداشتم که دستم را بگیرد و مرا ببرد هواخوری و توی راه کلی

برایم حرف بزند، حرف های قدیمی  و نوستالژیک و وقتی سوالی از من می پرسد و جوابش را می دهم

توی دستانم را پر کند از نخودچی کشمشی که مخصوص بابا بزرگ هاست...

همیشه حسرت بود برایم !

اینکه ای کاش می دیدمشان

توی حال و هوای حسرت خوردنم ، یاد مادربزرگ می افتم که این روزها جایش کنار بخاری خانه

مان خالی است. مامان بزرگ هر وقت میامد خانه ما همان جا جایش بود، کز می کرد همان گوشه و

صلوات می داد و من هر وقت می خواستم بهش ابراز کنم که چقدر دوستش دارم موهای حنایی

رنگش را برایش شانه می زدم . همیشه راس ساعت 9 صدایم میزد تا داروهایش را برایش بخوانم

این اواخر چشم هاش خوب نمی دید!

هیچ کدام از نوه ها و بچه هایش را تشخیص نمی داد، حتی از صدایشان! جز من ....

می گفت : تو نشانه ات را داری؛ دختر زجر کشیده ام ....

این روزها که ندارمش مثل قبل هوای رفتن به خانه سالمندان زده به سرم! آخر من هیچ وقت جرأت رفتن به آنجا را نداشته ام، دروغ چرا! می ترسم ...

می ترسم حال روحی ام خراب شود ....احساس می کنم یکی باید پیدا بشود کنارم باشد تا من اگر

شکستم بهش تکیه کنم! خیلی دلم می خواهد بروم پیش پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، بروم و یک

دل سیر نگاهشان کنم، باهاشان حرف بزنم و بخندم و آنها برایم حرف بزنند تا سبک شوند و

داروهایشان را برایشان راست و ریست کنم و بگویم:غصه نخورید یک وقت! من

جای همه ی بچه های بی معرفت تان برایتان فرزندی می کنم ....ولی نمی دانم می پذیرَندَم یا مثل

همان پیرمرد کتاب فروش ....!!!! همین ترس همش مثل خوره افتاده توی جانم که ایـــــــن همه وقت

تصمیمم را به تاخیر انداخته :(

کاش بتوانم با خودم کنار بیایم... دلم بی تابی می کند....


پی نوشت 1:  برای آرامش مامان بزرگ ها و بابابزرگ هایی که جای‌شان کنارمان خالیست، و همه ی

آن هایی که دل‌مان بهانه‌شان را می گیرد دعا کنیم ....

  • کبوتر سپید

ای بی دریغ ترین باران جهان ...

ای خاطره انگیزترین امّید...

ای بهارِ ناگهان و جاودان ...

و ای فریادگر توحید ....

سهم تو، فقط گریه های ندبه و سه شنبه های جمکران و چشم انتظاری جمعه ها نیست.

اگر گوش دلی به جای مانده باشد، در نَفَسِ لحظه ها، دربی تابی زمین، دردلشوره آسمان جملگی صدای انتظار

برای آمدن تو را خواهند شنید!

عصر گرگ های مدرنیته! عصر پنجه های مُد در گلوی سیبِ سادگی! عصر خاموش ماندن امر به معروف و نهی از

منکر. عصر نشستنِ تاولِ تجاوزِ  استبدادگران بر صورت زمین ... میبینی!

حالا باید فقط تو بیایی

آقا جان؛

امنیت را تو معنا کن

کاخ فریب را تو ویران کن

امام زمانم؛

عطر محمّــــــــــــــد

نخلستان  نیایش و نهج البلاغه علـــــــــــــی

 شرم شبنمی نگاه پر معصوم  فاطـــــــــــــمه

دین زیبای حســــــــــــن

غیرت آشکار حسیـــــــــــــــــن  را تو برای ما بیدار کن

ای همه بهـــــــــــار

این همه انتظار به سر بیار ...

اللهم عجل لولیک الفرج



  • کبوتر سپید

[ اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ...]


درد را از هر طرف که بخوانی درد است!

بعضی دردها را نمی شود گفت! به قول قیصر "درد های من نهفتنی است"

اما در میان همه ی دردها، نداشتن " تــــــــو " دردی است که اگر دنیا را هم به آدم بدهند انگار باز چیزی ندارد

خط فقر جایی میان بود و نبود توست

جایی میان دار و ندار من ...


  • کبوتر سپید

عید ولایت بر شما مبارک

التماس دعا




  • کبوتر سپید


- این همه چراغ توی این شهر روشنه، اما هیچ کدوم شون چشم منو روشن نمی کنه! 
این همه چشم توی این شهرِ، هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه!
اینجا همه می دوئن که زنده بمونن؛ هیچ کس نمی دوئه که زندگی کنه ...
اینجا همش شده زمین ....
دیگه آسمونی نداره این شهر!
من دلم آســـــــــــــــــــــــــــــــمون می خواد .... آســــــــــــــــــــــــــــــــمون




پی نوشت 1: یکی از شبکه های استانی "خداحافظ رفیق" رو داشت پخش می کرد و خلاصه موفق شدم ضبطش کنم. اگه ندیدید توصیه میشه ببینید .... شهدا خیلی خالصن .... خیلی .... خوش به حالشون :(
پی نوشت 2: همیشه یکی از دیالوگ های داستان اول "خداحافط  رفیق" من رو یاد شهید "مهدی باکری" می ندازه "صحبت کردن شهید مرتضی و همسرش" . جز قسمت های دوست داشتنی این فیلم هست...

  • کبوتر سپید

یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوبا لا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلا رِضَاکُمْ *

حال خوبی می شوم وقتی به این جای دعا می رسم. وقتی به این فکر می کنم که اسم تان " رضا " است

به این‌که در مقام ارتضائید، به این‌که گفته‌اند راهِ رضایتِ خدا از رضایتِ شما می‌گذرد، به این‌که گفته‌اند خدا به دست شما خلایقش را راضی و خوش حال می کند...

راهِ بهشت، راهِ «رضی الله عنهم و رضوا عنه» ** از رضایتِ شما می‌گذرد.  

حضرت رئوف، می شود از ما راضی باشید، آیا؟

راستی! تولدتان مبارک ...


* اى ولىّ خدا، بین من و خداى عزّ و جلّ گناهانى ست که آنها را جز با رضایت و شفاعت شما پاک نمی کند (فرازی از زیارت شیرین و خواستنی جامعه کبیره)

 ** سوره 119 مائده و سوره 8 بینه ...

 *** سیمای امام رضا(ع) در صلوات ماثوره از امام حسن عسکری(ع)

  • کبوتر سپید

 لفغ/   بنفسی انت من مغیب لم یخل منا

توی روایات داریم که امام زمان از هر پیامبری یک سنت رو به ارث برده و با خود به همراه دارند.

سنت جالبی که حضرت از جناب یوسف (علیه سلام الله) به همراه دارند اینه که همونطوری که حضرت یوسف کنار برادراشون بودند، باهاشون صحبت 

می کردند و کنارشون غذا می خوردند اما برادرا ایشون رو نمی شناختند ؛ امام زمان هم بین ما زندگی می کنند ، شاید گاهی کنار ما میشینن و یا 

حتی با ما صحبت می کننداما ما ایشون رونمی شناسیم.لذا در روایات مطالبی با این مضامین داریم که در زمان ظهور، خیلی از مردم وقتی حضرت رو 

می بینند تعجب می کنند و با تعجب به خودشون میگن: چقدر چهره ایشون برام آشناست، انگار بارها و بارها ایشونو دیدم اما نشناختم.

توی دعای ندبه هم داریم که: "بنفسی انت من مغیب لم یخل منا" یعنی: " جانم فدای شما آقایی که هرچند توی غیبتید اما جاتون بین ما 

خالی نیست" بعبارت بهتر یعنی بین ما هستید اما چشمای ما لیاقت دیدار ندارند.

خیلی از ماها فکر میکنیم که حتما خداوند حضرت رو در مکانی خاص و دورافتاده پنهان کرده تا کسی ایشونو نبینه، در حالی که این تصور کاملا غلطه، 

حضرت بین ما هستند اما باید دید با چشم و دلمون چه کردیم که این حجاب خود ساخته مارو از مولامون جدا کرده.

بقول جناب حافظ که: "تو خود حجاب رهی از میان برخیز" .

مشکل اینجاست که واقعا نخواستیم شون، وگرنه خود حضرت فرمودند  اگه به اندازه یه لیوان آب تشنه ما بودید، وصال اینقدر به تاخیر نمی افتاد.

توی داستان های تشرفات برخی افراد به حضور حضرت دیدم که ایشون از عبدالکریم کفاش پرسیدند: "عبدالکریم؛ اگه یه هفته به دیدنت نیام چی 

میشه؟"

(نکته: از اینجا معلوم میشه که حضرت هر هفته به دیدار عبدالکریم می رفتند)

عبدالکریم گفت: آقا اگه یک هفته نیایید دق میکنم.

و حضرت فرمودند: "چون میدونم که راست میگی و از فراق من دق میکنی میام و بهت سر میزنم".

حالا جاداره از خودمون بپرسیم که تا حالا چندتا از این هفته ها توی زندگی ما گذشته؟ چند غروب جمعه رو بدون وصل حضرت گذروندیم؟ اصلا ککمون

 گزیده؟ واقعا عین خیالمونهست؟ راستی بیایید یه بار منصفانه خودمونو به چالش بکشیم. اصلا ما تا حالا به عنوان یه منتظر جز گریه، 

کار دیگه ای برای حضرت انجام دادیم؟ اصلا تا حالا از خودمون پرسیدیم انتطار یعنی چی؟ حضرت خودمونو میخوان یا فقط اشک ریختنمونو؟


دیده ای خواهم که باشد شه شناس                  تا شناسد شاه را در هر لباس


                                                                          فرستنده مطلب: یک عاشق خراب

  • کبوتر سپید

خواهر هستم و عمه...

تجربه ای کم نظیر و دوست داشتنی

خاصه وقتی عاشق برادرانت باشی.

وقتی قلبت به بودنشان گرم باشد و دلشان نخواهد آب توی دلت تکان بخورد و مدام این را یادت بیاورند

چه از تو بزرگ تر باشند و بخواهند به تو درس زندگی بدهند

و چه کوچکتر باشند و مطیع ات و البته غیرت مند!

سعی می کنم توی دهه کرامت مهربان تر بشوم!

آخر این رابطه ی خواهر و برادری دلچسب تر می شود

یعنی باعثش همین خواهر و برادر بهشتی شده اند

این روزها  بیشتر از هر وقتی آدم را یاد لطیف ترین علایق مهرو وفای خواهر و برادری می اندازد

مهری که خواهری را به سفر وادار می کند و سختی غربت و بیماری و مرگ را در جوانی برایش آسان!

حبّی که فقط سابقه اش بین حسین (ع) بود و زینب (س)

محبتی که آدم حس می کند می تواند یاد بگیرد تا خودش هم توی زندگی خرجش کند

این روزها دوست داشتنی اند

مال خواهر و برادر هاست

مبارکمان باشد...


به بهانه دهه کرامت این پست  تا روز قبل از ولادت امام رئوف برچسب در بالای صفحه می ماند

روزهای پیش رو تهنیت ....

  • کبوتر سپید