السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

بابام میگه امام رضا (ع) مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده

مشخصات بلاگ
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۱ مطلب با موضوع «حکایات» ثبت شده است

به نقل از مرحوم آیت الله بهجت فومنی:

در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را می بیند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود.

مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که:

پیرمرد! زحمت دنیا را ول کن. آخر تو هم لا اقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن.

و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند.

پیرمرد خسته و پاک دل زبان می گشاید و می گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید جواب گرفتید یا نه؟

می گویند: پیرمرد! این چه حرفی است که می زنی؟! مگر آقا زنده است که سلام ما را حواب بدهد؟!

پیرمرد می گوید: عزیزان! امام که زنده و مرده ندارد. ما را می بیند و سخنان ما را می شنود. زیارت که یک طرفه نمی شود.

آنان می گویند: آیا تو این عرضه را داری؟ وی می گوید:

آری و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید:

*السلام علیک یا امام هشتم*

و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب می شود که:

"علیکم السلام آقای فلانی"

و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند.

  • کبوتر سپید

راوى: حسین بن موسى

از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا(ع) نه!... فقط باورم نمى‏شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.

آن روز صبح به همراه امام رضا(ع) از مدینه خارج شدیم.

در راه فکر کردم که چقدر خوب مى‏شد اگر مى‏توانستم امام را آزمایش کنم.

در همین فکرها بودم که امام پرسیدند:

"حسین!... چیزى همراه دارى که از باران در امان بمانى؟!"

فکر کردم که امام با من شوخى مى‏کند، اما به صورتش که نگاه کردم، اثرى از شوخى ندیدم . با تردید گفتم: "فرمودید باران؟! امروز که حتى یک لکه ابر هم در آسمان نیست..."

هنوز حرفم تمام نشده بود که با قطره‏اى باران که روى صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم .

سرم را که بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهاى سیاه از گوشه و کنار آسمان به طرف ما مى‏آمدند و جایى درست بالاى سر ما، درهم مى‏پیچیدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شدید شد که مجبور شدیم به شهر برگردیم.

***


پ.ن: سلام

دیشب مثل خیلی از شبا خواب دیدم دارم میرم مشهد الرضا... پس چرا تو بیداری نمی رم... خداااااااااااااا

راستی بچه ها، پست شاد یعنی چی؟!

کی میتونه یه پست شاد واسم بنویسه...کسی نبود؟؟؟

  • کبوتر سپید

سوختم سوختم ندانستم هرگز نداستم

مثله پروانه ای که در پی روشنایی گرفتار شمع شد

خوشبحال پروانه هایی که به ماه رسیدند

غرق شدن در عشق تو مردن نیست زندگی جاوید است

امان از دست کسانی که هرگز درکم نکردند

اول زخمم زدند و بعد ...

راستی امروز چندشنبه ست؟

باز یادم رفته

اهای یکی بمن بگه. کسی نیست؟

آره جمعه بود گذشت مثه دیگر جمعه ها

چیه دیوانه ندیدید؟

دوباره دیوانه شده ام.

دیوانگی عالمی داره

دیوانه ام اما زنجیر پاره نکرده ام

ترمز هم نبریده ام

وای چقدر دلم هوای "کلک مشکین" را کرده

با ان دست نوشته هایش

دست نوشته هایی که با ادم حرف میزنند.

بوی دود و گلاب و جوانمردی میده.

"کلک مشکین" را با تمام وجودم می بویم

بوی عطر گلاب میده

بوی سه برادر سه فریاد سه شهید

  • کبوتر سپید

سلام بر آن امام
روزى که دیده به جهان گشود
روزى که نگاهش را از این سراى فروبست
و روزى که به رستاخیز برخواهد خاست

***

روز عجیبى بود. فرستاده مأمون ـ خلیفه عباسى ـ آمده بود تا امام را از مدینه به سوى خراسان روانه کند. چهره و حرکات امام ، همه و همه، نشانه‏هاى جدایى بودند. وقتى خواست با تربت پیامبر(ص) وداع کند، چند بار تا کنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدایى را .

طاقت نیاوردم. جلو رفتم و سلام کردم. به خاطر مسافرت و این که قرار بود امام به جاى مأمون در آینده خلیفه شود، به ایشان تبریک گفتم، اما با دیدن اشک امام ، دلم گرفت. سکوت تلخى روى لب‏هایم نشست. امام فرمودند:

"خوب مرا نگاه کن!... حرکتم به سوى شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست... سجستانى! ... بدن من در کنار قبر هارون ـ پدر مأمون ـ دفن خواهد شد."

***

فرا رسیدن آخر ماه صفر، سالروز شهادت

یاور ضعفا و یار فقرا،

حضرت امام علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام)،

را به تمامی مسلمین جهان و به خصوص شما دوست گرامی تسلیت عرض میکنم.



لینک واقعه ی جانگداز شهادت امام رضا (ع)



  • کبوتر سپید

عبدالله بن ابان زیّات –که نزد حضرت رضا(ع) از راویان صاحب منزلت بوده- گوید:

به حضرت رضا(ع) عرض کردم: برای من و خانواده ام دعا بفرمایید.

حضرت فرمود: مگر دعا نمی کنم؟ به خدا قسم اعمال شما در هر شب و روز به من نشان داده می شود.

عبدالله در ادامه گوید: این سخن بسیار گران آمده و بزرگ جلوه نمود.

حضرت چون چنین دید فرمود: مگر قرآن نخوانده ای [و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون / بگو عمل کنید، خدا و فرستاده ی او و مؤمنان اعمال شما را می بینند.]

مقصود از "مؤمنون" به خدا سوگند، علی بن ابی طالب(ع) است.

خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند     وز زبان تو تمنّای دعایی دارد

 

  • کبوتر سپید

انّ الّذین ءامنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّا

"مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبتی برای آنان در دلها قرار می دهد."

 

رسول خدا(ص) فرمود: یا علی! محبت تو را در دل ندارد، مگر آنکه مؤمن باشد و کینه ی تو را به دل نمی گیرد مگر آنکه منافق باشد.

 

و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رءوفٌ بالعباد

"برخی از مردم (با ایمان و فداکار، همچون علی(ع)، در لیلة المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر(ص) ) جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبن به بندگان مهربان است."

 

در حدیثی آمده؛ روزی علی(ع) و ابوبکر با یکدیگر روبه رو شدند، همین که نگاه ابوبکر به چهره امیرالمؤمنین افتاد تبسم کرد.

علی(ع) پرسید: دلیل تبسم و لبخند شما چیست؟ ابوبکر گفت: از پیامبر اکرم(ص) شنیدم که فرمود: هیچ کس بر صراط نمی گذرد مگر آنکه باید علی(ع) برایش پروانه عبور صادر کند.

 

ولادت حضرت امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) بر همه ی مسلمین جهان گرامی باد.

 

  • کبوتر سپید

اربعین حسینی

گریه امام رضا (ع) در حدی بود که فرمودند: "همانا روز مصیبت امام حسین (ع)، پلک چشمان ما را مجروح نموده و اشک ما را جاری ساخته است".

دعبل خدمت حضرت رضا (ع) آمد. آن حضرت درباره ی شعر و گریه بر سیدالشهدا(ع) کلماتی چند فرمودند؛ از جمله اینکه: "ای دعبل! کسی که بر مصایب جدم حسین (ع) گریه کند، خداوند گناهان او را می آمرزد. آنگاه حضرت بین حاضران و خانواده ی خود پرده ای زدند تا بر مصایب امام حسین (ع) اشک بریزند".

سپس به دعبل فرمودند: "برای امام حسین (ع) مرثیه بخوان، که تا زنده ای تو ناصر و مادح ما هستی، تا قدرت داری از نصرت ما کوتاهی مکن".

امام رضا (ع) در جای دیگر می فرمایند: "کسی که متذکر مصایب ما شود و به جهت ستم هایی که بر ما وارد شده گریه کند، در روز قیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و کسی که مصیبت های ما را بیان کند و خود بگرید و دیگران را بگریاند؛ در روزی که همه چشم ها گریان است،چشم او نگرید و هرکسی در مجلسی بنشیند که در آن مجلس، امر ما را زنده می کنند؛ روزی که قلب ها می میرند، قلب او نخواهد مرد".

  • کبوتر سپید

وقت نماز رسیده بود، مامون دستور  داد برایش آب بیاورند تا وضو بسازد غلامان تشت و تنگ را در کنار مسند شاهانه ی مامون حاضر کردند. امام رضا (ع) و افرادی که آنجا حضور داشتند با کمال تعجب مشاهده کردند که مامون در وضو گرفتن، از غلامان کمک می گیرد. آنها می دانستند که مامون –خلیفه ی عباسی- فرد نادان و ناتوانی نیست بلکه از سر خودخواهی و بی مبالاتی نسبت به احکام دین به این کار اقدام کرده است.

امام رضا (ع) که از غرور و خود پسندی مامون آگاه بود، فرصت را غنیمت شمرد و به روش وضو گرفتن او ایراد گرفت. مامون که سعی می کرد خود را خونسرد نشان دهد به حضرت عرض کرد: آیا دلیلی بر اعتراض خود داری؟

حضرت فرمود: بلی. آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: "فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربّه احدا ... پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند."

مامون دانست که با کمک گرفتن از دیگران در عبادت خداوند شریک گرفته است سپس دستور داد غلامان کنار روند و خود از نو وضو ساخت و با این عمل خود، فرمایش حضرت را تایید کرد.

 

  • کبوتر سپید

عاشورا

روز اول محرم، وجود مبارک امام هشتم بسیار غمگین بود، ابن شبیب به خدمت حضرت مشرف شد، دید حضرت بسیار غمگین است. عرض کرد: چرا غمگین هستید؟ فرمود: امروز اول محرم است. تو اگر بخواهی گریه کنی، اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی، بر ابی عبدالله گریه کن! ... او که رفت، نگذاشتند جامعه ی ما طعم عدالت را بچشد، طعم عقل را بچشد... عرض ادب کردن به اهل بیت(ع) برای خود ما فضیلت است. چون گریه کردن ما را مسلح می کند. شما در دعای کمیل می خوانید که گریه سلاح مؤمن است، اسلحه ی مؤمن است. اگر کسی اهل جهاد بود، خواست مبارزه کند، با دست خالی که نمی تواند بجنگد. اگر خواست با دشمن بجنگد، سلاح او تفنگ و گلوله است، اگر هم خواست با غرور و منیت و خودخواهی و نفس اماره بجنگد، این در دعای کمیل آمده است:و سلاحه البکاء. این گریه ی خالصانه به درگاه خدای سبحان، آدم را مسلح می کند. حالا گریه ی خاضعانه در عبادت و غیرعبادت یک اثر دارد، گریه برای سالار شهیدان یک اثر دارد. این گریه ما را به ولایت نزدیک می کند، به امامت نزدیک می کند، به علاقه به آنها نزدیک می کند... درباره ی خود سیدالشهداء، حسین بن علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) گفتند: انبیای الهی گریه کردند، وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه کرد. فاطمه زهرا و علی بن ابیطالب (علیهما آلاف التحیّه و الثناء) گریه کردند...

اگه می خواین تو هیأت ما باشین بیاین تو!!!

 

  • کبوتر سپید

اینجا اهواز(یکی از توقف گاه های امام رضا (ع) در سفر به خراسان)...

از دودمان پاک رسول خدا، مردی درراه است.

ای مردان! ای زنان! ای کسانی که عاشق بوییدن گلی محمدی هستید و پای رفتن به مدینه را نداشته اید، اینک بشارت باد بر شما! شادی کنید!

پایکوبی نیاز خویش را نظاره کنید!

اکنون، نازنین ترین، مقدس ترین، عالی ترین و زیباترین انسان عالم در راه است.

نورهای لطیف قوس و قزح، هوای خنک و نسیم دار سحرگاه، افق زیبا و نشسته بر دامان کمرنگ غبار، کوه، صحرا، جاده، گلها، درختان و... نه؛ نه دیگر هیچکدام اینها زیبا به نظر نمی آیند و توجه را به خود جلب نمی کنند.

اگر دل، جای دیگر داشته باشی و اندیشه در گروی دیداری دوست داشتنی باقی بگذاری، فقط یک زیبایی و یک شکوه و ابهت را در مقابل خویش خواهی داشت: زیبایی دیدار او!

خبر سفر امام را به پیک باد سپرده باشند، اینگونه سریع منتشر نخواهد شد!

مردمی که مشتاق زیارت سلاله ای از نسل پاکان هستند، آگاه می شوند که:

بار دیگر مردمی از خانه ی فاطمه (س) را دیدار خواهند کرد.

گرمای هوا، فوق العاده افزایش یافته است. اوج حرارت آفتاب در فصل تابستان نمودار گردیده و خبری ناراحت کننده به آگاهی مردم می رسد:

- ای مسلمانان! علی بن موسی بیمار شده است و نمی تواند شما را به حضور بپذیرند.

"ابو هاشم جعفری "  که نمی تواند خود را از دیدار امام محروم نماید، پافشاری نشان داده و هر طوری هست به زیارت او خوشحال می شود.

امام رضا (ع) پس از گفتگوی کوتاهی که با او انجام می دهد، می گوید:

- طبیبی برای ما بیاور.

ابو هاشم جعفری به شتاب و عجله ای فراوان، فرمان امام را اجابت می کند.

وقتی طبیب حاضر می شود، امام گیاهی ویژه را از او می طلبد.

طبیب پاسخ می دهد:

- هیچکس جز شما را سراغ ندارم که این گیاه را بشناسد! چگونه بر خواصّ این گیاه آگاهی دارید؟!

سپس در حالیکه هنوز متعجب می باشد، ادامه می دهد:

- این گیاه در این زمان و در این سرزمین موجود نیست.

امام هشتم به او می گوید:

- پس، نیشکر تهیه کن.

طبیب پاسخ می دهد:

- یافتن نیشکر از آنچه نخست نام بردید، دشوارتر می باشد؛ زیرا که در این وقت سال نیشکر موجود نیست.

امام با اطمینانی که برای طبیب بسیار شگفت انگیز است، می گوید:

- هر دوی اینها در سرزمین شما و در همین فصل موجود است.

سپس در حالی که به ابوهاشم اشاره می کند، ادامه می دهد:

- با این مرد به محلی که نشانی می دهم بروید و آنها را تهیه کنید.

ابوهاشم همراه طبیب می شود و به جایی که امام معرفی کرده است، می رود و دارو را تهیه می کنند.

طبیب که علم و آگاهی بیمار خویش را مافوق دانش می بیند، از همراه خویش می پرسد:

- راستش را بگو که این مرد کیست؟!

ابوهاشم جعفری جواب می دهد:

- او فرزند سرور پیامبران می باشد.

طبیب با همان شگفتی اولیه می گوید:

- به نظر می آید که از علوم و اسرار پیامبران، چیزهایی می داند؟!

- آری؛ از این امور آگاهی زیادی دارد. اما پیامبر نیست.

طبیب می پرسد:

- پس باید جانشین پیامبر باشد!

ابوهاشم جعفری می گوید:

- آری؛ به خدا قسم که او یکی از جانشینان بر حق رسول خدا می باشد...

  • کبوتر سپید